منبع: کانال تلگرام نویسنده
بعد از سفارشهای پیاپی دوستان، دو سه روز تعطیلی این هفتهام را نشستم سریال گاندو تماشا کردم. به یاد ندارم هیچ سریالی این چنین محور بحث و جدل آدمهای کت و کلفت مملکت شده باشد، تا جایی که دعوایشان بر سر سریال را در شبکه های اجتماعی علنی کنند. اسباب خنده ما هم بشوند که ببینیم کسی که برای ما قانون وضع می کند، بر اساس دیالوگهای تخیلی یک سریال، تحلیل از خودش در می دهد و حکم سیاسی، آن هم با ابعاد امنیتی و قضائی صادر می کند.
تا اینجای گاندو که دیده ام، در استانداردهای سریالهای ایرانی می توان نمره خوب به آن داد. ایرادهای همیشگی سریالهای ایرانی را دارد، مثل دیالوگهای باسمه ای، بازیهای بد که در مورد بازیگران زن در حد فاجعه است و شعارزدگی. اما فیلمنامه اش به هر حال چفت و بستی دارد و در داستانش تا اینجا تنها یک سوراخ گنده پیدا کرده ام که توضیح خواهم داد. داستانش البته از عنصر اساسی که درام باشد، خالی است. یعنی قصه به صورت خطی و سرراست پیش می رود و هیچ پیچ و تابی ندارد و هیچ گره ای در آن نمی افتد. فیلمنامه نویسی یعنی خلق پی در پی بحران و حل این بحرانها به شیوه ای غیرقابل پیش بینی تا قصه، بیننده را با خود بکشاند. اما تا اینجا که من دیده ام (قسمت نهم)، نویسنده یا نویسندگان گاندو از این توانایی بی بهره اند. مأموران اطلاعاتی براحتی و به یاری تکنولوژی ابرپیشرفته ای که در تخیلی ترین فیلمهای هالیوود هم ندیده ایم، مثل آب خوردن جاسوسها را شناسایی و دستگیر می کنند و اکشن ترین صحنه ای که خلق می شود، چند قدمی دویدن دنبال فردی ریقو در بستر خشک زاینده رود است (و چقدر برای من که خروش آب زاینده رود را از زیر سی و سه پل به یاد دارم، تماشای این صحنه دردناک بود).
اما گاندو به هدفش رسیده است: اینکه به عامه مردم یادآور شود مملکت در دست سپاه پاسداران است و بقیه ارکان نظام، یا با سپاه و در خدمت سپاهند، یا اگر با سپاه هماهنگ نیستند، به حسابشان رسیده خواهد شد. تنها جای پاک در مملکت سپاه است و بقیه فاسدند، امنیت مملکت را هم سپاه فراهم می آورد و وزارت اطلاعات هویج است. به دیالوگی دقت کنید که داریوش فرهنگ می گوید: وزیر اطلاعات را دیدم، شما هم هر وقت کارتان با این پرونده تمام شد، یک نسخه بفرستید برای بچه های اطلاعات. آنجا هم که جت شکاری می فرستند تا هواپیمای مسافربری را به زمین بنشانند، جنگنده ها سوخوی اند نه اف پنج، یعنی نیروی هوائی سپاه وارد عمل شده نه نیروی هوائی ارتش.
سپاه آن قدر به فکر ناموس مردم است که در همه جای خانه مظنونان شنود و دوربین کار می گذارد جز اتاق خواب و حمام و دستشویی، مأموران کنترل دوربینها خانمند تا خدای نکرده، چشم برادران سپاهی به نامحرم نیفتد. وقتی هم کسی را از مردم عادی به خدمت می گیرند تا کاری برایشان انجام دهد، به او پول نمی دهند، بلکه آن پول را صرف خیریه می کنند. با زبان خوش و احترام بازجویی می کنند. زندانی همسلولی اش را می کشد اما همچنان در اتاق خوبی نگهداری می شود و هیچیک از امکانات زندان از او دریغ نمی شود در حالی که حتی در زندانهای سوییس هم اگر دو زندانی با هم دعوا کنند، چند روزی در سیاهچال می اندازندشان تا تنبیه شوند چه رسد به اینکه آدم بکشند.
سوراخ گنده داستان تا اینجا این است که اعضای شبکه ای جاسوسی یکی یکی شناسایی و دستگیر می شوند و خبر بازداشتشان را رسانه های جهان پخش می کنند اما دیگر اعضای شبکه ککشان هم نمی گزد. نویسنده محترم فیلمنامه اگر دو تا فیلم جاسوسی دیده بود، عنایت می داشت که وقتی عضوی از شبکه جاسوسی لو می رود، بقیه اعضا ماستها را کیسه می کنند. یا فعالیت کل شبکه متوقف می شود یا اینکه اگر دیگر اعضا فراری و پنهان نشوند، دست کم از هرگونه تماس با هم پرهیز می کنند. نه اینکه هر شب هر شب در مهمانی دور هم جمع شوند و توجه جلب کنند و فعالیتشان را هم مانند گذشته و به همان شیوه پیشین ادامه بدهند. این دیگر به عقل بچه گربه هم می رسد.
و اما پیام اخلاقی سریال اینکه: عزیزان، برادران سپاه از رگ گردن به شما نزدیکترند، اگر وسط کنسرت هیپ هاپ، بیخ گوش دوستان پچ پچ کنید، می شنوند و اگر در نیمه شبی تاریک روی سنگی سیاه مورچه ای را لگد کنید، می بینند. مهمتر اینکه: هر در و دافی در اینستاگرام می بینید عکسش را لایک نکنید و حتی لایک مرامی هم برای ملت نزنید، از کجا می دانید کسی که عکسش را لایک کرده اید، دوستی ندارد که گربه همسایه شان روزی در باغچه سفارتخانه ای که دختر عموی باجناق دایی اش ده سال پیش از آن ویزا گرفته، قضای حاجت نکرده است؟ اگر هم احیانا عکس بانویی را لایک می کنید که عینک ستارالعیوب به چشم دارد، تصویر را بزرگ کنید تا مطمئن شوید که نمای موبایل به دست سخنگوی فارسی زبان پیشین وزارت خارجه امریکا در آن نیفتاده باشد.