پرده اول:
دونالد ترامپ، بر خلاف روایت غالب امروز و البته بر خلاف شعارهای انتخاباتی خودش، پس از روی کار آمدن، به «لغو تحریمهای ایران» که در برجام ذکر شده بود پایبند باقی ماند. او، نه یک بار، بلکه دستکم دو بار (در مجموع بیش از یک سال) توافقی را تمدید کرد که از ابتدا با آن مخالف بود. البته در طول آن مدت نیز به صورت مداوم از ایران درخواست کرد که برای آنچه او «تکمیل برجام» میخواند به پای میز مذاکره بیاید. پیشنهادی که اتفاقا کاملا مورد تایید اروپاییها هم بود. اروپاییها نیز دقیقا در همین راستا «کمیسیون اصلاح برجام» را تدارک دیدند، اما هیچ کدام از این درخواستهای مکرر مورد پذیرش ایران قرار نگرفت. پیام ایران در یک کلام خلاصه میشد: «برجام غیرقابل مذاکره است».
حالا ۱۵ماه از پایان مهلت ترامپ برای مذاکره گذشته است. ۱۵ماه است که تحریمها، بسیار سنگینتر از قبل و احتمالا سنگینتر از هر زمان دیگری بازگشتهاند. صادرات نفت تا سطح «غیرقابل ذکر» سقوط کرده و کشور در بدترین اوضاع اقتصادی خود قرار گرفته است. بالاترین درخواستی که در این شرایط صراحتا از جانب رییسجمهور ما اعلام شده و میتوان گفت پیشتر هم از جانب رهبری به صورت ضمنی تایید شده بود این است: «ترامپ تحریمها را لغو کند، حاضریم در مورد برجام مذاکره کنیم». یعنی همانکه ۲سال قبل و بدون هیچ یک از این دردسرها امکان تحققاش وجود داشت!
پرده دوم:
بهار سال ۹۶، حسن روحانی، سرخوش از به نتیجه رسیدن برجام، از ضرورت تداوم آن در قالب برجامهای دو و سه سخن میگوید. پیش از آن نیز بسیاری هشدار داده بودند که جای خالی رقبای منطقهای ایران در مذاکرات میتواند چالشبرانگیز باشد. بسیاری توصیه میکردند ایران در تداوم سیاستهای تنشزدایی، به سراغ همسایگان نیز برود. جریان «تقابلگرا» اما به کلی مخالف تداوم تنشزدایی بود. آنها با شدیدترین حملات رسانهای خود به کلیدواژه «برجام منطقهای» حمله کردند. حتی رهبری نیز شخصا به هرگونه تلاش برای گسترش برجام به ویژه به موضوعات منطقهای واکنش نشان داد. هرگونه سخن گفتن در باب «برجام منطقهای» خیلی زود از جانب دستگاه پروپاگاندا به صورت «اسم رمز خیانت و وطنفروشی» معرفی شد.
حالا اما دوباره ورق برگشته است. کمر جامعه که زیر بار فشارهای اقتصادی خرد شد و توهم مانور اقتدار و مسدود کردن تنگه هرمز در سطح بازی موش و گربه به شیوه «بزن و تکذیب کن» تقلیل پیدا کرد، بالاخره رویکردها عوض شد. حالا سخنگویان دیپلماتیک کشور، با شور و شعف خبر میدهند که «عربستان پیغام فرستاده که آماده مذاکره است» و گویا معامله تا آنجا جوش خورده که عراق هم به عنوان میزبان و واسطه مشخص شده است. این روزها دیگر کسی به «برجام منطقه»ای اسم خیانت نمیدهد!
تکرار بیپایان پردههای سیاه:
در تاریخ ۱۲بهمن ماه ۱۳۹۶، درست زمانی که ترامپ یک بار دیگر پایبندی خودش به برجام را تمدید کرده بود، یک کارشناس امور خارجه با انتشار یادداشتی در روزنامه شرق، تمامی تهدیدهایی که امروز بالفعل شدهاند را پیشبینی کرده و نسبت بدانها هشدار داده بود. ما پیشنهاد میکنیم که حتما «این یادداشت» را بخوانید و ببینید که چطور پیشبینیهای آن یکییکی به وقوع پیوسته است. تمامی آن نسخههایی که پیش از وقوع فاجعه پیشنهاد شده بود همان مواردی هستند که امروز نظام ناچار شده یکییکی به آنها تن بدهد. مساله اما، پیشبینیهای یک فرد خاص نیست. مساله اصلی، سیطره یک اندیشه کلان «تقابلگرا»، به جای ذهنیت «منطقی و مصلحتسنج» بر فضای سیاست کشور ماست.
پردههای اول و دوم این یادداشت، میتوانند با دهها نمونه دیگر از پردههای سیاه در تاریخ سیاستخارجی و حتی تصمیمات داخلی کشور تکمیل شوند. هر یک از خوانندگان این نوشته میتوانند چندین نمونه دیگر را به یاد بیاورند که زمانی با تبلیغات فراوان به عنوان «خط قرمز» نظام معرفی شدند و خیلی زود، پس از تحمیل هزینههای گزاف به کشور و معمولا در مفتضحانهترین شرایط قابل تصور به دست فراموشی سپرده شدند. نیمه پر لیوان میتواند این باشد که یک «عقلانیت بقا» در دل نظام وجود دارد که همیشه در آخرین لحظات ترمز قطار بدون فرماناش را میکشد. نکته خالی لیوان اما خیلی تکان دهنده است. مساله فقط در سالها عمر و فرصت و ثروت از دست رفته ایرانیان نیست، مساله درناکتر این است که تکرارکنندگان این پردههای تکراری از شکست و فضاحت، همچنان سیاستپردازان و آیندهسازان این کشور هستند و به نظر نمیرسد هیچ یک از این شکستها و هزینهها تغییری در استراتژی کلانشان ایجاد کرده باشد.