میرحسین موسوی با حمایت از اعتراضات سراسری آبان ۹۸ به همدردی با خانوادههای جانباختگان پرداخت. وی با تشبیه سرکوب خونین حکومت به برخورد امنیتی رژیم شاهنشاهی پهلوی در میدان ژاله در ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ به شکل علنی سیدعلی خامنهای را با محمد رضا شاه پهلوی مقایسه کرد و گفت رهبر جمهوری اسلامی همچون شاه از اختیارات مطلقه برخوردار است و بهشکل استبدادی حکومت میکند.
او در پایان موضعگیریاش با تاکید بر اینکه «گستردگی اعتراضها در تهران و سایر نقاط کشور نشاندهنده سرخوردگی همگانی در میان اقشار جان به لب رسیده از اوضاع کشور است»، خواهان «معرفی آمرین و مباشرین این کشتار و محاکمه علنی آنها و توضیح بدون لکنت دلایل این جنایت آشکار» شد.
وی در پایان به صورت غیر مستقیم هشدار داده که اگر زخم ها التیام داده نشود، سرنوشتی مشابه حکومت شاهنشاهی پهلوی در انتظار جمهوری اسلامی ایران است. موضعگیری موسوی توامان هم به وضعیت فلاکتبار سیاسی و اقتصادی کنونی ایران و ضرورت تغییر فوری آن میپردازد و هم در عین حال نسبت به بازسازی پارادایم پهلویها ایجاد حساسیت میکند.
موضعگیری میرحسین موسوی بازتاب گستردهای در عرصه سیاسی ایران و رسانههای بینالمللی داشت. عدهای از آن استقبال کردند و واکنش مثبت نشان دادند، جمعی نیز موضعگیری او را تخطئه کردند و با آن برخوردی منفی داشتند. اما ورای موافقتها ومخالفتها، اظهارات یکی از رهبران نمادین جنبش سبز پیامدهای مشخص سیاسی دارد که در ادامه به اختصار شرح داده میشوند.
پیش از آنکه پیامدهای این بیانیه بررسی شوند باید توجه داشت موسوی در موضعگیری کوتاه و در عین حال منسجم و گویای خود که بخشی از نیروهای سیاسی خواهان تغییرات گسترده با آن احساس تجانس میکنند و میتوانند وجه مشترک دیدگاههای خود را در آن پیدا کنند، اشارهای دال بر تمایل به مشارکت در خیزش اعتراضی مردم نکرده است. موسوی در دوران جنبش سبز نیز نشان داد تمایلی به رهبری کاریزماتیک و فردی ندارد و خود را به عنوان بخشی از جنبشی متکثر تلقی میکند نه فردی در جایگاه هدایت جنبش و وحدتبخشی به آن.
با وجود این، ویژگیهای شخصیتی و قابلیتهای سیاسی، بهخصوص سرمایه اجتماعی جمع شده در نه سال حصر خانگی و مقاومت در برابر نهاد ولایت فقیه وی را به صورت بالقوه در جایگاه رهبری و یا مدیریت اعتراضات قرار داده است. البته در عین حال موانعی نیز پیش روی این امکان وجود دارد که بیش از همه آنها سابقه حضور در مصادر بالای قدرت در دهه ۱۳۶۰ است که برای معترضان کنونی که نسبت به کلیت جمهوری اسلامی عمدتا نگاه منفی دارند، جذاب نیست.
برخی از مخالفان و منتقدان، بهخصوص با تجربه عملکرد دوگانه حسن روحانی، اعتماد دوباره به هریک از کارگزاران سابق و لاحق جمهوری اسلامی را خطا و دارای ریسکهای بزرگ میدانند. همچنین در اعتراضات ۹۶ و ۹۸ شعاری به نفع موسوی در اعتراضات داده نشده ومحتوای شعارها و روح حاکم بر اعتراضات، با گفتمان و راهبرد سیاسی وی تفاوتهای نمایانی دارد.
ولی از زاویهای دیگر، موسوی هم توانایی بسیج طبقه متوسط را دارد وهم سوابق وی در دوران نخستوزیری و تاکید همیشگیاش بر حمایت از اقشار محروم و مستضعف میتواند بین او و جریان جدید معترضان پیوندهایی برقرار کند.
ازاینرو، نمیتوان به روشنی در مورد آینده موسوی گمانه زنی کرد. به عبارت دقیقتر، فرجام معادله جایگاه موسوی در موج جدید اعتراضات و اینکه وی میتواند در موقعیت رهبری دوره گذار قرار بگیرد، به عوامل متعددی بستگی دارد که مهمترین آنها خواست و تصمیم وی و همچنین نوع راهبرد سیاسی است که او ارائه میدهد. اگر او پذیرای تغییرات گسترده سیاسی شود و از گفتمان سابق و سنتی خود فاصله بگیرد این احتمال افزایش مییابد.
فارغ از تصمیم او و پذیرش یا عدم پذیرش رهبری او از سوی معترضان، پیامد اصلی موضعگیری موسوی دشوارسازی بسط فضای پلیسی در داخل کشور است. موضعگیری او که تندترین برخورد با خامنهای در داخل کشور بود، کار را برای تثبیت سناریوی انحراف اعتراضات فراگیر به “توطئه خارجی” دشوار میسازد.
با ورود وی، از هم گسیختگیها و اختلاف نظرها در درون بلوک قدرت پیرامون خشونت فوقالعاده و منزجرکننده استفاده شده در سرکوب اعتراضات اخیر افزایش مییابد.
بیانیه او همچنین بهطور نسبی فضای تحرک خانوادههای جانباختگان و بازداشتشدگان را افزایش می دهد. برخورد وی هزینههای سرکوب خونین برای خامنهای و روحانی را به نحو ملموسی افزایش میدهد زیرا آشکار میسازد که پاسخگویی آنها و محاکمهشان فقط خواستی بیرون از نظام نیست بلکه نخست وزیر مقبول بنیانگذار جمهوری اسلامی نیز چنین مطالبهای دارد.
اما فراتر از اعتراضات آبان ۹۸، شکسته شدن سکوت موسوی با گامی رادیکال آرایش سیاسی در داخل کشور را دگرگون ساخت. وی در فراسوی دوگانه اصلاحطلبی و اصولگرایی، رویکرد تغییرخواهی گسترده و جامعه محور را در داخل کشور ریلگذاری کرد که امکان ارتقاء به تغییرات ساختاری را دارد. این واقعیت چنان روشن بود که از بیانیه موسوی در داخل به عنوان “راهاندازی جریان برانداز از سوی موسوی در داخل کشور” تعبیر شد.
موسوی با اقدامی عملی روشن ساخت که فشار شدید خارجی دلیل نمیشود که مبارزات سیاسی داخلی به تعویق بیفتد و با موضعی مستقل میتوان منشا اصلی مشکلات کشور یعنی ساخت مطلقه قدرت و شیوه استبدادی حکمرانی را هدف قرار داد.
ازاینرو، حضور دوباره میرحسین موسوی در عرصه سیاسی بسامد بالایی دارد و میتواند به تکاپوی بیشتر سیاسی و تقویت سیاسی شدن اوضاع بینجامد؛ بهخصوص که وی میتواند بخشی از نیروهای جنبش سبز را که در سالهای اخیر منفعل شده بودند و بخشی دیگر را که به گرایشهای اصلاحطلبی دولت محور پیوسته بودند، دوباره در چارچوب راهبرد سیاسی جامعه محور فعال سازد.
موضعگیری موسوی همچنین بر روی اصلاحطلبان و شیفت آنها به سمت چپ در پراتیک سیاسی موثر است. کاهش ملاحظات طبقه متوسط و ترغیب آنها به پیوستن به موج جدید اعتراضات دیگر پسامد موضعگیری موسوی است که میتواند برد و دامنه اعتراضات را افزایش دهد و در مسیر تحول آنها از خیزش به جنبش اجتماعی هدفمند یاری رساند.
یکی از خلاءهای اصلی حرکت اعتراضی که مانع موفقیت و یا استمرار آن شده است، نبود نیروی سیاسی و مدنی هماهنگ کننده است تا بتواند نارضایتیهای گسترده تودهای و فشار اجتماعی را به سمت تحول پایدار در عرصه سیاسی و دستیابی به نتیجه ملموس در مسیر گذار به دمکراسی راهبردی کند.
حضور موسوی و حمایت محکم از معترضان میتواند بر ظرفیت خشونتورزی جمهوری اسلامی در مواجهه با اعتراضات احتمالی آینده نیز تاثیر کاهنده داشته باشد. ممکن است سوابق وی برخی را در بدنه نیروهای سپاه و نیروی انتظامی در خصوص مقابله خشونتآمیز با ناراضیان به تردید بیندازد.
در مجموع میتوان گفت موضعگیری حمایتی میرحسین موسوی اعتراضات سراسری آبان ماه ۹۸ را تقویت کرد و احتمال تداوم و گسترش آن را افزایش داد، اگرچه هنوز پیامدها و تاثیرات آن بهطور قطعی و روشن مشخص نیست و خود به موضوعی مجادلهبرانگیز بدل شده است.