سه دختر با لبخند بدون روسری و در متروی تهران، یکی از سرودهای فمینیستی را با هم میخوانند. فارغ از واقعیت امیدبخش این ویدیو و پیوند گونهای عمل سیاسی و هنری موجود در آن، این ویدیو از چند جهت میتواند وضعیت کنونی را تشریح کند.
همخوانی در مترو و در زیرِ زمین رخ داده است. به نحو نمادین انتقال سوژهها از سطح به زیر زمین به گونهای در بطن خود اعتراضی را نهفته دارد. ما میدانیم در این سالهای گذشته، چگونه مفهوم «زیرزمینی» به یکی از مفاهیم مقاومت در برابر وضعیت تبدیل شده است. موسیقی، سیاست، قمهزنی، رقص، و هنر زیرزمینی و هر آن چیزی که از عرصه عمومی جامعه توسط دولت و سیاست پلیسی، محدود و معدود شده به داخل خانهها و پستوها و گعدهها منتقل شده اما هیچوقت از بین نرفته است. در واقع با گسترش شکاف بین ارزشهای دولت و جامعه، سبکها و افکار متفاوت به داخل خانهها منتقل شده و آن چیزی که حیات خود را در عرصه عمومی میجسته به حوزه خصوصی رفته، شکلی متفاوت گرفته و در آنجا به حیات خویش ادامه داده است. این انتقال از روی زمین به زیرزمین در واقع پیامی در خود دارد: خواستها، مطالبات، رویاها و آرزوها از بین نمیروند، بلکه شاید تنها تا وقت لزوم پنهان شوند.
دخترها بهعنوان نمایندگان آدمهای زیرزمینی شهرشان، به واگن مخصوص زنان در مترو رفتهاند. این انتخاب یادآوری میکند که آنها مخاطب خاص دارند: زنان. آنها به جنبشی صدا میدهند که از ابتدای امر در شناخت مخاطباش دقیق و پراتیک بوده است. جنبش زنان تنها جنبش اجتماعی در ایران بوده که به دلیل انتخاب مخاطب ویژهاش که زنان بودهاند، توانسته یک نظام گفتمانی درست کند. خطابش زنان بوده و دغدغه آنها را داشته است. این روشنایی و وضوح درپیوند زدن مسایل به یک بستر عمومی و گسترده بسیار کمک کرده است. فرایند انضمامی (عینی) کردن دستورالعملهای انتزاعی و ذهنی، یا همان سیاسی کردن موضوع و پیوند زدناش با خواستهای اجتماعی یک طبقه یا گروه، با همین میانجی ممکن است. حرکتها یا جنبشهایی که از جاهای کلان شروع شوند یا مخاطب ویژهای نداشته باشند، این خطر را در خود ذخیره دارند که دچار اغتشاش درونی شده و از هم گسیخته شوند. جنبش زنان به این دلیل که مخاطب خودش را زنان و مسایل آنان قرار داده، نه تنها در این حوزه توانسته دستآوردهای عینی و گفتمانی داشته باشد، که قادر بوده خودش را به کلیت پیوند بزند و دیگران را به میدان خود بکشاند. همواره کلیت از درون اجزا بیرون میآید. رفتن دختران به واگن زنان واجد این معنای خاص است که ما مشخصاً داریم با شما صحبت میکنیم. یعنی با خود ابژههای رنج، مستقیم و چشم در چشم، بدون میانجی جهت ساختن یک اتحاد نمادین.
مترو با مسافرانش در حال حرکت به جلو و پیش رفتن است. کلمات سرود و بیان هم این جلو رفتن را طلب کرده و شدت میبخشند. عبارات دخترها گونهای امیدواری و یوتوپیا در خود دارد؛ چیزی که افراد را به آیندهای روشن نوید میدهد. اما آنها مدام این کار را از طریق بازگشت به گذشته انجام میدهند. یکی از دختران در پایان سرود میگوید که بیش از صد سال است که از جنبش زنان و جنبشهای فمنیستی برابرخواهانه میگذرد. شعری که میخوانند و موزیک آن غیر از این واقعیت صدساله، ما را به گذشتهای پرتاب میکنند و به دیگرانی در تاریخ پیوند میزنند. در واقع دخترهای متروی حقانی به دو حرکت صدا میدهند و برایش سرود میخوانند؛ یک حرکت رو به جلو که از امیدها و خواستها بیرون میآید و دیگری بطور همزمان، حرکتی به گذشته و یادآوری آنچه از سر گذراندهاند. از سر گذراندهایم. پیوند زدن این دو وضعیت (این عقب و جلو رفتن مدام) در آن مکان و زمان خاص و با سوژههایی خاص، عناصر اصلی «اتحاد» و ساختن «جامعه» است.
دخترها روسریهایشان را برداشتهاند. شاهد شکلی از «پرکسیس» هستیم. آنها با کنشی مرزی (برداشتن حجاب در مکانی عمومی اما در میان زنان) به مخاطب خود میگویند که از خودمان شروع کردهایم، و در ادامه حرکتی هستیم که از قبل شروع شده است.
اهمیت این تصمیم بهظاهر ساده در اینجاست که سوژههای این پرفورمنس به تماشاچیانشان یادآوری میکنند که برای تغییر در شرایط، نافرمانی مدنی حیاتی است؛ لحظهای نه گفتن به قانون و آمادگی پذیرش تبعات این سرپیچی اما بگونهای محتاط و مدنی.
دو دختر متن شعر را از رو کاغذی میخوانند که عکسی از تاریخ جنبش زنان بر روی آن نقش بسته و یکی دیگر سرود را از بَر است. احتمالا او توانسته متن سرود را از شب قبل حفظ کند یا اضطراب کمتری دارد. این رابطه «خوانش» و «یادآوری» نکته بسیار مهمی در درک تمام فعالیتهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی دارد. ما در درون رابطه بین خواندن و یادآوری است که میتوانیم کنشی را صورتبندی کنیم. خواندن در واقع چیزی نیست جز پیوند زدن فرد، جامعه یا آن حرکت اجتماعی به یک متن، یک تولید و یا یک اثر که حامل دستاوردهای تجربی و نظری بشر در طول حیات تاریخی خود است. در واقع متون نظری و تاریخی، نوعی برنامه عمل و نقشه راه اند. این برنامه عمل و نقشه راه نیازمند است که مدام با نوعی یادآوری تکمیل شود. ما تا همیشه نمیتوانیم که تنها نقشههای راه و نظریهها را بخوانیم. بلکه لحظاتی هست که باید این نقشههای راه را کنار بگذاریم و نقشههای خودمان را بسازیم. سازه جدید که پا بر روی دوش تجربهها و نظریات دارد، از طریق یادآوری وضعیتِ خاص خودمان ممکن میشود. باید مدام متون را خواند و دور ریخت؛ در واقع آنها را به مقدمهای برای متن جدیدی تبدیل کرد. پیدا کردن یک نقشه راه منطبق با وضعیت موجود، کار خلاقهای است که بر خواندن و یادآوری متکی است: خواندن متون و یادآوری وضعیت. به تعبیر آنتونیو گرامشی، رادیکالیسم در نظر و واقعگرایی در عمل.
دوربین غیر حرفهای یکی از مسافران واگن مترو، در لحظاتی کوتاه تماشاچیان اجرا را نشان میدهد. حاضران با نوعی شرم و لبخندی ترسیده به صحنه چشم دوخته و اجرا را تماشا میکنند. شکلی رضایت در آنها را میتوان تشخیص داد، اما رضایتی فروخورده و مضطرب. شادیای هست اما در زیر پوستها. فضایی متشکل از بازیگران حرفهایِ «کنترل برخود» که بیش از هرچیز نمایانگر نوعی «بالقوگی» هستند. جالب اینجاست که دخترها با اجرایشان از تماشاچیانشان میخواهند که تن و روانشان را با حفظ هویت و چیستیشان ( با ترجیع بند «من زنم» در سرود) از دست نمایشنامههای تحمیلی نجات دهند. به وضوح قابل مشاهده است که آنها با وجود بدنهای رامشان، نسبت به این اجرا و صدا پذیرایند. آرزوها و امیدهای دخترها را با روی گشاده میپذیرند. گویی آن سه زن راوی درون آنان و نمایندگان حقیقیشان شدهاند . چیزی که خودشان نمیتوانند به زبان بیاورند یا توانایی به زبان آوردنش را ندارند را نمایندگانشان فریاد میزنند و این خشنود و قویشان میکند تا جایی که تشویقهایشان را نثار نمایندگانشان میکنند.
در پایان سرود و بعد از صحبت کوتاه یکی از دخترها، آنها از جمعیت میخواهند که به افتخار خودشان دست بزنند. این فراخوانی، سهیم کردن آنها در این رخداد است. به آنان یادآوری میکند که شما نیز بخشی از این اتفاق هستید و نه صرفاَ شنونده و تماشاگر. نمایش متروی حقانی که بیشباهت به تئاترهای تک پردهای کارگری «برونو شونلانک» در آلمان قرن نوزدهم نیست که به صورت کُر توسط کارگران و برای کارگران اجرا میشد، زنان را با تشویق به دست زدن برای خودشان در اجرا سهیم میکند و آنها را به درون میکشد. در واقع با نوعی ساختن برابری، اجازه نمیدهد که خواستها برای آنها چیزی بیرونی، تجملاتی و خارجی باشند. دخترها با یادآوری وضعیت و رنج مخاطبانشان به خود آنها، آنان را سهیم میکنند و با سادهترین روش، فاصله را برمیدارند.
در انتهای دست زدنها صدای زنی که به نظر میرسد میانسال یا کهنسال هست، در نماد مادر به گوش میرسد که به دخترها توصیه میکند که مراقب خودشان باشند. این مراقب بودن به جز نمایاندن وجهه اسطورهای مادر که آمیخته از مهربانی بیدریغ و نگرانیها و دلواپسیهایش است، گونهای بیان این حقیقت است که شما با رویاپردازیها و مجال دادن به تخیلاتتان است که دارید از خودتان و زندگیِ در معرضِ تهدیدتان مراقبت میکنید. جمله مادر که حالا به بخشی از اجرا تبدیل شده همچون تذکرهها و فرمانهای سنت ایمانیِ مسیحی ترکیبی است از همدلی و دستور، شفقت و توصیه. توصیه به مراقبت از خود در عین ادامه دادن؛ چیزی که از مصلحان اجتماعی انتظار میرود.
ویدیو در حال اتمام است که صدای زن دستفروشی میآید که به امید فروش، کالایی را در مترو تبلیغ میکند. اجرا با این پایانبندی درخشان تمام میشود. صدای زن دستفروش (نماینده بیچیزترینها) مونادی است که به مخاطبان گوشزد میکند که طبقات فرودست و فقیر جامعه نیز سهمی در این مبارزه باید داشته باشند.
جنبشهای زنان، دانشجویان، روشنفکران و از همه مهمتر دموکراسیخواهان، در نسبت با طبقات فرودست جامعه است که میتوانند، وضعیت را تغییر دهند. از سویی دیگر نتایج و دستاوردهای آنها نیزمیتواند به بهبود شرایط بینوایان منجر شود. پایانبندی اجرا پیوندی است بین خواستهای طبقه متوسط، همچون آزادی زنان، مطبوعات، رسانهها و دموکراسی و مسایل طبقات پایین جامعه که همواره شکافی را در خود داشته است. ثانیههای پایانی این نوید را میدهد که راه برون رفت از این شرایط، مشارکت برابرِ همگان در بیان وضعیتشان و تلاش برای بهبود آن است.
منبع: کلمه