روزنامه اعتماد ۸ اسفند ۱۳۹۸
براي نوشتن در باره انتخابات دوم اسفند عجلهاي نيست. فرصت هست. نه تنها در تحليل جزييات آن خواهم نوشت، بلكه ممكن است نتيجهگيري خاص خودم را به همراه پيشنهادي تقديم كنم. ولي اكنون ميخواهم به يك اتفاق جالب در این انتخابات اشاره کنم. برخورد گروههای سیاسی ایران با رويدادها به گونهاي است كه هر كس ميتواند نقطهاي را پيدا كند و براي تفسير ماجرا به نفع خود به آن نقطه اتكا كند. مثل رها کردن تیر و سپس دور نقطه محل اصابت را خط کشیدن به این معنا که به هدف خورده است.
ولي انتخابات دوم اسفند از يك حيث چنان قاطع بود كه كسي نتوانست آن را ناديده بگيرد و دور ان را به نفع خود خط بکشد. كاهش چشمگير مشاركت به چشم همه آمده و به همين علت است كه برخي از نيروهاي منصف اصولگرا تأكيد كردند كه بايد علت اين كاهش شديد را پيدا كرد.
روز پنجشنبه كه قضيه كرونا مطرح شد به يكي از دوستانم گفتم كه اين قضيه ممكن است مستمسكي براي اصولگرايان شود كه علت كاهش مشاركت احتمالي را متوجه كرونا كنند و باز هم چشمهاي خود را بر واقعيت ببندند. او نيز این احتمال را تأييد كرد. ولي اكنون ميبينم كه فقط بخش اندکی از اصولگرايان از جمله دستاندركاران رسانه رسمي هستند كه دنبال پيدا كردن مقصر كاهش در بيرون از خود هستند! ولي تعدادي ديگر صادقانه خواهان فهم علت و چرايي اين كاهش شدهاند. حتي يكي از آنان شجاعت بيشتري به خرج داده و احتمالات ريشهايتري را نيز در بروز این اتفاق مطرح كرده است.
در هر حال همه در پي آن هستند كه بدانند چرا مردم بویژه در شهرهای اصلی کشور تا اين حد اندك، در انتخابات شركت كردند؟ ضمن اينكه كيفيت افراد شركتكننده از حيث اثرگذاري اجتماعي و مدني بسيار پايينتر از كيفيت گروههايي است كه در انتخابات شركت نكردند. كافي است نسبت مشاركت در شهر و استاني مثل تهران را با استان کمتر توسعهیافته مقايسه كنيم كه در برخی از این استانها نرخ مشاركت حدود سه برابر بيشتر از شهر تهران بوده است. اين تفاوت درون هر حوزه انتخابيه و میان طبقات گوناگون جامعه نيز هست.
حال بايد پرسيد كه چگونه ميتوانيم متوجه شويم كه مردم به چه دليلي در اين انتخابات شركت نكردند؟ بهترين و معتبرترين راه مراجعه به خود مردم است. براي اين كار بايد به نظرسنجيهاي انتخاباتي مراجعه كرد.
ابتدا ببينيم كه چه كساني كمتر مشاركت كردند؟ در پنجمين موج نظرسنجي موسسه ايسپا در مورد این انتخابات كه ۱۴ تا ۱۶ بهمن انجام شد، درصد كساني كه در حوزه انتخابيه تهران (تهران، اسلامشهر، شهر ري و پرديس) گفتند قطعاً در انتخابات شركت ميكنند ۲۵ درصد است. نتایج نشان میدهد که مشارکت مردم در واقع نيز تقريباً همين رقم است.
هنگامي كه به جزييات نگاه ميكنيم متوجه ميشويم كه جوانان ۱۸ تا ۲۹ سال حدود ۱۴ درصد، صاحبان تحصیلات عالی كارشناسي ارشد و دكترا نيز حدود ۱۴ درصد، ساكنان مناطق توسعهيافتهتر شهر ۱۱ درصد پاسخ دادهاند كه قطعاً شركت ميكنند. در مقابل افراد مسن بالاي ۵۰ سال ۳۵ درصد، افراد زير ديپلم ۳۰ درصد، مناطق كمتر توسعهيافته نيز ۳۳ درصدشان گفتهاند قطعاً شركت ميكنيم. اين تفاوتها بسيار بزرگ است و نشان ميدهد كه ساختار انتخابات نه تنها طبقات پايين را از دست داده، بلكه با سرعت بسيار بيشتري طبقات متوسط و اثرگذار جامعه را نیز از دست داده است.
كساني كه گفته بودند در انتخابات شركت نميكنند، به دلايل عدم شركت خود نيز اشاره كردهاند. ۴۴ درصدشان به عدم تأثيرگذاري انتخابات در بهبود وضعيت كشور اشاره كردهاند. ۲۰ درصد به بياعتمادي به برگزاركنندگان، ۱۲ درصد به نبود نامزد مورد علاقه خود و يا رقابتي نبودن انتخابات و ۲۴ درصد بقیه نيز يا پاسخ ندادهاند يا به شواهد ديگري اشاره كردهاند.
در حقيقت قضيه روشن است. میتوان گفت مشکل و ایراد اصلی برای مردم دیگر رد صلاحيتها هم نيست. نه اينكه اين مسأله مهم نيست، بلكه به دليل تكرار تبديل به ناكارآمدي نهاد انتخابات شده است.
ممكن است برخي از اصولگرايان به اشتباه تحليل كنند كه علت عدم شركت مردم، ناكارآمدي دولت روحاني است. اين استدلال غلط است، زيرا از یک سو مردم در رفتاری اصلی خود چندان تمایزی میان اجزا حکومت قایل نیستند. بعلاوه اگر این استدلال درست بود بايد انتخابات پرشوري ميداشتيم، چون ماشاءالله همه نامزدها در صدد استيضاح او و دولت او هستند!! همانطور که در سال ۹۲ و ۹۶ با انگیزه رد قبلیها به میدان آمدند.
پس چرا كسي پاي این صندوق استيضاح نيامد؟! به اين علت كه انتخابات فاقد معناداري واقعي خود شده است. من نميدانم چگونه برخي افراد حاضر ميشوند كه انتخاب شدن در اين فرآيند را به يكديگر تبريك بگويند. فراموش نکنیم که کاهش ۶۰ درصد به ۴۰ در صد تفاوت ۲۰ درصدی نیست. بلکه مثل کاهش رکورد وزنهبردار از ۲۰۰ کیلو به مثلا ۱۴۰ کیلو است. که بکلی از مسابقات خارج میشود.