سرمقاله اخیر محمد قوچانی در مورد اصلاحات در بخشهای مهمی با استقبال جریان رقیب دیرینه اصلاحات (خصوصا درلایههای نزدیک به رسانههای سپاه) روبهرو شد. در میان آنچه نگاشته شده بود، بخشی که از اصلاحطلبان خواسته شده بود تا مشخص کنند «اصلاحات در حکومت» میخواهند انجام دهند یا «اصلاحات برحکومت» بخش مهمی بود که بیشتر مورد استقبال قرار گرفت.
دلیل این استقبال هم روشن بود. آنها همواره معتقد بودند که اصلاحطبان به دنبال براندازی (از نوع های گوناگون نرم، سخت، از درون و از بیرون) هستند. حالا کسی از درون جریان اصلاحات به بیانی دیگر و در قالب یک پرسش همان موضوع را مطرح کرده است. جریان مخالف اصلاحات اساسا به دنبال گرفتن ماهی از این آب گل آلود هستند. پاسخ آنها روشن است و نیاز به زیادهگویی و تحلیل ندارد. در یک جمله میتوان گفت: «آنها با هر نوع اصلاح و تغییر مخالفند و این جزو خصوصات ذاتی آنهاست، لذا برایشان مدل اصلاحات در حکومت یا برحکومت بودن، تفاوتی ندارد.» اما در عین حال در درون جریان اصلاحطلبی میتوان (و باید) در این مورد بیشتر و بیشتر حرف زد.
سئوال اول این است که اساسا نسبت اصلاحات و حکومت چیست؟ تا آنجا که پیش از این روشن بود اصلاحطلبان نه تنها خود را در حکومت، بلکه صاحبان اصلی انقلاب دانسته و میدانند. و اتفاقا تکیه بر بازگشت به گفتمان نوفل لوشاتو با همین رویکرد مطرح شد و هنوز هم میتواند قابل طرح باشد.
سئوال مهمتر اما این است که «آیا تقسیمبندی «اصلاحات در حکومت» یا «اصلاحات برحکومت» تقسیم بندی درستی است»؟ به باور من اساسا این تقسیمبندی، و خطکشی فضای سیاسی ایران با این مترو معیار صحیح نیست. چراکه اساسا تعریف روشنی از حاکمیت وجود ندارد. به این معنا که شما امروز بپرسید: حاکمیت چیست؟ چه کسی میتواند تعریف روشنی از آن ارائه کند که مورد وفاق باشد؟ این سئوال مانند سئوالی است که در مورد عبارت «نظام» به کار میرود و هیچ کس نمیتواند امروز تعریف روشن و دقیقی از نظام ارائه کند.
رها بودن معنای این عبارات دستها را برای هر نوع تعبیر و تفسیری باز میگذارد و بیشتر به کار کسانی میآید که میگویند: یا با من هستید یا بر من.
وقتی جریان رقیب اصلاحات هر روز دایره را تنگتر و تنگتر میکند تا آنجا که هاشمی رفسنجانی و روسای جمهوری گذشته هم در آن جای نمیگیرند، چگونه میتوان از تعریف روشن پیرامون مفهوم حاکمیت در ایران حرف زد؟ وقتی برای اثبات «درحکومت بودن» حتی اعلام وفاداری به سیاستهایی که شما ممکن است با بخشی از آن موافق و بخشی از آن مخالف باشید لازم است، طبیعتا یکجا شما بیرون از دایره «حاکمیت» قرار میگیرید، و اصلاحات شما با عنوان «اصلاحات بر حاکمیت» تعبیر خواهد شد.
امروز چه جریانی مصداق اصلاحات در حکومت است؟ احزابی چون رهپویان و ایثارگران هم خود را اصلاحکنندگان در حکومت میدانند. همینطور احمدینژاد خود را مصلح واقعی در حکومت میداند و تداوم حضورش در صندلی تشخیص مصلحت نظام هم بر امر در حکومت بودن وی گواهی میدهد. همچنین احمد توکلی را هم از کسانی میدانند که اصلاح کننده در درون حاکمیت است. این در حالی است که میدانیم میان آنها با احمدینژاد چه تفاوت فاحشی وجود دارد. لذا کدامشان مصداق اصلاحات در حکومتند؟ و آیا اصلا آنها را مصداق اصلاح طلب میدانیم که «در» یا «بر» حکومت آن را سنجش کنیم؟
لذا سئوال اساسی این است: ملاک و معیار در این زمینه چیست؟ به نظر میرسد گویاترین و در عین حال دقیقترین تقسیمبندی «اصلاحات در چارچوب قانون اساسی» است. حتی گزاره «اصلاحات بر قانون اساسی» هم درست نیست. چراکه ممکن است جریانی برای اصلاحات بهتر، نیازمند تغییر قانون اساسی هم باشد.
قانون اساسی نیز به عنوان میثاق ملی شناخته میشود و راه را برای هر نوع تغییر و بیان اظهارات و فعالیت سیاسی باز گذاشته است. اصلاحات در چهارچوب قانون اساسی، میتواند ملاک روشنی از تقسیمبندی برای رفتارهای جریان اصلاحات باشد. چراکه دستکم مخالفان در تعبیر و تفسیر آن مبسوطالید نیستند.