September 17, 2019
اخیراً یک دانشجویِ کنجکاوِ دکتری از این نویسنده پرسید:
“کم نداریم مدیرانی که تحصیلاتِ عالیه دارند، از دانشگاههای خوب دنیا فارغ التحصیل شدهاند و بسیار هم جهان دیده هستند. چرا آنها در مدیریت، تا این حد اشتباه کرده و هم چنان اشتباه میکنند؟”
به این دانشجو گفتم برای پاسخ به این سوال نیاز به زمان، فکر و مطالعه دارم، چرا که واکاوی این موضوع، محتاج دقت و بحث طولانی است. به نظرم رسید که این دانشجو با یک یا چند فرض این سوال را مطرح میکند. اگر بتوانم فرضهای او را استخراج و بررسی کنم شاید پاسخهای مناسبی برای دغدغۀ او پیدا کنم. به نظر میرسد در ذهن این دانشجو، یک فرضِ اصلی و کانونی شکل گرفته است:
میانِ داشتنِ مدرک تحصیلی (به خصوص از یک دانشگاهِ خارج) و منطقی و کارآمد عمل کردن یک رابطۀ مستقیم وجود دارد.
در زیر به بررسی این فرض پرداخته میشود:
۱) تحصیلاتِ عالی و اخذ مدرک ضرورتاً مساوی با داشتن روحیۀ یادگیری و اصلاح پذیری نیست؛
۲) داشتن مدرک ضرورتاً مساوی با داشتن روحیۀ مشورت کردن نیست؛
۳) داشتن مدرک ضرورتاً روحیه ی انتقادپذیری به همراه نمیآورد؛
۴) داشتن مدرک ضرورتاً به روحیۀ تصمیم گیری جمعی و گروهی منجر نمیشود؛
۵) داشتن مدرک ضرورتاً به معنای آگاهی از مصلحتِ عامه نیست؛
۶) داشتن مدرک ضرورتاً به فهم دقیق منافع ملی نمیانجامد؛
۷) داشتن مدرک ضرورتاً قانون و اخلاق پذیری را در رفتار صاحب مدرک پدید نمیآورد؛
۸) داشتن مدرک ضرورتاً متانت رفتاری ایجاد نمیکند؛
۹) داشتن مدرک ضرورتاً انسان را با شخصیت نمیکند؛
۱۰) داشتن مدرک و تخصص ضرورتاً زمینههای شناختِ عمیق از تاریخ کشور و تحولاتِ فوق العاده پیچیدۀ جهانی را مهیا نمیکند.
تحصیل کرده و صاحب مدرک در کشوری که “سیستم” ایجاد کرده و ویژگیهای فوق را غیر فردی و نهادینه کرده، منطقی و معقول عمل میکند.
تحققِ هرکدام از این ده ویژگی، تربیتِ خاص میخواهد.هنگامی که سیستم حاکم نیست، به تعبیر اخلاقیون، خودخواهیها، تک رویها، منافعِ مجریان، تلقیهای فردی، چرخۀ ناتمامِ سعی و خطا و لذت بردن از امکانات رایج میشوند. اگر مصلحتِ عامه و منافع ملی در ستون فقراتِ و نظام عصبی یک سیستمِ اجتماعی-سیاسی جایگاهِ محسوس و نامحسوس پیدا کنند، مدیرِ تحصیلکرده، به طور طبیعی خود را بدان سیستم وفق میدهد کمااینکه تحصیل کردههای بسیار توانمندِ IT هندی، وقتی در شرکتِ مایکروسافت (Microsoft) استخدام شده و واردِ سیستم مدنی-تخصصی آمریکا میشوند، تمامی خصوصیاتی که در این شرکتها/سیستمها کاربرد ندارند را کنار میگذارند. مهمترین معیارهای استخدام در مایکروسافت، یادگیری،اصلاح، تصمیم گروهی و جلوگیری از اشتباهِ مرتبۀ دوم است. حتی اگر تحصیل کرده و با مدرک فوق دکترا از یک جامعۀ استبدادی و قبیلهای هم آمده باشد، به تدریج این فرهنگ سیستمی را به تعبیر روان شناسان درونی (Internalize) میکند.
حتی اگر صاحب مدرکی بخواهد بر اساس مصلحت عامه، شناخت، منافع ملی، کار جمعی و مشورت در کشورهای جهان سوم عمل کند، به تدریج ناکام میماند. تحصیل کرده در جهان سوم در نهایت در دو کار متوقف میشود:
لذت از زندگی و توجیه وضع موجود.
یک سیستم باید بر اساس یادگیری، مشورت، شنیدن دیدگاههای مختلف و تصمیمگیری جمعی بنا شود. یک سیستم باید قبل از تصمیم سازی، شناخت را نرمال قلمداد کند تا فردِ تحصیلکرده بتواند از تخصص خود در آن سیستم بهره برداری کند.
چون در کشورهای جهان سوم، سیستم تصمیم گیری اولویت ندارد، گردشِ اطلاعات و شنیده شدن رهیافتهای گوناگون و اصولاً موضوع شناخت قبل از تصمیم گیری، صرفاً حالت تزئینی پیدا میکند. یکسان سازی درست مقابل سیستم است. در سیستم، پیامدهای مثبت و منفی هر انتخابی بررسی میشوند. در سیستم، زمان، آینده، کارآمدی و کیفیت، خارج از سلیقههای فردی حاکم میشوند.
چرا در سیستم، رسانهها و افکار عمومی مهم میشوند؟ چون خارج از مدارهایِ قدرت فکر کردن، خود به خود انتخابهای عقلانی را در دسترس مجریان قرار میدهد و از کانالیزه شدن فرایندهای تصمیم سازی و تصمیم گیری جلوگیری میکند. معمولاً بیش از یک ساعت طول نمیکشد که CNN، اطلاعات و قضاوتهای اشتباهِ ترامپ را به رخ او میکشد. یکسان سازی فکر در یک جامعه، یعنی چند بار تکرار کردن یک اشتباه طی یک سال. در کشورهای جهان سوم، مجری به اصطلاح تحصیل کرده، حتی در دانشگاههای خوب دنیا، به تدریج تخصص خود را کنار میگذارد و خلاقیت و نوآوری محتمل خود را در خدمت به یکسان سازی به کار میگیرد. شاید بزرگترین مزیت دموکراسی این است که از غالب شدن یک راه حل و یکسان سازی آن جلوگیری میکند. دموکراسی در هر دورۀ هشت ساله یا ده سالهای به عدهای متخصص فرصت میدهد تا افکارشان را در معرضِ سنجش عموم قرار دهند. بحث و بررسی دیدگاههای مختلف باعث جلوگیری از تکرارِ اشتباهات میشوند.
اصولاً یک جامعه یکسان ساز، نیازی به تحصیل کرده و متخصص ندارد. همه در حال انطباق هستند. در جوامع یکسان ساز، اصولاً تصمیم سازی نمیشود بلکه به حوادث، واکنشهای کلیشهای نشان داده میشود. کارهایی که به عنوان مثال، طارق عزیز، یکی از برجسته ترین تحصیل کردههای جهان عرب، در سیستمِ یکسان سازِ صدام انجام میداد.