تصوری که الان از دین وجود دارد نه تصور روشنفکران دهه ۵۰ است و نه تصور اعتدال سنتی قرون قبلی ما که در زمان خودش حرفی برای گفتن داشت. آنچه وجود دارد، مجموعه درهم پیچیدهای است که هسته و شاکله اصلی آن برخاسته از کتاب ولایت فقیه که اندکی دکور و تزیین شده. مثلاً در انتخابات، نوعی پارادوکس وجود دارد؛ از یک طرف به خاطر سنت انقلاب و هم به خاطر نگاه جهانی و به خاطر راضی کردن بعضی صداهای داخلی میخواهند انتخابات داشته باشند، اما انتخابات را از محتوای اصلیاش تهی کردهاند. این چالشی است که جمهوری اسلامی در پیش گرفته. وضعیت فعلی ما از میان چند امکانی که در خصوص پاسخگویی دین به مسائل سیاسی اجتماعی وجود داشت، بازگشت به وضعیتی است که فداییان اسلام میگفتند، البته با آرایههای جدیدتر. یعنی ما به یکی از قدیمیترین و سختترین آن خوانشها بازگشتهایم؛ جمهوری اسلامی نسبت به فداییان اسلام فقط یک مرحله جلوتر است...
شرایط فعلی کشور از نظر بسیاری، نامناسب است، اما همین وضعیت برای گروهی که در وضعیت پیشامدرن به سر میبرند مسائل مطلوبی دارد. به عنوان مثال زیارتگاهها امامزادهها هستند. مداحان فعالیت میکنند، اصطلاحاتی مانند حاج خانم و حاج آقا از حیث تظاهرات اجتماعی برایشان مطلوب و ارزشمند است، با وجود چنین طیف متفاوتی از مردم در جامعه که مطالبات و دغدغههای متفاوت از هم دارند، حکومت در وضعیتی است که مدام با بحرانهای مختلف درگیر است و به عقیده من با این شرایط امکان گذار از بحرانهایش را ندارد.
حاکمان ما بر اساس سنت سیاسی و دینی، به مردم به چشم شهروند نگاه نمیکنند بلکه آنها را به صورت رمه و خود را شبان میبینند؛ بنابراین معتقدند که این رمه همواره نیازمند هدایت شبان است و هر طور که شبان بخواهد باید رفتار کند. فقدان حقوق شهروندی، شأن و کرامت انسانی که بخشی از آن در قانون اساسی آمده اما واقعیت بیرونی ندارند نیز در همین رمه بودن مردم نهفته است، حاکمان مبتنی بر همین دیدگاه، هر زمان که لازم داشته باشند در مناسبات و مخاطرات داخلی و خارجی مردم را به صف و از نیروی آنها به جهت نظامی و غیر نظامی استفاده میکنند. در همین رابطه یکی از مشکلاتی که حکومت با آن روبهرو شده این است که در ایران دیگر امکان سیاست ورزی وجود ندارد و به همین دلیل عمده نیروها به سمت نیروهای پلیسی و امنیتی و یا نیروهای شخصی در مواجهات خیابانی برگشته است. دیگر تقریباً امکان حکومت مؤثر در ایران وجود ندارد. آینده ما بسیار خطرخیز، نامناسب و سخت است.
در هسته حاکمیت، تفسیری از شیعه و شیعهگری وجود دارد که بر آن اساس، گروهی حقانیت این جهانی و آن جهانی دارند و اطرافشان پر از منافقان، کافران و دشمنان است. آنها همیشه خود را در قلعههایی میبینند که مورد مخالفت و هجوم توطئه داخلی و خارجی است. از نظر این نوع تصور از شیعهگری، خارجیها دشمن هستند و داخلیها مظنون مگر اینکه خلاف آن ثابت شود.
این احساس خطر و تصور، سبب شده ما به سمت اتخاذ رویکرد رادیکال و راهحلهای نظامی پیش برویم. عجیب نیست با رژیم فاشیستی مثل بشار اسد ائتلاف کردهایم. این خودش یک مشکل نظری است. وقتی که نگاه این است که اطرافیان همه منافق و جاهل و مغرض هستند، مشخص است که نوع سیاست ورزی به شکل فعلی در میآید.
دلیل دیگر عدم امکان تعامل ما با جهان، این است که اساسا درکی از مناسبات پیچیده جهان امروز از استقلال گرفته تا فضای مجازی و هویتها و تعاملهای فرهنگی وجود ندارد. میراث بری ناشیانه از رادیکالیسم سیاسی و انقلابی و ضدیت با امپریالیسم دهه ۴۰، ۵۰ و ۶۰ هم در اتخاذ چنین رویکرد خصمانهای دخیل است؛ بنابراین معجونی از تصور شیعهگری در دنیای معاصر، عدم معرفت نسبت به شطرنج سیاسی جهان، رقابتهای سنتی که در منطقه بین شیعه و سنی و ایران به عنوان عجم و عرب در اساس صورت گرفته، و بحثهای رادیکالیسم سیاسی و انقلابیگری در فضایی که به واقع انقلابی نیست، سبب شده که فرصتهای ما برای تعامل با جهان، یکی یکی از دست برود و بیش از این هم از دست خواهد رفت.
من همیشه نگرانی خودم را در گفتوگوهایم با صراحت بیان کردهام. اینکه امکانش ضعیف است که ما بتوانیم در آینده تمامیت ارضی خود را حفظ کنیم. نباید فکر کنیم صرفاً با قدرت سپاه و بسیج و اغواهای صدا و سیما آینده ما روشن است. اگر شرایط بر همین منوال باشد، آینده روشن نیست.