آنقدر فرصت براي فکر کردن، بعد از شورشهای بنزين، داشتهام که آنچه مینويسم نه از سر عصبانيت باشد و نه موجسواری تلقی شود؛ از سر دردمندی برای ايران و مردمی است که آرزو دارند انسانی، مسالمتآميز و درخور شأن نام تاريخی ايران زندگی کنند.
يکم. توسعهنيافتگی تاريخی (فراتر از عمر ج.ا.ا)، ناکارآمدی حکمرانی اقتصادی که مسبب فساد، بیاعتمادی و بالاخص نابرابری شده، به علاوه فشارهای بينالمللی ناشی از سياستخارجی پرتنش، اکثريت قاطع جامعه را ناراضی و سرخورده کرده است.
دوم. سازوکار دموکراسی انتخاباتی، نتيجه دلخواه را برای اين اکثريت قاطع نداشته است. انتخابات منشاء اثربخشی برای اصلاح حکمرانی و بهبود زندگی مردم نشده است. اگرچه معتقدم بدون انتخابات، وضع میتوانسته از اين بدتر باشد و بسيار بدتر هم بشود.
سوم. جمعيت ظرف چهلسال، دوونيم برابر و ۸۴ميليون نفر شده و همزمان رشد اقتصادی نامتناسب با رشد جمعيت و در يک دهه اخير بهطور ميانگين منفی بوده است. شغل کافی ايجاد نشده، بهرهوری و دستمزدها افزايش نيافته و بخش عمده اقتصاد ايران در رقابت با اقتصادهای همسطح، ناکارآمد، منزوی و با فناوری پايين باقی مانده است.
چهارم. بيکاری گسترده در فعالترين و جوانترين بخش، توسعه حاشيهنشينی، تخريب گسترده محيطزيستی و تيره شدن افق امکانپذيری زندگی مناسب برای چندين ميليون جوان، نارضایتی و نفرت اجتماعی را گسترده است. مردم عصبانیاند.
پنجم. فساد، تعارض منافع، فقدان شفافيت، بیطرف نبودن نظام سياسی در قبال همه مردم و جانبداری آشکار از افراد و گروههای خاص، مردم را به بيگانگی و سرخوردگی عميق رانده است.
ششم. اصلاحات اقتصادی دائم به تعويق افتاده است. اقشار ضعيف تراژدی بحران اقتصادی مداوم به مدت چندينسال (از جمله پنجاهسال تورم دورقمی) را تجربه میکنند. نخبگان نيز در ادامه وضع موجود چشمانداز روشنی نمیبينند. تمايل به مهاجرت، فرار سرمايه، گريزان شدن از مشارکت سياسی و اجتماعی، افسردگی و نفرت پیامد اين وضعيت است. چرخه شوم فلاکت اقتصادی شکل گرفته است.
هفتم. نخبگان صاحب قدرت دائم اين وضعيت را اِنکاردرمانی میکنند و ميليونها انسانی که میخواهند مسالمتآميز و عادی، مثل متوسطی از جهانيان باشند؛ به آرمانگرایی و زندگی قهرمانانه دعوت میکنند.
هشتم. شورشهای بنزين، محصول ترکيب هفتبند پيشين است. مداخله خارجی کثيفترين دشمنان اين سرزمين و مردماش نيز در چنين شرايطی وجود دارد؛ اما اين چيزی از اهميت و ريشه داخلی نارضایتی و ناآرامی کم نمیکند.
نهم. راه بهبود زندگی مردمان اين سرزمين، از خشونت (شورش يا انقلاب) نمیگذرد. بعيد است که هيچ ميهندوستی، در خاورميانهای که عراق، يمن، سوريه و لیبی را شاهد بوده، دل به براندازی، انقلاب خشن، ترويج خشونت و مداخله خارجی ببندد.
دهم. خشونت (از سوی حکومت و مردم) راه درمان دردهاي اين کشور نيست؛ اما ادامه اين وضعيت، چيزی جز توسعه شورشهای کور، فرسايش تمدنی، فرار سرمايه، بیکاری و فقر و فلاکت بيشتر و درنهايت، فرورفتن در دام منازعه داخلی و خشونت فزاينده نيست.
يازدهم. اداره کردن ۸۴ميليون ايرانی عمدتا باسواد، دارای ارتباط با دنيا، فردگرا شده که اکثريت آنها از نابرابری، فساد، انکار واقعيات توسط مقامات و نداشتن چشمانداز روشنی برای آينده مطمئن در رنجاند؛ به شيوه گذشته ناممکن و به يقين، نامطلوب است. جمهوریاسلامی ايران، بايد راه جديدی پيشروی مردم قرار دهد.
دوازدهم. ج.ا.ايران، بايد گامهای جدی برای التيام زخمهای برجامانده از گذشته، و بالاخص درد عميق بازماندگان کشتهشدگان شورشهای بنزين بردارد و به مردم نشان دهد که قصد ندارد مسيرهای ناکارآمد گذشته را ادامه دهد.
سيزدهم. مردم از صندوق رای نااميد شدهاند؛ اما راهحل کماکان صندوق رای است، صندوقی که حکومت با همه توانش، صادقانه نشان دهد که میخواهد از طريق آن گشايش ايجاد کند. انتخابات مجلس، فرصتی است که هنوز ميليونها ایرانیها بيمناک و دلنگران، مضطرب و خشمگين، شايد بتوانند به آن اميدی سرد اما راهگشا ببندند.
چهاردهم. حکومت، امنيت را سخت پايش کند؛ اما فضا را امنیتی نکند. محصول فضاهای امنيتی، درازگویی و زبانگشادگی چاپلوسان، خشونتطلبان و لقمهچينان فساد، و به کنج عزلت خزيدن اصحاب سلامت و ديانت و مصلحان است.
پانزدهم. نخبگان بسياری حاضرند حتی به قيمت ناسزا شنيدن، به شرط صداقت حاکمان برای درست کردن اوضاع ايران عزيز، به حکومت کمک کنند. اينان را قدر بشناسيد، فريبشان ندهيد، مرعوبشان نکنيد و بگذاريد شعلههای اميد به آينده ايران بيش از اين تضعيف نشود.