در ایران به دلیل نبود ساختار و سیستم برنامه ریزی بلندمدت، دولتی بودن ورزش و استفاده از مدیران دولتی ، در این روزها در فدراسیونها و باشگاهها دچار بحران در داخل و عرصه بین المللی هستیم. مدیریت دولتی در ورزش فی نفسه مطلوب نیست اما علاوه بر این، در کشور ما مدیریت ورزشی رانت یا امتیازی است که دولت در اختیار بعضی از افراد قرار می دهد.
نکته قابل ذکر دیگر این است که مدیریت دولتی به عنوان مثال در فوتبال ما چنان بی ثبات است که یک باشگاه در یک سال چند مدیرعامل عوض می کند واکثر این مدیران بیشتر برای یک سواستفاده سیاسی وابزاری وارد این عرصه می شود. اصول حرفه ای این است که باشگاهها ورزشی نباید مثل نظام های مطلقه سیاسی یک مدیرعامل یا هیات مدیره داشته باشند و هر چه آنها گفتند با تبعیت بالاجبار و چشم بسته انجام شود. ما اگر مدعی جامعه مدنی هستیم، باید بدانیم که دموکراتیک شدن ساختار ورزش و تاسیس تشکل های دموکراتیک در این حوزه نیز جزو الزامات جامعه مدنی است. باید نهادهایی شکل بگیرد که افراد منفرد را در قالب تشکلی منسجم به باشگاهها پیوند بزند.
جوامعی که ساختار و فرهنگ ورزشی آنها بیشترمُتکی بر کدخدامنشی و متکی به افراد واکثرا افراد وابسته به دولت و نظام است، فراز و نشیب های فراوانی را تجربه میکنند. اما وقتی ابزارِ تعاملِ ساختار ورزشی وفرهنگی میان نخبگان (افراد تصمیم گیرنده و اثرگذار) هم شفاهی و بر اساس سلایق افراد باشد، فراز و نشیب، جای خود را به بحرانها میدهد.
درست کردن ساختار و نظام تصمیم گیری مفاهیم خاص خود را دارد. طی چند قرن، این ساختار و نظام تصمیم گیری که شامل نویسندگان، خبرنگاران، سیاستمداران، مدیران و مسئولین میشود، نیاز به سیستم و اهداف مشترک دارند تا بتوانند از اثرگذاری خوب برخوردار باشد.
تاریخ کشورهای پیشرفته در ورزش نشان میدهد که مثلا ساختار باشگاه در آلمان یا اسپانیا فقط ذهن اعضای آن باشگاه را شکل نمی دهد، بلکه در ساختار باشگاهها، آموزش و پژوهش فدراسیونها، مطبوعات، و حتی در ذهن هواداران عادی حکّ شده است. مفاهیم و ساختار مشترک، کُلیۀ ساز و کارهای یک نظام ورزشی، را به هم تنیده است. در این میان باید علم مدیریت، اقتصاد ، جامعه شناسی و .... را به مدیران و تصمیم گیران آموخت.
تصور کنید حدود هزار تا چند هزار نفر از نخبگان ورزشی یک کشور از مجموعۀ مدیران، مسئولین و اساتید و ورزشکاران، نویسندگان، دانشگاهیان، خبرنگاران از طریق یک آموزش مشترک این علوم را به صورت تئوری و کاربردی یاد بگیرند، چنین ادبیات مشترکی به نظام فکری و استنباطی مشترکی می انجامد.
مطالعۀ تاریخ ورزش اروپا، و در آسیا مثل ژاپن نشان میدهد، باورهای مشترکِ نخبگان به تدریج به ساختار و فرهنگ ورزشی تبدیل می گردند.
وقتی تاریخِ ساختار ورزشی کشورمان را مطالعه می کنیم در هیچ مقطعی دردرون نخبگان و مسئولین ورزشی، انسجام فکری مشاهده نمی شود. هر گروه را در دوره های مختلف بررسی میکنیم، از جریان های فکری مختلف تشکیل شده که هریک باورهای خود را دارند و عمل میکنند.
یکی از دلایل مهمی که ساختار ورزش ما اصلاح نمیشود عدمِ تسلطِ طیف وسیعی از مدیران، نویسندگان،اساتید، ورزشکاران به زبان های مهم خارجی مانند انگلیسی، فرانسه و عربی است. مطالعۀ متون و ادبیات هر موضوعی به زبان اصلی آن به هیچ وجه قابل مقایسه حتی با بهترین ترجمه های آنها نیست. روح واژه ها و مفاهیم در ترجمه از میان میرود.
ساختار ورزش در کشورهای پیشرو در ورزش مانند یک سیستم عمل میکنند. نظام استنباطی و فکری در این کشورها تحت تأثیر باورهای مشترک در لایه های مختلف نخبگان این کشورها است. باورهای مشترک به نوبۀ خود متأثر از ساختار و متون مشترک و نظام آموزشی یکپارچه است.
واژۀ ساختار و سیستم در جامعۀ ما عمدتاً در سخنرانی ها و همایش ها به صورت شفاهی مطرح میشود و پشتوانۀ تاریخی و مطالعاتی قابلِ اتکا ندارد.
بی دلیل نیست که طی سالهای گذشته، پروژه های مانند باشگاه حرفه ای، خصوصی سازی ، حق زنان در ورزش ،ورزش برای همه و اصولاً تحولِ ساختاری یکی پس از دیگری ناتمام و ناکام ماندهاند.
دلایل اصلی ناآشنا بودن اکثریتِ مسئولین و مدیران ورزشی با ادبیاتِ ساختارسازی است ، آشنا نبودن( با علم مدرن ورزشی ، تخصص ، شایسته سالاری و الگو گرفتن از کشورهای پیشرو) در این زمینه است ،برای پیشرفت و ساختن ساختار باید بدانیم که باید براساس یک سیستم تصمیم گیری و برنامه ریزی بلندمدت به جلو حرکت کنیم و با اسم افراد ، جنس و نژاد آنها کاری نداشته باشیم و الویت انتخاب ما نباشند بلکه بر اساس تعریف سیستم تخصص آنها مهم باشد به همین دلایل ما نمی توانیم ساختار ورزش دموکراتیک داشته باشیم.
مردمسالاری