اشتباه نکنید، این توصیفم از آبان۹۸ نیست که برایش توصیف دیگری دارم. این توصیفم از آن روزهای۸۸ است که وقتی کف خیابان شانهبهشانه کنار مردم بودم. ۲۴ساله بودم و تمام سرم پر بود از شور و قلبم از عشق وطن لبریز به امید روزهای آزادو آباد. جوان بودم و اینهمه احساس پختگی نداشتم. سرد و گرم را چشیده اما هنوز نسوخته بودم.
ده سال گذشته تمام تلاشم را کردم حتی اگر بیکار و محروم و ممنوع و محدود و خانهنشین ماندم، حتی اگر نقل و نبات فضای مجازی و عروس مدیا نشدم اما شریف بمانم. نه از ترس زندان عقب نشستم نه به وعدهی پول و موقعیت سمت ناحق رفتم. کار حزبی نکردم که مصلحت حزب، ارجح نشود بر مصلحت سرزمینم. هنرم را نفروختم که حرفی به سفارش نزده باشم. اگرچه احساسم آزادی و آبادی را یکشبه میخواست اما به منطق اعتماد کردم و در مسیر اصلاحات، بسیار جگرم را با دندان زخمی کردم. قضاوتهای تلخی شنیدم از مردم وقتی یکماه پس از آزادی با وثیقه به زندانبانهایم رأی دادم اما برای همزیستی و آبادی و آزادی در کنار همان مردم باز برخشم خویش سرپوش گذاشتم و از زنجیرهی اتحاد مردم که روزی باهم سبز میپوشیدند خارج نشدم.
اما امروز احساس سرخوردگی سیاوش کسرایی بعد از تماشای شوروی چپ را دارم. از وقتی اخبار آبان۹۸ را دیدهام روزهای بسیار است که زبانم بند آمده. نشستهام، خبر میخوانم و تصویر میبینم تا فارغ از تمام شور و احساسات برای خودم درست تحلیل کنم که چه بلایی دارد سرمان میآید. درست تحلیل کنم تا این راه بینتیجه و شاید غلط گذشته را دوباره تکرار نکنم. تا خندههای زهرآلود رئیسجمهوری که به او رأی دادم، آخر راه، سیلی محکمی نشود بر حیثیت و احساسم. تا دوباره رهبری برای مسیر آبادی برنگزینم که در بزنگاه کشتار مردم هیچ حرفی برای گفتن ندارد. برای خودم چله نشستهام.
اشتباه نکنید، با ایننوشته قصد عذرخواهی بابت رأیهایی که دادم ندارم. شما هم از کسی عذرخواهی نکنید. اگر کسانی شمارا برای انتخابهای آزادتان ملامت میکنند، دیکتاتورهای کوچکی هستند که شعار دموکراسی میدهند. به دیکتاتورها بالوپر ندهید. اشتباه کردیم اما خیانت نکردیم. آنها که به رأی ما خیانت کردند باید پاسخگو باشند. وقتی ما رأی دادن را انتخاب کردیم متحد بودیم و برای اتحادمان قدم برداشتیم و اگر به اسمی رأی دادیم، گزینهی ماندلا و گاندی در برابرش نبود. آنهایی باید عذرخواهی کنند که از هرسمت و سو مانند کرکسان، منافع خود را بر منافع مردم و سرزمینشان ترجیح میدهند.
ما داغداریم. عزادار خون جوانانی که سال۸۸ خردسال بودند و تمام این سالها هزینهی ما نه تنها روزنهای برایشان نگشود که آنها را به خاک و خون کشانید.
ما در محاصرهایم میان دشمن خارجی و دشمن داخلی، به سمت هرکدام که روی میگردانیم از پشتسر مورد اصابت آندیگری قرار میگیریم. ما تنهاییم که نمیتوانیم راهبران صادق و وفاداری برگزینیم که پای امید ما را در گل فرونگذارد. ما تنها گذاشتهایم یکدیگر را که با فحش و تهمت و نفرت و بیزاری میان خویشتن خطکشی کردهایم و آنها سالهاست برای شکاف میان ما خرج کردهاند. تبلیغ کردهاند. آموزش دادهاند. ما خودمان در قلم و نگاه و قضاوت و کامنت و کلاممان اسلحه داریم برای هرروز قتل عام یکدیگر. آنها سلاحهایشان را به ما فروختهاند ما بهایش را دادهایم.
امروز دیگر باور کردم که فرصت نسل ما هم گذشت و ماهم نتوانستیم وکاری از پیش نبردیم.
آری امروز امید به اصلاح کمتر از هرزمان دیگریست اما درد آنجاست که امید به اصلاحات فرهنگی به سمت بحران است. ما جنگزدهایم. از هر طرف ما را محاصره کردهاند. بیایید یکبار دیگر همدیگر را پیدا کنیم و اجازه ندهیم، جان و مال و خاک و فرزندانمان را بیش از این از ما بگیرند. بیایید از همیشه هوشیارتر باشیم از همیشه عاقلتر، متفکرتر، و در قضاوت صبورتر. ما باهمیم و آنچه برسرمان آمده از خیانت مردم چه آنها که رأی دادند و چه آنها که رأی ندادند نیست. مسخ ناامیدی، تنهایی، نفرت و تفرقه نشویم.
به صراحت برای بار چندم باصدای بلند میگویم من کنشگر سیاسی نیستم و هیچ تعلق فکری به هیچ جریان سیاسی ندارم و حالا که شرایط سیاسی ایران را در شرایط خاص و پرتنش و حساسی میبینم و حالا که داغ، از سر تحمل گذشته میخواهم اندک هنری که دارم را برای حفظ فرهنگ و امید و همزیستی برای فردای این مرزوبوم خرج کنم. هرکدام از ما را رسالتیست شب میگذرد و هنگام طلوع ما میرسد. از مسخ شدگی رها شویم و جز امروز به فرداهای دورتری هم خیره شویم. نباشد که ما در خواب ده سالهی جنبش۸۸ مانده باشیم و دوباره در سال۹۸ شاهد کشته شدن کودکان متولد دههی هشتاد باشیم. چنددهه چندنسل تاوان میدهد و باز حال نسل بعدی خرابتر است.
ما بیرسالتمان طلوع نخواهیم کرد.