همیشه بر این عقیده بودم که غیبت مرد از خانه و حتی زندان او قابل تحمل تر از غیبت زن است. سه روزی که همسرم فاطمه بستری بود گویی سه ماه گذشت و خلاء وجودش نه تنها حال ما که گویی هوای خانه را هم تنگ و تار کرده بود. جراحی پروتز زانوی همسر و همسفرم به دست توانای دکتر حمیدرضا یزدی انجام شد و امروز به خانه بازگشت و این خلاء وجود او با امید بهبودیاش گذشت.
اما این سختی زمان، برایم یادآور مادرانی بود که مدتهاست در زندانند و جایشان در خانه خالی است و مدت هاست چه فضای تلخ و تیرهای بر آن کاشانه حاکم است. یاد مادرانی افتادم چون شکوفه یداللهی(که دو فرزندش نیز زندانیاند)، نسرین ستوده، نرگس محمدی، نازنین زاغری، مریم عسگری، مریم اکبری منفرد، هنگامه شهیدی، غزاله باقری و دیگرانی که سوگمندانه نامشان از قلم افتاده است و یا مادرانی که با دریافت احکام زندان، منتظر این دوزخاند حال آنکه همیشه میگفتیم بهشت زیر پای مادران است.
اینها مادرانی هستند که بخاطر اتهامات سیاسی و عقیدتی می شناسیم و چه بسیار مادرانی هستند که اتهامات یا جرائم دیگری دارند و بیرون از آغوش خانه و خانواده چون ماهیِ بیرون از آب افتادهاند و چه حال و هوایی دارد خانههاشان. همانجا که مهمترین کانون پرورش آیندگان و مهمترین کانون خلق آرامش روانی جامعه است.
بدون شک اگر در قوه قضائیه و امنیتیه، کمی مادر و خواهر خویش را در سیمای این زنان زندانی ببینند و عاطفه انسانیشان برانگیخته شود، میتوان در چارچوب قانون، راههای حقوقی و معقولی برای رهایی این مادران جست و دلهای زیادی را شاد کرد.