فعال سیاسی
نکته اول: بحران میان ایران و آمریکا وارد مرحله جدیدی شده است. تحریمهای آمریکا که هر روز ابعاد جدیدتری به خود میگیرد از یکسو، توقیف نفتکشها، حمله به پهباد پیشرفته امریکایی که منجر به سقوط آن شد، حمله به دو نفتکش و نیز تاسیسات نفتی آرامکو در عربستان از سوی دیگر، همچنین حملات نیروهای ائتلاف به یمن و متقابلا حملات نیروهای حوثی به عربستان و گرفتن قریب به دو هزار اسیر از نیروهای ارتش عربستان در نبرد اخیر میان این نیروها، حملات پیدرپی هوایی اسراییل به مواضع نیروهای وابسته به ایران در سوریه و عراق. جملگی از بحرانی بودن اوضاع در خاورمیانه حکایت میکنند و همواره تحلیلگران سیاسی را در مقابل این سوال قرار میدهند که آیا ادامه روند فعلی منجر به بروز جنگ خواهد شد یا خیر.
نکته دوم: تاکنون پیشفرضِ برگرفته از موضع دیپلماسی رسمی حکومت ایران مبنی بر آن بوده که ایران در حوادث پیشآمده در منطقه کوچکترین نقشی نداشته و عامل بروز بسیاری از این حوادث از جمله انفجار در بدنه دو نفتکش به مقاصد نروژ و سنگاپور، حملات پهبادی به تاسیسات نفتی عربستان و مهمترین آن حمله به تاسیسات نفتی شرکت آرامکو (با وجود آنکه حوثیهای یمن مسئولیت اجرای آن را برعهده گرفتند)، همچنان نامشخص مانده و رد و نشانه قاطعی مبنی بر دست داشتن دولت ایران یا سایر دولتهای منطقه در آنها ارائه نشده است.
نکته سوم: در این نوشتار نگارنده تلاش میکند با تغییر پیش فرض خود و محتمل دانستن آنکه تمامی حوادث پیشگفته در منطقه یا مستقیماً یا نیابتا از سوی حکومت ایران صورت گرفته باشد، شرایط پیش آمده و ادامه روند موجود را بگونه دیگری تبیین و تحلیل کند که بتوان ربطی منطقی میان آنها برقرار کرد.
نکته چهارم: در هر مخاصمهای، همواره چنین بوده که قبل از آماده شدن دو طرف تخاصم برای انجام مذاکره و صورت گرفتن توافق، هر دو طرف نهایت تلاش خود را بکار میبندند که از مزیتهای نسبی خود به نحو مطلوب بهره ببرند تا در مذاکرات، تا حد ممکن دست بالا را داشته باشند و بتوانند کمتر امتیاز بدهند و بیشتر امتیاز بگیرند.
مزیت نسبی امریکا در مخاصمه اخیر با ایران، استفاده از اهرم اقتصادی در صحنه بین المللی است و از این مزیت به نحو حداکثری بهره میبرد. هدف امریکا از بهره بردن از این مزیت نسبیِ خود این است که نظام سیاسی ایران را تا حد سقوط تضعیف کند تا در هنگام مذاکره، ایران برای خروج از وضعیت اقتصادی نامناسب و تبعات آن از جمله خطر فروپاشی نظام سیاسی، به هر شرایطی که از سوی آمریکا مطرح شود، تن دهد.
اما در مورد ایران قضیه متفاوت خواهد بود. ایران بهخوبی میداند که در یک جنگ کلاسیک، نه توان مقابله در یک نبرد هوایی با دشمنی مانند آمریکا را دارد و نه امکان رویارویی در یک جنگ دریایی را. احتمال وقوع جنگ زمینی نیز بسیار اندک است. لذا ایران مزیتهای نسبی خود را بر سه چیز قرار داده است تا بتواند با تکیه بر آنها دشمنان خود را از برخورد نظامی با ایران برحذر دارد.
این مزیتها عبارتند از توان موشکی، افزایش ظرفیت هستهای خارج از توافقات صورت گرفته در قالب برجام و نیز وجود نیروهای شبهنظامی وابسته به خود در کشورهای خاورمیانه و شمال افریقا. حال کافی است با این پیش.فرض جدید، یکبار دیگر حوادث رخداده اخیر را مرور کرد تا خارج از کادر دیپلماسی رسمی، معنا و مفهوم آنها روشن شود.
آمریکا با استفاده از مزیتِ قدرت برتر اقتصادی بودن و افزایش روزافزون تحریمها و تحمیل یک اجماع جهانی بر علیه ایران، تلاش میکند ایران را مجبور به نشستن بر سر میز مذاکره و پذیرش تمامی خواستههای خود کند. ایران نیز با نشان دادن توان موشکی خود، خروج گام به گام از توافق برجام و نیز بکارگیری نیروهای شبه نظامی وابسته به خود در عراق و یمن تلاش میکند مزیتهای نسبی خود را به دشمن اثبات کند.
در همین چارچوب حملات متعدد هوایی اسراییل به نیروهای شبه نظامی وابسته به ایران در سوریه و عراق که اخیرا شدت یافته نیز معنادار میشود. چرا که اسراییل تلاش می.کند تا بدینوسیله یکی از سه مزیت نسبی ایران را بلاموضوع کند. از سوی دیگر خروج گام به گام از توافقات هستهای صورت گرفته در برجام نیز با وجود آنکه در نهایت میتواند خطرناک باشد اما در حال حاضر خطر بالقوهای محسوب نمیشود.
چراکه کشورهای غربی بخوبی میدانند ایران تا دستیابی به یک بمب اتمی هنوز فاصله زیادی دارد. اما حمله موشکی اخیر به تاسیسات نفتی آرامکو که جریان انرژی در جهان را دچار شوک کرد، به میزانی از قدرت برخوردار بود که نشان داد ایران با استفاده از همین مزیت نسبی نیز میتواند طرف خود در مذاکره را مجاب کند که در مقابل گرفتن امتیاز، باید به دادن امتیاز نیز بیاندیشد.
نکته پنجم: اما مرز ظریفی است میان نشان دادن قدرت نظامی یا اقتصادی به عنوان یک مزیت نسبی و ورود به فضای جنگی. اگر طرفین منازعه نتوانند این مرز ظریف را رعایت کنند و برای نشان دادن ظرفیت نظامی یا اقتصادی خود بیش از حد تلاش کنند، امکان آن وجود دارد که از فضای مذاکره وارد فضای جنگی شده و عملا به شرایطی تن دهند که خواهان آن نبودهاند.
به نظر میرسد که ایران تا کنون بخوبی توانسته این مرز را رعایت کند و در عین به رخ کشیدن توان موشکی خود در بالاترین سطح ممکن، همچنان مرز میان فضای مذاکره و فضای جنگی را رعایت کند. نقطه اوج آن نیز حمله موشکی به تاسیسات نفتی شرکت آرامکو در عربستان از سویی و به اسارت درآمدن جمع زیادی از نیروهای ارتش عربستان توسط حوثیها در یمن از سوی دیگر میتواند باشد.
شاید به خاطر همین که هنوز طرفینِ منازعه مرز میان مذاکره و جنگ را رعایت کردهاند و از فضای مذاکره خارج نشدهاند، پاسخ عربستان در قبال حمله به تاسیسات نفتی خود و بنا به گفته محمد بن سلمان، توسل به شیوههای دیپلماتیک است نه نظامی. چنانچه پیش از آن نیز مواجهه دولت امریکا با سقوط پهباد پیشرفته خود، حاکی از درایت و خویشتنداری آنها بود.
در این سو نیز لحن مقامات ایرانی از عدم امکان مذاکره با امریکا تحت هیچ شرایطی، اندک اندک به مشروط کردن مذاکراتِ بدون واسطه با مقامات امریکایی تغییر یافته است. تا جاییکه در نشست اخیر سازمان ملل، روسای جمهور هر دو طرف تا یک قدمی گفتگوی بدون واسطه پیش رفتند.
در شرایط موجود، هر دو طرف تقریباً سقف توان خود در بهکارگیری مزیتهای نسبی شان را نشان دادهاند. هم امریکا نشان داده که با تحریمهای سنگین مالی - اقتصادی به عنوان یک مزیت نسبی، میتواند وضعیت اقتصادی را در ایران به وخامت بکشاند و هم ایران توانسته آسیب پذیر بودن سیستم دفاعی کشورهای عربی بخصوص عربستان را در مقابل توان موشکی خود و نیز امکان بکار گرفتن بخشی از نیروهای شبه نظامی وابسته به خود در منطقه همچون نیروهای حوثی در یمن یا نیروهای حشدالشعبی در عراق علیه منافع امریکا و متحدان منطقهای او را، اثبات کند.
نکته ششم: تمام تحلیل فوق مبتنی بر آن است که پیشفرض خود را تغییر دهیم و با پیشفرض جدید به قضایا و حوادثِ پیشآمده بنگریم. بر این اساس تحلیل نگارنده آن است که از این پس نه باید افزایش چشمگیری در تحریمهای اقتصادی وضع.شده توسط آمریکا و نه اقدام نظامی سنگینی در منطقه را شاهد باشیم. شاید بههمین خاطر است که محمدبنسلمان از آمادگی کشورش برای گفتوگوی با ایران بر سر موارد اختلافی سخن میگوید و رییس مجلس ایران نیز از این سخن استقبال میکند. همچنین، آمریکا بخشی از نیروهای نظامی خود را از قطر که بزرگترین پایگاه نظامی آنها در منطقه خاورمیانه است، خارج میکند و حوثیهای یمن نیز اعلام میکنند که دیگر حملهای به تاسیسات نفتی عربستان انجام نخواهند داد. به عبارت دیگر، فاز اول توافق که نشان دادن مزیتهای نسبی دو طرف به یکدیگر بود انجام شده و رو به پایان است. اینک هر دو طرف، آماده ورود به فاز دوم مذاکره و توافق میشوند. در این فاز با شرط پذیرش ضرورت مذاکره در شرایط واقعی (به عبارت دیگر درک پرهیز از شرایط جنگی، پذیرش تواناییهای طرف مقابل و قبول این اصل که مذاکره امری دوطرفه است به معنای دادن و ستاندن امتیاز و انجام توافق برد – برد برای طرفین)، دو طرف بصورتی غیررسمی و غیرعلنی بر سر شروط خود گفتگو خواهند کرد. در فاز سوم نیز پس از نهایی شدن گفتگوها، توافقات شکل رسمی بخود خواهند گرفت.
نکته هفتم: در این میان نباید این احتمال را از نظر دور داشت که هم در ایران و هم در سایر کشورهای منطقه همچون اسراییل و همینطور در امریکا، هستند کسانی که علاقمندند شرایط موجود را به سمت جنگی تمام عیار پیش ببرند. بههمین خاطر باید به این نکته توجه داشت و اجازه نداد که کسی مانع دستیابی به صلح و دور شدن سایه جنگ از منطقه گردد. نقش روسیه را نیز در ادامه یا خاتمه این بحران نباید از دیده پنهان داشت.
مانع دیگر بر سر توافق با امریکا در ایران، جناح محافظه کار درون ساختار قدرت است که بخوبی میداند امتیاز انجام چنین توافقی در نهایت در سبد آقای روحانی و تلویحاً در سبد اصلاح طلبان و اعتدال گرایان خواهد نشست و این امر میتواند جانی دوباره در کالبد نیمه جان رقیب بدمد. بخصوص آنکه انتخابات مجلس نیز در پیش است. اما در یک نگاه ملی باید توجه داشت که ادامه روند موجود بدون دسترسی به یک توافق منصفانه، در نهایت یا کشور را با فروپاشی اقتصادی مواجه خواهد ساخت، چرا که زمان به نفع ما پیش نمیرود. و یا بالاجبار و با توجه به آنکه ایران از مزیتهای نسبی خود بقدر کفایت بهره برده است، راهی جز ورود به فضای جنگی باقی نخواهد گذاشت. در هر دو حالت نیز منافع و امنیت ملی با مخاطره جدی مواجه خواهند شد. لذا عقلای جریان محافظه کار باید با کنترل نیروهای افراطی خود، اجازه ندهند کشور و نظام با بحرانهای جدیتری مواجه شود.
نکته هشتم: تحلیل نگارنده آن است که توافقی که در آستانه آن قرار داریم، فراتر از توافق میان دو دولت خواهد بود. این توافق بنوعی میتواند تعیین کننده جایگاه ایران در منطقه باشد. چرا که از یکسو معلوم میکند که حذف ایران بعنوان یک قدرت منطقهای قابلانکار نیست و ایران همواره یکی از بازیگران اصلی در تحولات منطقه خاورمیانه خواهد بود. از سوی دیگر، نیز حاکمان ایران به ضرورت تعامل بیشتر با همسایگان جنوبی خود بیش از پیش پی خواهند برد. مشروط بر آنکه دو طرف بتوانند با هوشیاری و نیز خویشتنداری، فرایندی را که آغاز کردهاند تا پایان ادامه دهند.