ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Thu, 27.06.2019, 17:08
پایان آبستن است

جواد کاشی

خدا نکند جنگی در پیش باشد. نه به خاطر ویرانی‌های جبران ناپذیر و خطرهای شگرفی که پدیده شوم جنگ به همراه دارد. به خاطر اینکه ما در یک نقطه پربرکت پایان به سر می‌بریم. نقطه پایان آنجاست که ذخائر فرهنگی و داشته‌ها و امیدها و آرزوهای یک ملت رنگ و لعاب خود را از دست داده‌اند. در چنین موقعیت‌هایی نیروی پنهان زندگی به کار می‌افتد و افق‌های تازه می‌گشاید. ما امروز در چنین نقطه‌ای به سر می‌بریم. زایشی هست که این بار از پایین و به تدریج در حال ظهور و بروز است. جنگ و حمله یک نیروی خارجی همین چشمه زندگی را می‌خشکاند.

بسیاری از آغازهای بزرگ تاریخی حاصل احساس بن بست ناشی از یک پایان است.

اینک چپ و راست و برانداز و اصلاح طلب، در نقطه پایان ایستاده‌اند. پروژه و طرح هیچ کس به سرانجامی قابل دفاع نرسیده است. واقعیت در تجربه همگان سترون جلوه می‌کند. سخت و غیرقابل تغییر. در چنین موقعیت‌هایی، همه جعلی می‌شوند. چشم‌هاشان را به واقعیت می‌بندند و بیهوده حرف می‌زنند بی آنکه امیدی به سرانجامی داشته باشند. آنکه شعار انقلاب و دفاع از نظام می‌دهد، دقیقاً نمی‌داند از چه چیز دفاع می‌کند، آنکه می‌خواهد آن را اصلاح کند، نمی‌داند چه چیز را و چگونه باید اصلاح کرد. اصولگرا، نمی‌داند چه چیز اصل است و چه چیز فرع. براندازها در این میان از همه بیچاره‌ترند. چرا که حتی در کلام نیز خوف برمی‌انگیزند.

از صبح تا شب از چیزی سخن گفتن که دیگر به آن اعتقاد و ایمانی واقعی وجود ندارد، به معنای جعلی شدن کلام و جعلی شدن متکلم است. حتی به معنای جعلی شدن مصرف کننده است. گوینده در حال تکرار است، کلمه‌ها و استدلال‌ها و گزاره‌ها پلاسیده‌اند و مصرف کنندگان نیز گاهی این تکرارها را مصرف می‌کنند و گاه مصرف نکرده آنچه را دریافت کرده‌اند به زباله‌دانی پرتاب می‌کنند. همه در بند سخنان بی معنا و جعلی‌اند. همین حس همگانی جعل، آدمیان را به جستجوی نسخه اصل می‌کشاند. همه در جستجوی اصل‌اند. به همین معنا نقطه پایان آبستن یک نقطه آغاز است.

خواست اصل، همه را به بازاندیشی فراخوان کرده است. از نسل اول بگذرید. اما در میان نسل‌های دوم و سوم همه جناح‌ها و جریانات فکری و سیاسی در درون و بیرون نظام، با میل به بازاندیشی مواجهید. میل به بازیابی آنچه اصل است، و در تکرار ملالت آور سخنان روزمره از دست رفته، و در معادلات متعارف قدرت آلوده شده است. خواست فراروی از بن بست‌ها با میل به اصل در هم می‌آمیزد و از یک افق تازه خبر می‌دهد.

نقطه پایان نقطه ذوب شدن یخ‌هاست. حقایق منجمد شده آب می‌شوند. دریچه‌های گشوده دیروز کم کم بسته می‌شوند اما نیرویی هست که همگان را به گشودن دریچه‌های تازه فراخوان می‌کند. صف‌بندی‌های تازه ظهور می‌کند. در نقطه‌های پایان، فرهنگ و دین و سیاست و جامعه، آبستن می‌شوند. آبستن دنیایی تازه. آنچه دوره‌های پایان را آبستن می‌کند، شور محصور شده زندگی است. احساس حبس شدن هر کس را به نحوی وسوسه می‌کند. آنگاه می‌بینی که در زمین و دیوار و سنگ و چوب، فضاهای تازه گشوده می‌شود. هر کس از جایی سر بیرون می‌آورد و از امکان رهایی سخن می‌گوید.

جنگی در کار باشد یا نباشد، فضای خبری این روزها، همه را مضطرب می‌کند و مهم‌تر از آن منفعل. همه منتظر داستانی هستند که هیچ نقشی در آن ندارند. گویی کسانی تقدیری برای آنها رقم زده‌اند و همه در انتظار آن تقدیرند. این انتظار توام با انفعال و اضطراب، چشمه‌های کوچک اما امیدبخش زندگی را می‌خشکاند. فرصت آغاز را از همه ما خواهد گرفت و نقطه پایان را تداوم خواهد بخشید. جنگ و حتی هراس روزمره از جنگ، پایان را از پایان یافتن نجات می‌بخشد.