نظارت استصوابی قدرتی افسانهای در اختیار طبقه حاکم قرار میدهد تا با سلیقه خود و معیارهای کلی و تعریف نشده، کاندیداهای ریاستجمهوری، خبرگان و مجلس را تعیین کنند. این قدرت استثنایی به مرور زمان موجب شده قدرت و ثروت در دست افراد خاصی متمرکز شود. در طول تاریخ همواره بین قدرت و ثروت رابطه مستقیمی وجود داشته است. اگر کسی ثروت داشته باشد اما قدرت نداشته باشد، نمیتواند از ثروت خود پاسداری کند و برعکس.
قاطبه طرفداران نظام که زمانی در محلههای فقیرنشین جنوب شهر ساکن بودند به برکت قدرت سیاسی، اکنون در کاخهای مجلل در بالاترین نقاط شهرها زندگی میکنند و بزرگترین بانکها و بنیادهای اقتصادی و مالی را کنترل میکنند و فرزندانشان در خارج کشور مشغول کسب فضائل معنوی و ذکر و عبادت خدا! این نتیجه فساد فردی نیست. بلکه معلول فساد ساختاری و تجمع ثروت و قدرت در دست گروه حاکم با پشتوانه ساختاری نظارت استصوابی است. رسالت شورای محترم نگهبان، نظارت بر سلامت انتخابات و جلوگیری از رخنه افراد فاسد و نفوذیها در لایههای مدیریت نظام است تا انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان نیفتد. اما نظارت استصوابی با معیارهای کلی و تعریفنشده موجب تمرکز ثروت و قدرت شده است و شورای نگهبان را از رسالت واقعی خود دور و درخدمت طبقه حاکم قرار میدهد.
نظارت استصوابی اصولگرایان را فاسد و دوپینگی میکند
در نظامهای مردمسالار، وقتی که یک حزب در انتخابات شکست میخورد، تلاش میکند خود را به مردم نزدیکتر کند تا بار دیگر به قدرت باز گردد. اصولاً کار احزاب سیاسی این است که خواستههای مردم را کشف کنند و برنامه متناسبی ارائه کنند که مورد پسند و رضایت قرار گیرد. لذا احزاب بطور مداوم برنامهها و شعارهای خود را اصلاح میکنند تا مبادا عرصه را به رقیب واگذارند. اما اصولگرایان ایران علاوه بر کنترل نهادهای غیر انتخابی، میتوانند با استفاده از دوپینگ نظارت استصوابی، ارنج تیم مقابل را طوری بچینند که در همواره خودشان برنده انتخابات باشند و رقیب را از صحنه خارج سازند. لذا نیازی به تغییر خود نمیبینند. حتی در صورت شکست در مقابل رقیب فرضی که تحت کنترل و عروسک خودشان است، طلبکار هم میشوند و مردم را مقصر میخوانند زیرا به اصولگرایان رای ندادهاند، لذا این مردم هستند که باید تغییر کنند نه اصولگرایان.
ساختار نظارت استصوابی در طولانی مدت موجب میگردد که اصولگرایان فاسد شوند و هرگز متوجه نقاط ضعف خود نشوند و در صدد رفع آنها بر نیایند و مثلاً با شعارهای دهه شصت به دنبال جذب مردم در دهه نود باشند. این وضعیت موجب چرخه باطل قدرت میشود و در نهایت به بنبست سیاسی منجر میشود تا مردمی که از اصولگرایان دوپینگی و اصلاحطلبان قلابی برای تغییرات واقعی نومید شدهاند به ضد انقلاب خارج از کشور و امثال ترامپ و بنسلمان و نتانیاهو چشم دوزند و زمینه برای نفوذ فراهم شود. اما اگر انتخابات واقعی آزاد برگزار شود، اصولگرایان حتی در صورت شکست، با برنامه و شعارهای مناسبتر، خود را به مردم نزدیکتر میکنند و زمینه پیروزی در دور بعدی را فراهم میکنند. تجربه انتخاباتهای آزاد در کشورهای اسلامی نظیر پاکستان، عراق، ترکیه و مصر نشان میدهد که اسلامگرایان اصولگرا معمولاً بازنده میدان نمیشوند زیرا احزاب رقیب ایشان غالباً ساختار منسجمی ندارند و اختلافات آنها بسیار بیشتر از مذهبیهاست.
نظارت استصوابی اصلاحطلبان را قلابی میکند
نظارت استصوابی این فرصت را به جناح حاکم میدهد که ترکیب تیم رقیب یعنی اصلاحطلبان را نیز بچینند، و مهرههای قوی و جدی را که قدرت آنان را به خطر میاندازد را حذف مهرههای بیخطر و حرفشنو را تایید صلاحیت کنند تا مردمی که از اصولگرایان خسته شدهاند فریب شعارهای اصلاحطلبان قلابی را بخورند. آنها نیز بجای حرکت به سمت اصلاحات ساختاری واقعی به شعارهای عوامپسند سطحی بسنده کنند و بدنبال کسب رضایت ارباب تایید صلاحیت برای دور بعدی باشند نه خواستههای واقعی مردم. به تدریج مردم از آنها نومید، به ماهیت قلابیشان پی میبرند و دست از حمایتشان میکشند.
اما برخلاف تصور کارگردانان حاکم، مردم دلزده از اصلاحات، همواره به سمت اصولگرایان رو نمیآورند زیرا به مرور زمان متوجه ساختار این چرخه باطل قدرت میشوند. لذا این مردم یا به خیل جمعیت منفعل تبدیل میشوند و پشت نظام را خالی میکنند و یا به براندازان دل میبندند و نومید از اصلاحات واقعی، چشم به خارج از مرزها میدوزند و نظارت استصوابی ناخواسته زمینه نفوذ آمریکا، عربستان و اسرائیل را فراهم میکند و موجب تمرکز ثروت و قدرت در طبقه حاکم میشود.