برخی عجایب دنیای سیاست و تاریخ فقط در روسیه پیدا میشود. در عرض پانزده دقیقه سرنوشت سیاسی کشور عوض شد ــ نه، «عوض» واژۀ خوبی نیست... تثبیت شد، ماندگار شد. هفتههای متمادی در پارلمان روسیه بحث بر سر اصلاح قانوناساسی در میان بود؛ اصلاحاتی که از سوی پوتین پیشنهاد شده بود. از «نقش خدا» در زندگی مردم روسیه بحث شد تا «تعریف ازدواج»!
کسانی که دنیای سیاسی روسیه را میشناسند به همۀ این بحثها با بدبینی مینگریستند و میدانستند قضیه بودار است. خلاصه یکی از همین روزها که بحث این اصلاحات در مجلس روسیه در میان بود، بانو والنتینا تِرِشکوا، همان زن روس که ۵۷ سال پیش (در ۱۹۶۳) به عنوان نخستین زن به فضا رفت و امروز یکی از نمایندگان معتمد پوتین در مجلس است، پشت تریبون حاضر شد و گفت: این طور که نمیشود! حالا که صحبت از اصلاح قانوناساسی است باید کاری کنیم که مردم روسیه از وجود پوتین بیبهره نشوند! به همین دلیل هر چه پوتین تا به امروز رئیس جمهور و نخستوزیر بوده است، «صفر» شود. صفر شود؟ یعنی چه؟ یعنی مثل کیلومترشمار که صفر میکنند، این هم صفر شود؛ انگار پوتین تا به حال رئیسجمهور نبوده است.
از قضا ــ دقیقاً از قضا ــ چند دقیقۀ بعد پوتین در مجلس حاضر میشود و پشت تریبون میرود و سخنرانی میکند. فروتنانه به این پرسش و خواست بانو ترشکوا هم میپردازد و میگوید: «اگر نمایندگان چنین نظر و خواستی دارند، من مخالفتی ندارم. اما دادگاه قانوناساسی باید آن را تأیید کند!» البته کیست که نداند دادگاه قانوناساسی چیزی را تأیید و رد نمیکند که برخلاف میل پوتین باشد. نوبت به رأیگیری رسید. بیست دقیقه بعد از پیشنهاد ترشکوا برای صفر کردن حساب پوتین، رأیگیری در مجلس انجام شد و با اکثریت قاطع به تصویب رسید (۳۸۰ رأی موافق، ۴۳ مخالف). حالا بستۀ اصلاحات پوتین میرفت روی میز قضات دادگاه عالی قانوناساسی و نتیجه هم معلوم بود. تصویب شد و تمام.
فقط میماند یک رفراندوم که قرار است ۲۲ آوریل ۲۰۲۰ برگزار شود. جالب اینجاست که رفراندوم به گونهای است که مردم نه به تکتک مفاد تغییر قانوناساسی، بلکه به «کل بسته» رأی میدهند. به همین دلیل نکات جذاب زیادی در بسته گنجانده شده است... مثل همان قانونی که میگوید ازدواج فقط ازدواج میان مرد و زن است و این یعنی مردم سنتی روسیه که از ادا و اطوار همجنسگرایانه بیزارند، برای اطمینان از اینکه هیچگاه قانونی به نفع همجنسگرایان تصویب نشود، به این بسته رأی خواهند داد. اما به کل بسته! یعنی از جمله به این اصل که سوابق ریاستی پوتین صفر شود... حالا صفر شدن یعنی چه؟ رسیدیم به اصل قضیه!
پوتین در آخرین روزِ قرن بیستم (۳۱ دسامبر ۱۹۹۹) ادارۀ روسیه را در دور اول ریاستجمهوریاش در دست گرفت، تا ۲۰۰۴. دور دوم هم رأی آورد و تا ۲۰۰۸ ماندگار شد. طبق قانون باید صندلی ریاست را ترک میکرد و دیگر نمیتوانست نامزد شود. مِدودوف، همکار معتمد پوتین، رئیسجمهور شد و پوتین به مقام نخستوزیری رسید و اینطور تا ۲۰۱۲ در قدرت ماند. اما حالا دوباره میتوانست نامزد ریاستجمهوری شود، ضمن اینکه مدوِدوف قانونی را تصویب کرده بود که دورههای ریاست جمهوری را از چهار به شش سال افزایش داد. به این شکل پوتین دو دورۀ دیگر (که مدتش اندازۀ سه دوره بود!) میتوانست از نو رئیسجمهور شود. همین هم شد... ۲۰۱۲ رئیسجمهور شد تا ۲۰۱۸ و بعد دوباره نامزد شد و پیروز شد و حالا تا ۲۰۲۴ در قدرت میماند.
در حالی که فکر و خیالها معطوف این بود که بعد از ۲۰۲۴ پوتین چه خواهد کرد، در عرض بیست دقیقه (همینکه بروید ناهاری بخورید و بیایید) همهچیز رقم خورد. حالا پوتین اول راه است و دو دورۀ ریاست جمهوری دیگر میتواند باشد... میرود تا ۲۰۳۶ (که ۸۳ ساله خواهد شد).
یادمان باشد روسها حتی در قرن ۲۱ و پس از هفتاد سال سلطۀ هیولایی کمونیسم باز هم در پوشش دموکراسی نوعی «یکهسالاری» خلق کردند. چطور ما ایرانیها ۱۱۵ سال پیش در جریان مشروطه و در زمان حاکمیت تزارها میتوانستیم انتظار داشته باشیم روسیه به آزادیخواهی و قانونگرایی در ایران کمک کند؟
اگر همۀ رخدادهای ایران تصادفی باشد، قطعاً لیاخوف و نقشش در به توپ بستن مجلس تصادفی نبود، قطعاً اینکه روسها در تبریز آزادیخواهان را به دار کشیدند تصادفی نبود، قطعاً بلایی که روسها سر مجلس دوم آوردند و به تعطیلیاش کشیدند تصادفی نبود. و نیز سادهانگارانه است اگر فکر کنیم میل به اقتدارگرایی و خودکامگی در روسیه فقط زیر سر تزارها، لنینها، استالینها و پوتینها بوده است. بدون پشتوانه و میل مردمی نمیتوان به این راحتی اشکال مختلف خودکامگی ساخت...