iran-emrooz.net | Thu, 18.05.2006, 5:37
نامهی سرگشادهی يك معلم كهنسال به يك معلم جوان
دكتر محمد ملكی
بسمالحق
با نامِ آزادی، آگاهی و عدالت
ارديبهشتماه ١٣٨٥
جناب آقای محمود احمدینژاد؛
١. شما مانند يك مصلح جهانی و يك مبشر و منذِر آسمانی مطالبی را با رئيسجمهور آمريكا مطرح كردهايد، با اين تفاوت كه تا آنجا كه در كتب مقدس آمده است پيامبرانی مانند ابراهيم، موسی، عيسی و محمد (ص) و همهی مصلحان در برخورد با حاكمانِ ظالم و جائر اول با زبان لَیِّن و مهرورزانه سخن میگفتند و بعد برای نجات مردم از سلطه و ستم به خشونت روی میآوردند اما شما اول با خشونت كار را آغاز كرديد و كلماتی كه برازندهی يك «هادی» نبود بهكار برديد و حال با زبان ملايم و ديپلماسی با بوش سخن میگوييد.
٢. میكوشم با ذكر كلمات و جملاتی كه شما بهكار بردهايد پاسختان را بشنوم اگرچه شما درصدد اصلاح جامعهی بشری هستيد و دانشجويان از جامعهی ايران سخن میگويند.
جناب آقای احمدینژاد؛
شما نامهی خود را با اين جملات آغاز میكنيد كه قسمتهايی از آن را عيناً میآورم:
آقای جورج بوش؛ رييسجمهور ايالات متحده آمريكا
مدتی در اين انديشه بودم چگونه میتوان تناقضات غيرقابل انكار موجود در صحنهی بينالمللی را كه مدام مورد بحث محافل مردمی بهخصوص مجامع سياسی و دانشجويی است توجيه كرد. سئوالات زيادی در اين مورد بیجواب مانده است لذا تصميم گرفتم شمهای از اين تناقضات و سئوالات را مطرح كنم شايد فرصتی برای تصحيح آنها فراهم آيد. آيا میشود پيرو حضرت مسيح (ع) پيامبر بزرگ الهی بود، خود را متعهد به حقوقِ بشر دانست، ليبراليسم را الگوی تمدن معرفی كرد، با گسترش سلاحهای هستهای و كشتار جمعی اعلام مخالفت نمود، مبارزه با تروريسم را شعار خود قرار داد و در نهايت برای تشكيل جامعهی واحد جهانی تلاش كرد جامعهای كه قرار است حضرت مسيح (ع) و صالحان زمين در آن حكومت كنند.
اما در عين حال كشورها مورد تعرض قرار گيرند. جان و حيثيت و هستی افراد از ارزش ساقط شود و مثلاً فقط با احتمال حضور چند نفر مجرم در يك روستا يا شهر يا كاروان تمام آن روستا يا شهر يا كاروان به آتش كشيده شود.
آقای احمدینژاد؛
همانطور كه قبلاً گفتم من چون يك معلم هستم غالباً در معرض سئوالات گوناگون قرار میگيرم. روزی دانشجويی كه تهلهجهی آذری داشت از من سئوال كرد و گفت: جناب استاد، من پرسشی دارم و از شما میخواهم مشكل مرا كه سالهاست فكرم را بهخود مشغول كرده حل كنيد چون من در اين جريانات تعدادی از نزديكان خود را از دست دادم و زندگیام دگرگون شد. شما حتماً میدانيد در اوايل انقلاب سپاه پاسداران و نظاميها به چند روستا از جمله «قارنا» و «ايندرقاش» حمله كردند و تعداد كثيری زن و بچهی مردم را كشتند و حتی به حيوانات هم رحم نكردند با بهانهی اينكه تعدادی از ضدانقلاب در اين روستاها نفوذ كردهاند. به من بگوييد حكومتی كه خود را مسلمان و پيرو پيامبر محبت و دوستی و ائمه میداند با كدام منطق دينی، اخلاقی و قانونی به اين عمل زشت و ننگين دست زد؟ جالب اينكه بعدها با توضيحات آقای حسنی (امامجمعه اروميه) و آقای جلايیپور كه آن روز فرماندار مهاباد بود و امروز از سردمداران «اصلاحات» است و با همفكرانش میخواهند «جبههی دموكراسیخواهی و حقوق بشر» تشكيل دهند در جواب يكی از دانشجويان خواجه نصير كه در اين مورد سئوال كرده بود با عصبانيت گفته بود «باز چرا موضوع كردستان را پيش كشيديد اين موضوع ديگر تمام شده است هر كه در قدرت باشد همين كار را انجام میدهد» در اينجا دانشجوی ديگری سئوال كرده بود «پس چرا شما به قتلهای زنجيرهای اعتراض میكنيد؟».
جناب آقای احمدینژاد؛
آن روزها شما جزء سپاه و بسيج و كسانی بوديد كه اقدام به اين كارها میكرد يا حداقل از آنها اطلاع كامل داشتيد به من پاسخ دهيد اين اقدامات با كداميك از ارزشهای اسلامِ شما كه مدعی آن هستيد تطابق دارد؟ با منش و روش محمد (ص) پيامبر، يا آنچه در قرآن كريم آمده يا روش ائمهی اطهار؟
جناب آقای احمدینژاد؛
در دنبالهی مقاله به مسائلی اشاره كردهايد كه واقعاً قابل تعمق بسيار است. نوشتهايد:
شايد بدانيد من يك معلم هستم. دانشجويان میپرسند اين اقدامات را چگونه میتوان با ارزشهای *** اين كلام از جمله تعهد به آيين حضرت مسيح (ع) پيامبر صلح و رحمت تطبيق داد.
متهمانی در گوانتانامو در بند هستند كه محاكمه نمیشوند، به وكيل دسترسی ندارند، خانوادهی آنان نمیتوانند آنان را ببينند و در خارج كشور خود نگهداری میشوند و هيچ نظارت بينالمللی بر آنان نيست. معلوم نيست اينها زندانی هستند، اسير جنگی هستند، متهماند يا محكوم. بازرسان اتحاديهی اروپايی تأييد كردهاند كه زندانهای مخفی در اروپا وجود دارد. من نتوانستم ربودن افراد و نگهداشتن آنان را در زندانهای مخفی با هيچيك از نظامهای قضايی دنيا تطبيق دهم و نفهميدم اين اقدامات با كداميك از ارزشهای صدر اين مقال تطابق دارد با تعليمات حضرت مسيح (ع) يا حقوقِ بشر يا ارزشهای ليبراليسم.
آقای احمدینژاد؛
يك روز دانشجويی سر كلاس برخاست و گفت: استاد، من شنيدهام شما، هم در نظام شاهی و هم در نظام اسلامی زندانی بودهايد. من نتوانستم اين مشكل را برای خود حل كنم كه چگونه میشود يك استاد دانشگاه را به زندان برد و اصولاً دلم میخواهد بدانم زندان در نظام اسلامی چگونه جايی است و با شما در زندان چه میكردند؟ گفتم پسرم من در سالِ ١٣٣٩ وقتی مانند شما دانشجو بودم بهدليل پخش اعلاميه عليه ديكتاتوری شاه به زندان انفرادی قزلقلعه افتادم. من از زندانهای شاه و جناياتی كه در آن صورت میگرفت و شكنجههای وحشتناكش در اينجا سخنی نمیگويم چون نظام شاهی هر چه میكرد و هر جنايتی مرتكب میشد نام دين و خدا و پيامبر و اسلام روی آن نمیگذاشت اما در جمهوری اسلامی شاهد صحنههايی بودم و بلاهايی سرِ خودم آوردند كه گفتن آنها جز زنده كردن درد و رنج و بیرحمیها اثر ديگری ندارد. من شاهد بودم روزانه دهها و صدها جوان از ١٥ سال به بالا را به جوخهی اعدام سپردند و تعداد كثيری كه زير شكنجهها تحمل نياوردند شهيد شدند و در قزلحصار چيزی بهنام «قيامت» ديدم كه شايد در تمام دنيا بیسابقه باشد و در همانجا شاهد بودم صدها دختر جوان روانی شده بودند و به آنها تجاوز جنسی شده بود و اينها كه میگويم افسانه نيست میتوانی گوشههای كوچكی از اين همه جنايت را در كتاب خاطرات آيتالله منتظری كه آن موقع قائممقام رهبری بود بخوانی. خانوادهام پس از دستگيری من در سال ٦٠ ماهها از وضعم بیاطلاع بودند و در زندان سال ٨٠ ماهها در يك زندان مخفی كه خانوادهام نمیتوانستند مرا ملاقات كنند بهسر بردم. حال اگر بخواهم از وضع و چگونگی اين زندانها برايت بگويم مثنوی هفتاد من كاغذ میشود. انشاءالله روزی حقايق روشن خواهد شد و همگان خواهند فهميد چه جنايات وحشتناكی در زندانهای جمهوری اسلامی بهنام خدا و دين اتفاق افتاده است.
آقای احمدینژاد؛
شما از زندانهای «گوانتانامو» سخن میگوييد. طبيعی است بوش و ديگر عوامل امپرياليسم و سرمايهداری برای حفظ منافع خود از هيچ جنايتی خودداری نمیكنند و فردا هم به قول شما بايد جواب دهند كه اعمالشان با كداميك از صدرِ مقال تطابق دارد با تعليمات حضرت مسيح (ع) يا حقوق بشر يا ارزشهای ليبراليسم. اما شما بهطور قطع شاهد صحنههايی در زندانهای ايران بوديد و شايد هم خودتان يكی از عوامل اجرايی آن بودهايد. راستی اگر وجدانی در كار هست فردا جواب خدا و محمد (ص) و ائمهی دين كه بهنام آنها حكومت میكنيد را چگونه خواهيد داد؟
آقای احمدینژاد؛
در نامه به آقای بوش در جايی نوشتهايد:
آيا واگذار نمودن حق سرنوشت تمام سرزمين فلسطين به صاحبان اصلی آن كه در داخل و خارج فلسطين هستند اعم از مسلمانان و يهوديان و مسيحيان با اصولِ دموكراسی و حقوق بشر و تعليمات انبيا منافات دارد؟ اگر منافات ندارد چرا با همهپرسی مخالفت میشود؟
اين قبيل سخنان را تاكنون چند بار آقای خامنهای هم در مورد فلسطين گفتهاند. بهنظر شما اگر دانشجويی سركلاس درس از من بپرسد «استاد پس از گذشت ٢٧ سال چرا اجازه نمیدهند اين نسل كه هيچ دخالتی در تعيين نظام جمهوری اسلامی نداشته و حالا میخواهد نظرش را در يك رفراندوم بگويد چرا با اين كار مخالفت میكنند؟» من در جواب او چه بگويم؟ بگويم چون «آقا» تشخيص دادهاند «مصلحت» نيست و در جمهوری اسلامی مصلحت از همهی امور مهمتر است؟ در آن صورت دانشجويان نخواهند گفت مرگ خوب است اما برای همسايه!
جناب آقای احمدینژاد؛
در نامهتان به آقای بوش نوشتهايد:
از وظايف همهی دولتها ايجاد امنيت و آرامش شهروندان است. مردم كشور شما و كشورهای همجوار نقاط بحرانی جهان چندين سال است احساس امنيت روانی ندارد.
يادتان هست در دههی شصت آقای خمينی میگفت كه هركس بايد مواظب اعمال و رفتار و آمد و رفت همسايهها باشد كه اين يك وظيفهی شرعی است و آن روزها كه شما در كسوت پاسدار يا بسيجی مأمور اجرای اين امر بوديد چه به سر خانوادهها آورديد و شبانهروز چه خانوادههايی با شنيدن كمترين صدايی نزديك خانهشان چنان وحشت میكردند كه نزديك بود قالب تهی كنند و مأمورين كميتهها به هر خانهای كه دلشان میخواست میريختند و وقتی از ايشان كارت شناسايی میخواستند اسلحه را بهجای كارت نشان میدادند. بگذاريد به شما كه اين مطالب را خوب میدانيد بگويم شبِ ١٢ تير ماه ١٣٦٠ برای دستگيری من كه آدمی شناختهشده بودم و با آن سن و سال اهل فرار نبودم ٢ ساعت از نيمهشب گذشته درحالیكه زن و بچههايم در خواب بودند به خانهام ريختند و با رفتاری وحشيانه دستگيرم كردند. اين كارها كه نمونهای از آنها را گفتم نه از سوی سربازان آمريكايی در عراق كه در تهران و از طرف سربازان گمنام امام زمان صورت میگرفت. شما كه ارتباط نزديك با اين امام همام داريد بگوييد آيا ايشان راضی به چنين اعمالی در نظامی كه خود را مسلمان و پيرو محمد (ص) میداند هستند يا نه؟
آقای احمدینژاد؛
در نامه به آقای بوش مطالبی فرمودهايد كه اگر يكی از دانشجويانم در مورد آن سئوالی كند پاسخی ندارم. لطفاً شما پاسخ دهيد:
در همهی كشورها مردم هستند كه هزينهی دولتها را می پردازند تا دولتها به آنان خدمت كنند. سئوال اين است كه صدها ميليارد دلار هزينههای ساليانهی لشگركشی به عراق چه دستاوردی برای مردم داشته است؟ جنابعالی اطلاع داريد در بعضی از ايالات كشور شما مردم در فقر و تنگدستی هستند هزاران نفر بیخانمان زندگی میكنند، بيكاری معضل بزرگی است و اين مشكلات كم و بيش در ساير كشورها هم هست آيا در چنين شرايطی آن حجم عظيم لشگركشی و آن هزينههای هنگفت از خزانهی مردم توجيهپذير است و با اصولِ پيشگفته تطابق دارد؟
آقای احمدینژاد؛
شما در جنگ ايران و عراق شركت داشتيد و پس از فتح خرمشهر بهاحتمال زياد از طرفداران ادامهی جنگ و ورود به خاك عراق و از شعاردهندگان «راه قدس از كربلا می گذرد» يا «جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم» يا «تا رسيدن به كربلا يك اللهاكبر باقی است» و از اين نوع شعارها بوديد. بهنظر شما كه از سرداران جنگ بوديد و حتماً میدانيد ادامهی جنگ، گذشته از تلفات بسيار انسانی چند صد ميليارد دلار روی دست اين مردم گذاشت و چه اثری روی فقر اكثريت مردم ايران طبق آمارهای رسمی خودتان گذاشته است، به دانشجويان پاسخ دهيد آيا نتيجهی ادامهی جنگ جز فقر و فساد و بيكاری و نوشيدن جامِ زهر از سوی آقای خمينی چه ثمری داشت و اگر آقای بوش بايد جواب عيسی مسيح صلحدوست را بدهد شما چگونه از نظر اسلامی اين كار را توجيه میكنيد؟
جناب آقای احمدینژاد؛
مرقوم فرمودهايد:
آيا میخواستيم عدالت برپا كنيم يا فقط از گروههای خاصی حمايت میكرديم و به قيمت فقر و تنگدستی عدهی زيادی از مردم عدهی اندكی را به ثروت و مقام رسانديم و رضايت آنان را بر رضايت خدا و مردم ترجيح داديم؟ آيا از حقوقِ مردم و محرومين دفاع كرديم يا آنان را ناديده گرفتيم؟ آيا از حقوقِ انسانها در سراسرِ جهان دفاع كرديم يا اينكه با تحميل جنگ و دخالتهای غيرقانونی در امور كشورها و با ايجاد زندانهای مخوف عدهای را به بند كشيديم. آيا امنيت و صلح را برای جهان رقم زديم يا سايهی تهديد و زور را در جهان گسترديم؟ آيا به ملت خود و ساير مردم جهان راست گفتيم يا اينكه حقايق را وارونه جلوه داديم؟ آيا طرفدار مردم بوديم يا طرفدار اشغالگران و ستمگران؟ آيا در حكومتِ ما منطق عقل، اخلاق، صلح، عمل به تعهدات، گسترش عدالت، خدمت به مردم، رفاه و پيشرفت و حفظ كرامت انسانی مورد توجه بوده يا زور اسلحه، تهديد، ناامنی، بیتوجهی به مردم، عقب انداختن پيشرفت و تعالی ملتها و پايمال كردن حقوقِ انسانها؟ و بالاخره خواهند گفت آيا به آنچه سوگند ياد كرديم در خدمت به مردم كه وظيفه و تعهد اصلی ماست و به آيين پيامبران پايبند بوديم يا خير؟
آقای احمدینژاد؛
جمعی از دانشجويان میگويند ما هم عيناً همين سئوالات را از آقای احمدینژاد داريم. ايشان كه از روز اول جزئی از حكومت بودند و همكار قدرت در سمت فرمانداری و استانداری و شهرداری تهران و استادی دانشگاه و فرماندهی سپاه و غيره و غيره و اگر از زندانهای مخوف صحبت میكنند مقصودشان كدام زندان است؟ مگر از زندانهای اوين و رجايیشهر و قزلحصار و زندانهای جایجای وطن مخوفتر هم وجود دارد؟ به وجدان خود مراجعه كنند. آيا آنچه ايشان هنگام انتخابات به مردم وعده دادند راست بود؟ آيا در اين مدت با مهرورزی و عدالت با مردم رفتار كردند يا برخوردشان با كارگران شركت واحد و زنان و غيره به وحشيانهترين وضع بود؟ راستی چهكسی به مردم راست میگويد و چهكسی دروغ؟ آقای احمدینژاد شما خودتان در يك جلسهی عمومی جواب دانشجويان را بدهيد. راستی شما به آيين پيامبران بهويژه اسلام پايبند بوديد يا خير؟
آن عدالتی كه نظام جمهوری اسلامی برپا كرد را كجا میتوان ديد؟ كاخهای ميلياردی، برجهای سربهفلككشيده، ثروتهای بادآوردهی جمعی از وابستگان به حكومت و در كنار آن حلبیآبادها و پلاستيكآبادها و صدها و هزاران كارتنخواب اينها نشانهی عدالت در نظام شماست. شما چشمانتان را تنها به خارج از كشور دوختهايد كمی هم به وضع مردم خودمان بيانديشيد تا از اينكه خود را پيرو اسلام عدالتخواه و حكومت عدل علی و از منتظرين امام زمان (ع) ـ كه بايد عدل و داد برپا كند ـ میدانيد اظهار شرم نموده و جوابگو باشيد.
جناب آقای احمدینژاد؛
نوشتهايد:
براساس كلام الهی همهی ما به پرستش خدای يگانه و تبعيت از رسولان الهی دعوت شدهايم.
براستی خدا و رسولان الهی در كجای قرآن و سنت به شما گفتهاند كه به حكم يك نفر طی چند روز هزاران زندانی را كه دوران محكوميت خود را میگذراندند از دم تيغ بگذرانيد؟ آيا شما از اين جريانات اطلاع نداشتيد؟ از قتلهای زنجيرهای چطور؟ از شكنجهی دانشجويان و شهادت زهرا كاظمی چطور؟ آقای احمدینژاد شما را به خدا اينقدر مردم را بیهوش و بیاطلاع نپنداريد. مردم شما و امثال شما را خيلی خوب میشناسند و فريب حرفها و اعمالتان را نمیخورند. بگذاريد سخن را با نوشتهی خودتان بهپايان برسانم.
ما چه بخواهيم چه نخواهيم جهان به سمت خداپرستی و عدالت به پيش میرود و ارادهی خدا بر همهچيز غلبه خواهد كرد.
بله جهان به سمت خداپرستی پيش میرود اما خدای رحمان و رحيم كه انسانها را دوست دارد و به آنها محبت میكند نه خدای شما كه زنان را بهخاطر بيرون آمدن دو نخ مويشان با همان موها در جهنم آويزان میكند و مردان را بهخاطر يك خطای كوچك به صلابه میكشد و تا ابد در آتش میسوزاند و مار غاشيه به جانشان میاندازد اما با ستمكاران و جنايتپيشگان بهخاطر دو ركعت نماز دروغينشان مهرورزی میكند.