منبع: بی بی سی
شاه را نمیتوان، و به گمانم نباید، به شور و شعاری ساده، به معمار بهشتی گمشده یا دوزخی بیگانه پرست برکشید یا فرو کاست. با شعور و شناختی ژرف نگر، و با فروتنی ملازم هر واکاوی جدی تاریخی، میتوان دستاوردهای براستی ستودنی دورانش را قدر شناخت و در عین حال، کاستیهای انسانی و سیاسیاش را بررسید.
گام نخست شناخت ارج تاریخی شاه، و مهمتر از آن گام لازم برای ساختن ایرانی آباد و آزاد و دموکراتیک، بر گذشتن از انگارههای افراطی و مطلق اندیش دشمنان و برخی از طرفداران اوست.
هم در سالهای پیش از انقلاب، و هم در چهار دهه اخیر، این انگارههای عاطفی-سیاسی بر برخورد جدی و جامع با شاه و دورانش سایه انداخته است. شاید صدمین سال تولد شاه را بتوان به سر آغازی برای نگاهی تاریخی به شاه بدل کرد.
از همان آغاز سلطنتاش، شاه خیال و آرزو، با شاه تاریخی واقعیتها در جدال بود. “شاه جوان” به گمان خیلی قدرت گریز بود و همین شاه به گمان بیشتر مخالفانش مرعوب و ابزار دست انگلیس بود.
اما شاه تاریخی، از همان آغاز سلطنت میخواست قدرت زمان پدرش را به سلطنت بازگرداند و در بسیاری از موارد با انگلیسیها رو در رو میشد. در سالهای اخیر که هر روز بیکفایتی، خشونت، استبداد و فساد رژیم اسلامی، دستاوردهای دوران شاه را برجستهتر کرده، تفاوت شاه خیالی برساخته رژیم، و شاهی که در خیال بسیاری از ایرانیان شکل گرفته دوچندان شده است.
چهل سال است که تبلیغات همیشه ساده انگارانه و گاه سخیف رژیم اسلامی کوشیده تصویری یکسره تیره و تباه از شاه و دورانش پدید آورد.
ولی نسلی جدید از ایرانیان با ذهن خود میاندیشند و گفتههای مطلق اندیش حکومت را برنمیتابند.
حتی پیش از انقلاب هم اکثریتی از مخالفان شاه که من هم در آن زمان جوانی از آن جمله بودم، نگاهی به اندازه تصویر رژیم اسلامی یکسره تیره و جزمی داشتند. این نگاه خیالی را گاهی در لوای ایدئولوژی رنگ و لعابی جدی و علمی میدادند. شاه را مستبدی وابسته به بیگانه میدانستند. انگار با رژیم شاه قهر بودند، میگفتند (و هنوز هم گاه میگویند) که شاه نه میخواست و نه میتوانست در ایران اصلاحاتی جدی پدید آورد.
میگفتند (و هنوز هم گاه میگویند) که هر تصمیم مهم خود را به دستور “ارباب خارجی” میگرفت.
وقتی شاه برای بالا بردن قیمت نفت به جد در برابر غرب و شرکتهای نفتی ایستاد، وقتی به رغم مخالفتهای آمریکا برنامه غنی سازی اتمی در ایران به راه انداخت، وقتی به رغم مخالفت اولیه آمریکا و انگلیس، برای مقابله با صدام به کردهای عراق کمک میکرد، میگفتند (و گاه هنوز هم میگویند) که همه را به دستور آمریکا یا انگلیس انجام داد.
ولی اگر نخواهیم تاریخ را براساس آرزوها و باورهای خود تحریف و تدوین کنیم، اگر بخواهیم تصویر شاه را بر اساس اسناد، نه شایعه و توطئه برسازیم، به گمانم شکی نیست که تصویری متفاوت از این نگاه جزم اندیش بدست خواهد آمد.
شاه تاریخی، نه خیالی، در هیچ دورهای از سلطنتش فرمانبردار صرف استعمار نبود. تازه به سلطنت رسیده بود که به رغم تهدید و تشرهای سفیر انگلیس با قوام مخالفت کرد و اسباب برکناریاش را فراهم کرد.
در همان زمان شاه تاریخی به فروتنی و کنجکاوی در جلسات بحث ادبی علامه قزوینی و تنی چند از بزرگان اهل ادب شرکت میکرد تا محضر شعر و ادبیات فارسی را بهتر درک کند.
در همین حال، همین شاه تاریخی بعدها روشنفکران را “عن تلکتوئل” (اشاره به Intellectual) میخواند و تلاش ملکه و کسانی چون رضا قطبی برای همدلی با این روشنفکران را به سخره میگرفت.
شاه تاریخ، نه خیالی از سويی سعیای تمام کرد که به تلاش مستدام زنان ایرانی برای تساوی حقوق اجتماعی کمک کند. بیشک در دورانش زنان در بیش و کم همه زمینهها از حقوقی بیسابقه برخوردار شدند. نه تنها حق حضورشان در استادیوم ها محترم بود بلکه حق تشکیل تیم فوتبال هم داشتند حجابشان اجباری نبود و کشف حجاب اجباری هم در کار نبود، زنان وکیل و وزیر سفیر و استاد میشدند. حق طلاق داشتند و “آزادی” مردان در چند زنی و صیغه بازی هم محدود شده بود.
اما همین شاه گاه در خلوت و حتی یک بار در حضور همسرش - که نایب السلطنه بود و در بسیاری زمینههای هنری و فرهنگی کارهایی کارستان کرده بود - از پذیرش برابری تواناییهای مرد و زن سرباز زد. خاطرات علم مواردی متعدد از گفتار و کردار شاه را دربر دارد که برازنده مردی متجدد و معتقد به تساوی زن و مرد نیست.
شاه تاریخی، نه خیالی، در انقلاب سفیدش، بساط هزار ساله فئودالیسم را در ایران برچید. برخلاف نظر مخالفانی که میگفتند اصلاحات را به دستور کندی انجام داده، از آغاز سلطنتش به ضرورت چنین اصلاحاتی مکرراً اشاره داشت. در همان زمان، در کنار تلاش برای ایجاد تساوی نسبی برای اقلیتهای مذهبی، به ویژه پیروان دیانت زرتشتی و یهودی و بهایی، با روحانیونی که مخالف اصلاحات ارضی، حق رای زنان و تساوی مذهبی بودند به جد جنگید. در سخنانی به راستی دلیرانه میگفت دوران تحجر و مفت خوری آنچه “ارتجاع سیاه” مینامید تمام شده است. آیت الله خمینی را تبعید کرد و برخی از “تروریستهای” فدایی اسلام را اعدام و زندانی کرد.
از وحدت پرخطر “ارتجاع سرخ و سیاه” سخن گفت. ولی در همین سالهای دهه شصت و هفتاد میلادی، که عملا همه نیروهای سیاسی بجز هواداران مطیع سلطنت سرکوب یا ساکت شده بودند، شاه که خطر عمده را در کمونیسم و طرفداران مصدق (”ارتجاع سرخ”) میدانست دست نیروهای اسلامی را باز گذاشت تا هر جا خواستند مسجد و حسینیه بسازند، مدرسه علوی و حقانی و حوزه های تازه تاسیس کنند، در تدوین کتابهای درسی “نظارت” کنند و تشکیلات گستردهای از تکیه و مدرسه قرآن و هیاتهای اسلامی پدید آورند.
در ماههای قبل از انقلاب، روحانیون میانهرویی چون آیت الله شریعتمداری جرات دفاع از سلطنت را نداشتند و تشکیلات گسترد مذهبی تخته بند طرفداران آیت الله خمینی شد. همین تشکیلات به ابزاری برای برآمدن ولایت فقیه تبدیل شد.
شاه تاریخی، نه خیالی، از اواخر دهه شصت به درستی و بصیرت متوجه خطر عراق شد. آرایش نظامی ایران را برای مقابله با این خطر دگرگون کرد. با خریدهای بزرگ تسلیحاتی که سخت مورد انتقاد مخالفان بود، همین عراق را به عقب نشینی در برابر ایران واداشت، همین تسلیحات در سالهای پس از انقلاب به ایران فرصت داد که با تکیه بر میهن پرستی ایرانیان تجاوز عراق را ناکام بگذارند.
ولی در همان دوران، همان شاه تاریخی، نه خیالی، متوجه نشد که دادن مصونیت بیش و کم کامل به سربازان آمریکایی و وابستگانشان، نوعی کاپیتولاسیون است. هم دست مخالفان را برای انتقاد بازتر میکند و هم برازنده ایرانی مستقل نیست.
دودمان پهلوی زمانی پا گرفت که ایران در آستانه فروپاشی بود. درست ۲۵ سال قبل از آغاز سلطنت رضاشاه ایران دستکم ۲۵ درصد جمعیت خود را در نتیجه قحطی، وبا، آنفولانزا و جنگ جهانی اول از دست داده بود.
در دهه پیش از روزی که شاه مملکت را ترک کرد، ایران یکی از پویندهترین اقتصادهای جهان در حال پیشرفت را داشت، با کره و تایوان رقابت میکرد. شاه ایران را دوست میداشت و عظمت و بزرگیاش را میخواست در این راه گامهایی سخت بلند برداشت اما در دو دهه آخر سلطنتش گمان داشت که تنها کسی است که راه رسیدن به این بزرگی را میشناسد. در نتیجه جزم اندیشی مخالفان و سیاستهای گاه نادرست خودش، از دل تاریک آن سازندگی، استبدادی دینی و تجددستیز برخاست. پرده بعدی این تراژدی را، به گمانم، تنها میتوان با نگاهی تاریخی بازشناخت و به کمکش ایرانی آزاد و آباد ساخت.
بسیاری از نظرات اظهار شده در این نوشته به تفصیل بیشتر و با ذکر منابع در کتاب نگاهی به شاه یافتنیاند.