منبع: رادیو فرانسه
اپیدمی (بیماری واگیردار) و شکل گسترده آن موسوم به پاندمی (بیماری عالمگیر) عمری به قدمت تاریخ تمدن انسانی دارند و مرگبارترین آنها با پیآمدهای جمعیتی، اقتصادی، اجتماعی و حتی ژئوپولیتیک همراه بودهاند. طاعون سیاه آتن در قرن پنجم پیش از میلاد جان یک چهارم از جمعیت این دولت - شهر را گرفت و، به روایت شماری از تاریخنگاران، در زوال درخشانترین تمدن آنروز جهان موثر افتاد. در تاریخ معاصر، پاندمی مشهور به آنفولانزای اسپانیایی در سالهای بعد از جنگ جهانی اول شماری از سرزمینهای جهان از جمله ایران را در بر گرفت و بر حسب ارزیابیهای گوناگون بین پنجاه تا صد میلیون نفر را به دیار نیستی فرستاد.
چالشهای تازه
ولی تازه ترین پاندمی موسوم به کرونا (کووید - ۱۹) از لحاظ سرعت شیوع و وسعت سرزمینهایی که بر آنها هجوم آورده، با هیچیک از بیماریهای عالمگیر گذشته قابل مقایسه نیست و، به همین دلیل، نام بردن از آن به عنوان نخستین بیماری واقعا «سیارهای» در تاریخ تمدن انسانی، اغراق آمیز به نظر نمیرسد. در واقع همه شواهد نشان میدهند که ویروس ناقل این پاندمی از تمامی امکانات اقتصادی و تکنولوژیکی، که انسانهای قرن بیست و یکم میلادی در چارچوب فرایند معروف به «جهانی شدن» برای خود فراهم آوردهاند، به گونهای بسیار موثر استفاده کرده و با سرعتی شگفت آور مرزهای ملی و منطقهای را در نوردیده است.
فرآیند «جهانی شدن» اقتصاد، در سادهترین تعریف آن، به معنای ادغام اقتصادهای ملی در اقتصاد جهانی است. همگرایی اقتصادی، برداشته شدن موانع گمرکی از سر راه صادرات و واردات، جا به جایی کم و بیش آزادانه سرمایهها در مقیاس کره زمین، گسترش همه جانبه توریسم...، همه و همه دنیایی را که بر پایه رسوخ ناپذیری مرزها و استحکام ملتها شکل گرفته بود، متزلزل کرده و سیاستهایی را که با تکیه مطلق بر اصل حاکمیت ملی و «چاردیواری اختیاری» تنظیم میشدند، زیر پرسش بردهاند.
فرآیند «جهانی شدن» ریشه قدیمی دارد، ولی از آغاز قرن نوزدهم میلادی زیر تاثیر پیدایش سرمایه داری صنعتی و پیشرفت تکنولوژیهای حمل و نقل و ارتباطات شتاب گرفت و در قرن بیستم و نیز دو دهه نخستین قرن بیست و یکم میلادی تقریبا به سر تا سر سیاره زمین گسترش یافت. با پدید آمدن میلیونها علقه تازه میان ملتها و کشورها و مناطق، شکلبندی ژئوپولیتیک و ژئو اکونومیک دنیای ما نیز به گونهای چشمگیر دگرگون شده است. این دگرگونی بزرگ فرصتهای تازهای را به بشریت عرضه کرده که در گذشتهای نه چندان دور غیر قابل تصور بودند. در همان حال جمعیت زمین، که نزدیک به هشت میلیارد نفر است، زیر تاثیر امواج پی در پی و مقاومت ناپذیر «جهانی شدن»، با چالشهای تازهای روبرو شدهاند که یا پیش از این ناشناخته بودند و یا، به رغم هشدارها و نشانههای کم و بیش اشکار آنها، آنگونه که باید و شاید جدی گرفته نشدهاند. ویروس کرونا یکی از همین چالشها است که میتواند بر جهتگیری شمار زیادی از گرایشهای مهم اقتصادی و سیاسی دنیای ما، از جمله پدیده «جهانی شدن»، تاثیر بگذارد.
دو پرسش
در رابطه با انتشار کرونا و رابطه آن با «جهانی شدن»، دو پرسش اساسی و به هم پیوسته را میتوان مطرح کرد:
یک) نقش فرآیند «جهانی شدن» در انتشار این بیماری و تلفات آن چقدر بوده است؟
در پاسخ به این پرسش، تکرار میکنیم که بیماریهای واگیر دار هزاران سال پیش از «جهانی شدن» به معنای امروزی آن وجود داشته و بخش جدایی ناپذیر زندگی انسانی بودهاند. با این حال تردیدی نیست که این بار کانون زایش کرونا و سرعت انتشار آن زیر تاثیر فرایند «جهانی شدن» ابعادی پیدا کردند که در گذشته نمیتوانستند داشته باشند. همه محافل علمی و کارشناسی جهان متفقالقولند که مبدا این بیماری شهر ووهان در چین است، کشوری که اوجگیری آن در اقتصاد بینالمللی مهمترین نماد «جهانی شدن» به شمار میرود و در نقش دومین قدرت اقتصادی و نخستین قدرت صادراتی جهان بر تمامی منطقه آسیایی اقیانوس آرام و بخش بسیار بزرگی از دنیا تاثیر دارد. با اطمینان میتوان گفت که در چین دوران مائوتسه تونگ، با اقتصاد خود کفا و مرزهای بسته اش، ویروسی مشابه «کووید -۱۹» به احتمال فراوان یا در درون امپراتوری زرد در جا میزد، و یا با سرعتی بسیار کند و محدود و احتمالا قابل کنترل به دیگر کشورها و قارهها سر میکشید.
در ورای کانون اصلی کرونا، سیل عظیم مبادلات و مراودات در زمین و هوا و دریا، وجود فرودگاههای عظیم، جا به جایی میلیونها توریست و نمایندگان محافل کسب و کار با استفاده از مرزهای کم و بیش باز، همه و همه شاهراههایی را برای پراکنده شدن در سطج جهانی به ویروس ناقل کرونا عرضه کردند که تصور آنها حتی در گذشته نه چندان دور امکان ناپذیر بود.
با توجه به تمامی این عوامل، میتوان گفت که بحران عظیم بهداشتی زاییده شیوع ویروس کرونا زنگ خطری است در مورد همه چالشهایی که توسعه اقتصادی و پیشرفتهای تکنولوژیک رویاروی تمدن انسانی قرار دادهاند. در عرصه بهداشتی، همچون عرصههای زیستمحیطی، ناشنیدن این زنگ خطر و پشت گوش انداختن آن طبعا فاجعه زا است.
دو) اگر بپذیریم که فرآیند «جهانی شدن» در گسترش بحران بهداشتی کنونی نقشی مهم بر عهده داشته و، به دلیل همین فرایند، تکرار بحرانهایی مشابه در آینده وجود دارد، آیا نباید اصل «جهانی شدن» را زیر پرسش ببریم و حتی زمینه بازگشت به دنیای کم و بیش بسته گذشته را فراهم بیاوریم؟
منتقدان فرآیند «جهانی شدن»، که بخش بزرگی از آنها به افراطیون جریانهای چپ و راست تعلق دارند، به این پرسش پاسخ مثبت میدهند. از دیدگاه هر دو جریان، بر انگیختن یک بحران بهداشتی بین المللی جرم تازهای است که بر جرایم پیشین «جهانی شدن» افزوده شده است. چپ افراطی، که «جهانی شدن» را به توطئه میلیاردرها و تکنوکراتهای سرمایه داری علیه «تودهها» نسبت میدهد ، بازرگانی آزاد و سرمایه گذاریهای خارجی را متهم میکند که در راه تامین منافع خود و به نام آزادی داد و ستد، سلامت ملتها را به مخاطره انداختهاند. راست افراطی نیز که «جهانی شدن» را مغایر حاکمیت ملی میداند، بر شرکتهای چند ملیتی ایراد میگیرد که با از میان بردن مرزها، نه تنها ملتها را از تصمیم گیری در عرصههای اقتصادی محروم کرده اند، بلکه امکان حفظ امنیت بهداشتی را نیز از آنها گرفتهاند. برای هردو جریان، راست و چپ افراطی، راه چاره زیر پرسش بردن فرآیند «جهانی شدن»، پایان دادن به همگراییهای منطقهای (از جمله اتحادیه اروپا) و بازگشت به مرزهای زیر کنترل تمام عیار حاکمیت ملی است.
چشم به راه داروی جهانی
هر دو دیدگاه با بهره برداری از بحران کرونا، به جای یافتن پاسخ برای چالشهای نوین، در پی بازگشت به گذشتهای هستند که دیگر وجود ندارد. اینان نمیپذیرند که همگرایی اقتصادی، چه در ابعاد جهانی و چه در قالبهای منطقهای (همچون اتحادیه اروپا)، یکی از بزرگ ترین دستآوردهای تمدن انسانی است. در واقع این همگرایی نه تنها صلح و امنیت بین المللی را تحکیم کرده، بلکه صدها میلیون نفر از جمعیت جهان در آسیا و آمریکا و دیگر مناطق جهان را، که پیش از این در فقر مطلق «جهان سومی» دست و پا میزدند، ازحاشیه به متن اقتصاد جهانی آورده است. بدون «جهانی شدن»، و بدون مشارکت مغز و بازوی صدها میلیون آسیایی، فرآوردههای تکنولوژی مدرن در عرصههای ارتباطی و اطلاعاتی (به ویژه رایانهها و تلفنهای همراه) به این قیمت و با این سرعت در سراسر جهان پراکنده نمیشدند. همچنین انبوه کالاهای ساخته شده در کشورهای در حال توسعه (ملقب به قدرتهای نوظهور) به بخش بزرگی از طبقات کم در آمد در کشورهای پیشرفته امکان داد به کالاهای مورد نیازشان دست پیدا کنند.
این فرآیند همگرایی به عقب باز نخواهد گشت و ملتهایی که به برکت بازرگانی بین المللی از فقر مطلق بیرون آمده اند، حاضر نخواهند شد امتیازهای به دست آمده را از دست بدهند.
آنچه گفته شد به این معنا نیست که چالشهای تازه و به ویژه بحران عظیم ناشی از شیوع «کوید-19» هیچ تاثیری بر «جهانی شدن» و سیر تحول آتی آن نخواهد داشت. پیشرفت انسانی در طول تاریخ همواره با چالشهای گوناگون همراه بوده است. تمدن زاییده مدرنیته غربی، هیچگاه از زیر پرسش بردن خود نهراسیده است. فرآیند «جهانی شدن» نیز نمیتواند تنها به دستآورد خود دلخوش باشد و ناهنجاریهایش را بپوشاند.
آیا به نفع کشورهای غربی است که بخش بزرگی از صنایع دارویی خود را به قارههای دور انتقال دهند، با این اطمینان که هر وقت اراده کنند خواهند توانست از راه بازرگانی بین المللی همه نیازهای خود را تامین کنند؟ ایا به سود کشورها است که با فدا کردن امنیت غذایی خود، بخش بزرگی از نیازهای غذایی خود را از خارج تامین کنند؟ آیا دموکراسیها حق دارند تنها بر پایه ملاکهای اقتصادی، سرنوشت بسیاری از کالاهای حیاتی مورد نیاز خود را به دست یک نظام توتالیتر همچون جمهوری خلق چین بسپارند؟ آیا مفهوم «امنیت» نباید از حریم صرفا نظامی خود خارج شود و ابعاد دیگری چون محیط زیست و بهداشت را در بر بگیرد؟
و سر انجام یک پرسش اساسی دیگر در رابطه با فرآیند «جهانی شدن»: اگر قرار باشد این فرآیند کره خاک را به «دهکده جهانی» بدل کند، ایا هر کشوری میتواند به راه خود برود و همکاریهای بینالمللی را به فراموشی بسپارد؟
به رغم همه این تردیدها و پرسشها، فرآیند «جهانی شدن» همچنان دست به کار است، از جمله در انتظار یافتن واکسن و دارو برای مقابله با ویروس کرونا. چشمها به زنجیره جهانی داروسازی دوخته شده است.