در شرایطی که رسانههای غول پیکر حکومتی که با پول شهروندان اداره میشوند و تک تک آنها در صدا و سیما حق دارند و عدم رضایت شهروندان سبب حرام بودن صرف وجوه است و امثال ما علیرغم ذیحق بودن بایکوت هستیم اما دلخوش به محافلی انجمنی، دوشنبه ۸ مهر در نشستی از فعالان سیاسی و مدنی یکی ازشهرهای نزدیک شرکت کردم. قرار بود پیرامون موضوع عاشورا صحبت کنم. پرسش و پاسخها نیز در زمینه حقوق بشر بود.
آنچه توجهم را جلب کرد این بود که از جمعیتی که عصاره فعالان حزبی و مدنی شهر بودند یک چهارمش جوان و بقیه میان سال به بالا بود. درست است که جمعیت ایران در حال پیر شدن است اما این تفاوت محسوس یک دلیل مهمتر هم دارد و آن عدم زایندگی نیرویهای سیاسی نسل پیش است. آنچه این موضوع را در ذهنم برجسته تر میکرد این بود که همزمان با این نشست، خبرهایی در فضای مجازی درباره رکورد شکنی کامنتهای تتلو در اینستاگرام پیچیده بود.
امیر مقصود تتلو چندی پیش از هوادارانش درخواست کرد برای انتشار قطعه جدیدش او را با ۱۰ میلیون کامنت تشویق کنند و حالا این تعداد از مرز ۱۸ میلیون هم گذشته است. حساب قبلی او در اینستاگرام ۴ میلیون و ۱۰۰ هزار فالور داشت که بخاطر ادبیات او و خشونت علیه زنان، اینستاگرام حسابش را بست و حساب جدید او نزدیک به ۲ میلیون فالور گرفته است.
نمیدانم چقدر امکان دارد که بخشی از کامنتها فیک باشند اما بدون شک آمار واقعی بالا خواهد بود و این پدیده به گمانم یک زلزله اجتماعی است. اکنون در مقام تفسیر معنای آن نیستم. اینکه چرا این اتفاق میافتد و این جمعیت فالور و کامنت گذار چه انگیزهای دارند و آیا لزوما معنای سیاست گریزی یا دین گریزی دارد یا ندارد؟ اینها پرسشهای درخور پژوهشاند اما رفتار آنها به یک رفراندوم شبیه است شاید هم رفراندوم ناخواسته.
آنها عمدتا جوان هستند که فردای کشور متعلق به آنهاست، دارند اعلام موجودیت میکنند، دارند اعلام تفاوت میکنند، دارند به متولیانی که یکسره از جوانان مؤمن انقلابی میگویند با صدای بلند اعلام میکنند که اینقدر آنها را انکار نکنید. از تتلو تشکر میکنم بخاطر اینکه سبب شد آنچه زیر پوست و در دل جامعه میگذرد و پیوسته انکار میشود فرصتی بیابد که خودنمایی کند. شاید متولیانی که همچنان اسیر نوستالژیهای سیاسی و عقیدتی خویشاند یا باورهای رسوبی شدهشان که به آن خو گرفتهاند موجب شده واقعیت را آنچنانکه دوست دارند ببینند نه آنچنانکه هست، بیدار شوند. آنها دوست دارند واقعیت را آنچنان بنگرند که آرامششان را بهم نمیزند و با پنداشتههایشان همنواست و حس خوشتری از این همنوایی القا میکند.
بازهم شگفت انگیزتر اینکه وقتی تتلو در کنسرت تازهاش از ادبیاتی استفاده میکند که ما از بیان کردنش عرق شرم بر جبین مان مینشیند اما مخاطبانش از آن کلمات رکیک نه تنها رنجیده نمیشوند که لذت میبرند.
در چنین شرایط و شکافی عدهای چنان پیلهای گرد خویش تنیدهاند که مسئله شان منع کنسرت و منع نشان دادن ساز در تلویزیون و منع حضور زنان در ورزشگاه و فتوای حرام بودن ساخت فیلم درباره مولوی، عارف بزرگ و جهانی است. منع موسیقی خیابانی و موسیقی اصیل و شادیهای مشروع خلایی را ایجاد میکند که هرکسی ممکن است آن را پر کند.
در جامعه شناسی، همه اینها بیانگر مقدمات و اجزای شکل گیری تحولات آیندهاند، نشانههای انقراض یک نسل و یک تفکری است که منجمد شده و از انعطاف میگریزد و خود را تصحیح نمیکند. اینها برای چندمین بار نشان میدهند نظریه مهندسی اجتماعی نظریهای شکست خورده است. نشان میدهد همانطور که راست روی افراطی حکومت شاه به چپ روی افراطی دامن زد، چگونه چهاردهه چپروی افراطی حکومت کنونی منجر به پیدایش راست افراطی در جامعه میشود.
چهل سال است از در و دیوار و کتاب درسی و رادیو و تلویزیون و منابر و تریبونها و... ارزشهای رسمی میبارند اما جامعه قانونمندی مستقلی دارد و جدای از این مهندسی راه خودش را میرود. دهشتناک تر از همه اینکه متولیان هنوز به همان شیوه ادامه میدهند و بلکه دستگاههای رسمی رسانهای همچنان بستهتر، فرقهایتر و واقع گریزتر عمل میکنند. ولی معلوم نیست در گام بعدی مانور قدرت مجازی در حد اتمام اعلام موجودیت و اتمام حجت بماند.