علی آقای افشاری در متنی محبتآمیز پاسخی تفصیلی به آخرین مکتوب من در بارۀ شرایط کشور داده است.
از آنجا که من متأسفانه چندان اهل تفصیل نیستم، با عذرخواهی از علی، پاسخ او را به اجمال طی گزارههایی چند تقدیم میکنم.
۱. به فرمودۀ زندهیاد استاد محمد ابراهیم باستانی پاریزی ما کویرزادگان به قنات میمانیم. نوشندگان آب قنات در تابستان آن را خنک و در زمستان آن را گرم حس میکنند. واقعیت اما این است که آب قنات در تمام طول سال درجهای واحد دارد و اگر نوشندگان، آن را گاه گرم و گاهی سرد میبینند، مربوط به درجۀ هوای بیرون است و نه سرد و گرم شدن آب قنات!
این مثال را برای آن آوردم که افشاری عزیز مرتب از “زیدآبادی متأخر” در نوشتههایش استفاده میکند. من که گمان نمیکنم در تمام طول این سالها تغییر موضعی جدی داده باشم. از همان ابتدا حامی نوع خاصی از اصلاحطلبی بودم و به شیوه و راه و رسم سیاستورزی جریان مرسومِ اصلاحطلبان نیز نقد داشتم. اکنون هم بر همان نظرم. بنابراین اگر به کارگیری واژههای متأخر و متقدم روا باشد به نظرم بیشتر متوجه حال دوستانی است که گویا تغییر فاز دادهاند و نه مثل منی که خط بر همان نمط میخواند.
۲. خوشبختانه در این میانۀ تنهایی و تک صدایی، دکتر محسن رنانی تصادفاً به یاری من برخاسته و در مصاحبهای بسیار طولانی در بارۀ اوضاع کشور گویی از دل من سخن گفته است! گرچه من با تمام الفاظ و گزارههای مورد نظر دکتر رنانی لزوماً همدل نیستم اما جان کلام و جوهر سخن او با من یکی است. بنابراین، علی آقا و دیگر خوانندگان را به مطالعۀ آن مصاحبه که لینکش در پایان آمده است، دعوت میکنم. جالب این است که من نه با دکتر رنانی ارتباطی دارم و نه رشتۀ تحصیلیمان یکی است، اما نظراتمان اغلب با یکدیگر همسان از کار در میآید.
۳. در واقع جناب افشاری به نحوی نگران است که من از شماری از دوستانی که نام برده از جمله سه چهرۀ مظلوم محصور در موضعگیری علیه حکومت عقب ماندهام! واقعیت این است که من ضمن احترام به همۀ این دوستان، میدان سیاست را به هیچ وجه پیست مسابقۀ اتومبیلرانی تصور نمیکنم که هر که سریعتر رفت و جلوتر افتاد، لزوماً درست و در جهت صحیح حرکت میکند. از قضا مسیر سیاست در ایرانِ امروز بسان گردنهای باریک و لغزنده و مهگرفته و پرترافیک است که سرعت مطمئنه را طلب میکند. با این همه، هر لحن و کلامی باید متناسب با استراتژی افراد به کار گرفته شود. اگر استراتژی برخی از آن دوستان به قول شما لزوماً حمایت از “گذار انقلابی” و یا “انقلاب آرام” نیست، که به نظر من هم نیست، پس تشدید لحن جز ایجاد انتظارات غیر قابل تحقق در جامعه چه ثمری دارد؟
۴. در ایران اقشاری از تمام طبقات اجتماعی البته گرایشی به انقلاب پیدا کردهاند، اما آنها هر کدام به دلایل مختلف و اغلب متضادی با وضع موجود مخالفاند و تابع هیچ نوع مرجعیت فکری و سیاسی هم نیستند. از همین رو، اگر به فرض هم یک رهبر یا نیروی سیاسی انقلابی موجه پیدا شود، دیگر مانند سال 57 نمیتواند آنها را در جهت برنامۀ خود هدایت و کنترل کند؛ بنابراین، هرج و مرج و بینظمی قرین هر نوع حرکت انقلابی خواهد بود بخصوص آنکه طرف مقابل هم از هر نوع شدت عمل ابایی ندارد. از طرفی بیشتر منتقدان و مخالفان وضع موجود از قضا هنوز چشم به راه تغییر سیاستهای حکومت نشستهاند و ضمن بدگمانی در این مورد هنوز کاملاً نومید نشدهاند.
۵. من پیش از این در بارۀ اصلاحپذیری و اصلاحناپذیری نظامهای سیاسی توضیح دادهام و انتظارم این بود که علی آقای افشاری با مطالعۀ آنها، این بحث را دوباره پیش نکشد. از نگاه من اصولاً پرسش از اصلاحپذیری یا اصلاحناپذیری یک نظام، فاقد معنای روشن است. اگر طبق ادعای برخی مخالفان سرسخت جمهوری اسلامی، نظام حاکم بر ایران فاشیستی و توتالیتر است و به همین علت نیز اصلاحپذیر نیست، به طریق اُولی چنین نظامی قابل سرنگونی از طریق انقلاب هم نیست! به عبارت دیگر، نظامی که قابل اصلاح نباشد، قابل براندازی انقلابی هم نیست! نظامهای فاشیستی توتالیتر عموماً از راه حملۀ نظامی خارجی و یا پایان یافتن انرژی درونیشان در روندی طبیعی تغییر کردهاند! بنابراین اگر دوستانی انقلاب علیه نظام جمهوری اسلامی را ممکن میدانند پس عملاً آن را فاشیستی و توتالیتر نمیدانند. حال که اینطور است پس چرا انرژی جامعه را به جای سوق دادن به سمت حرکت انقلابی پرمخاطره برای کشور، نباید در جهت اصلاح نظام به کار گرفت که از هر جهت امری کمهزینهتر و پایدارتر است؟
۶. در واقع بحث من بر سر اصلاحپذیری یا اصلاحناپذیری نظام نیست. جمهوری اسلامی در روند تطور خود به نقطهای رسیده است که ناگزیر از گرفتن تصمیمات بسیار حیاتی و استراتژیک است. اگر این تصمیمات خدای نکرده در جهت نادرست باشد، اساساً نیازی به تلاش و زحمت و فداکاری دوستانی مانند علی آقا برای انقلاب نیست چرا که وضع چنان آشفته میشود که کم از هزینههای یک انقلاب ارمغانی ندارد، اما اگر در جهت درست تصمیم بگیرد، چرا ما باید پیشاپیش این شانس را از کشور و ملتمان بگیریم؟
۷. علی گفته است که انقلابها امری ارادی نیستند و جوامع در برخورد با بنبستها جبراً به سوی آن رانده میشوند. خب، این گزاره که در واقع نوعی توجیه از سوی برخی انقلابیون سال ۵۷ برای گریز از پذیرش مسئولیت عواقب آن است، فقط تا اندازهای درست است. شرایط ذهنی انقلاب را روشنفکران و تریبونداران فراهم میکنند و بدون فراهم شدن این شرایط ذهنی، انقلاب رخ نم دهد. از این گذشته اگر انقلاب در ایران به واقع امری جبری و قهری شده است، آیا بهتر است دوستان ما نقش امثال مهندس بازرگان و مرحوم طالقانی را برای کنترل امواج مخرب آن به دوش گیرند یا اینکه در نقش شیخ صادق خلخالی و شیخهادی غفاری و رهبران مجاهدین خلق و چریکهای فدایی در آن عمل کنند و لحظ به لحظه بر آتش سوزندۀ آن بدمند؟
۸. علی آقا نسبت به نوع دغدغههای من در بارۀ عوارض انقلاب در ایران به نحوی دچار سوءتفاهم نیز شده است. من اصولاً به دلایلی چند، چندان نگران فروپاشی سرزمینی ایران نیستم و اشغال نظامی ایران را هم ممکن نمیدانم. به واقع مشکل امروز ایران چند وجهی و در هم تنیده و ترکیبی از عناصر بسیار متعارض است. حرکت صحیح در میان این تعارضها امری بینهایت مشکل است و بینهایت احتیاط میطلبد! من در پی شیوهای برای حل مشکلات کشورم که در نهایت نفتالی بنت و بنیامین نتانیاهو از آن هیچ سودی نبرند! این برای من دغدغهای کوچک و شخصی نیست. مربوط به سرنوشت بچههای ما و تمام بچههای منطقۀ خاورمیانه در دهههای آینده است!
۹. نهایتاً علی آقای عزیز به عنوان یک دوست قدیمی، نگرانی خود را از جایگاه شخصی من در تحولات جاری نیز پنهان نکرده است در این مورد همینقدر بگویم که در سال ۸۸ در چنان شرایطی زیستم که همۀ بلندپروازیهای شخصیام را شست و از بین برد! از آن پس دنیا را از دریچۀ دیگری میبینم. بنابراین جایگاه شخصیام برایام واقعاً اهمیتی ندارد و اگرهم داشته باشد آخرین چیزی است که به آن میاندیشم.