از احکام اخیر قضایی دلم گرفت. دلم برای یک مجلس واقعی سوگ تنگ شد. من روح آزادی و عدالت را تنها در مجالس سوگ پیدا کردهام. آنجا اگر به حال بدبختیهای شخصیات هم گریه کنی، فرشتگان عدالت و آزادی نوازشت میکنند. آزادی و عدالت با شکست بیشتر خو کردهاند. آنها در سوگ ناشی از شکست، چهره راستین خود را بازمییابند. اما چرا در مجالس سوگ؟
آزادی و عدالت خاطره خوبی از یادمانهای پیروزی و فتح ندارند. آنجا همیشه پوست از تنشان کندهاند و بر کالبد قدرت کشیدهاند چندانکه گویی آزادی و عدالتاند که میرقصند. آنها زینت المجالس قدرت شدهاند. نامشان را به ننگ آلودهاند. البته منفعل نبودند بازیگری هم کردهاند. همیشه لباس گشادی بودند چندانکه در چشم به هم زدنی قدرت را عریان رها کردهاند تا موضوع خشم، مضحکه و طنز قرار گیرد. اما چیزی از این واقعیت نکاسته که آژادی و عدالت همیشه لکه دار و آلوده شدند. خود را از دست دادهاند. روح سرگردانی شدهاند و در مجالس سوگ امکانی برای تماشای خود مییابند. هر آنجایی که بر فقدان و از دست دادنی گریه میکنند.
سوگ وقتی سوگ است، ناله از نیستی و کاستی است. در ناله از نیستی و فقدان، جایی برای دروغ نیست. سخن از دارایی و بهره مندی نیست، تا مدعیان فراوان باشند و کسی بر کسانی فخر بفروشد. سخن از فقدان است. در فقدان همه با هم برابر میشوند. سوگ واقعی همانقدر که جمعی است، فردی هم هست. پر از رنگهای گوناگون است. به هر گوشه یک مجلس سوگواری واقعی که بروید، خبری است. در هر دل و اندام و رفتاری داستانی است جدا از دیگران. از پایین میجوشد و هر لحظه نوایی و داستانی و جهتی تازه مییابد. سکوت به اندازه صدا، ایفای نقش میکند. سوگ گاهی عمق خود را در یک سکوت جمعی معنا دار مییابد. آداب شکن است، قواعد سلسله مراتبی را به هم میریزد. میانداری مجالس سوگواری، جا به جا میشود. وقتی حقیقتاً زحمی وجود دارد. بالا و پایینها را به هم میریزد. کانونها ساخته و ویران میشوند. عدالت و آزادی اینجا در مجالس سوگ است که خود را به یاد میآورند.
با این نگاه میتوان تحول مجالس سوگواری طی دهههای اخیر را تحلیل کرد. قصد کردهاند این تنها امکان پناه آوری روج سرگشته عدالت و آزادی را از آنها بگیرند. خبری از سکوت نیست. بیشتر صداست تا جماعت. صدای سنج و طبل و فریاد بلندگوهاست. شام و شربت و چای و تماشا. پر از تحرک و جنب و جوش است مبادا تامل و سکونی در گوشهای حاصل شود و کسی بر دشواریهای شخصیاش بگرید. گویی صدای مهیب سنج و بلندگوها، کوچه به کوچه در تعقیب هر سوگواری است که در دل به عزایی مینالد. در تعقیب آنکه مبادا سوگوارانی حسابشان را جدا کنند و به نام و صدا و اندوه عمیق درونی خود بنالند. عجبا، مجالس سوگواری همه تلاش و اهتمام خود را نهادهاند مبادا سوگی در میان باشد. همه سوگ زدایی میکنند به نام سوگواری. باید سوگواری را هر کجا خانه کرد از میان برد مبادا آن دو سرگشته دوباره پیدا شوند آنگاه آنکه در مجالس به نام عدالت میرقصد رسوا خواهد شد و آنکه به نام آزادی، مضحکه خلق.