چرا جامعهی ایران به سقوط پهپاد آمریکایی واکنشی درخور نشان نداد و چرا در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی، کسی جیغ و دست و هورا نکشید و ابراز خوشحالی نکرد و چرا در ساحت عمومی سیاست، رفتاری ستایشگرانه شکل نگرفت؟ عدم واکنش مناسب به چنین داستانی به چه علت و یا علتهایی است؟
در فضای مجازی، اطلاعات پراکندهای در باب تکنولوژی فوق مدرن پهپاد و سیستم جاسوسی امریکا وجود دارد که نشان میدهد حاکمان امریکا به ساختن چنین هواپیمای غیرقابل ردیابی و غیر قابل دسترسی افتخار میکنند و آن را نشانهای از برتری نظامیشان در صحنهی بین الملل میدانند. و ایران دقیقا با شلیک موشک به قلب چنین ادعایی، حاکمان امریکا را به تنش و چالش کشید. اکنون این پرسش مطرح است که چرا جسارتی این چنین و اقدامی غیرقابل باور در سقوط پهپاد غول پیکر به یک حرکتِ افتخارآمیز و تحسین برانگیز در جامعه تبدیل نشد؟ در حالی که نزد حاکمان، این انتظار وجود دارد که مردمانش برای نمایش اقتدار نظامی عکسالعمل اجتماعی داشته باشند و مثلا طی تظاهراتی خیابانی از آنان برای پیشرفت در حوزهی تسلیحات سپاسگزاری نمایند.
جامعه اما مبهوت به سکوت خود ادامه داد و جشن سپاسگزاری و آتش بازی برگزار نکرد. زیرا:
۱. آن چه نزد عموم شهروندان «ارزش» است، زندگی است و نه اقتدار و سلاح نظامی. در جهت مقابل، آنچه برای حاکمان ارزش دارد، جسارت و شهامت رزم و نمایش اقتدارِ نظامی است. بدین قرار گویی شهروندان و حاکمان در دو جهان ارزشی متفاوت زندگی میکنند. در یکی زندگی اولویت دارد و در دیگری تسلیحاتِ نظامی. این سخن بدان معنا نیست که توانایی دفاع از کشور نزد شهروندان کم اهمیت باشد، اما آن چه که بدان خیره شدهاند و از حاکمانشان طلب میکنند، زندگی به سامان، جامعهای آبادان و حیاتی بیتنش است.
۲. در این رویکرد، این پرسش شکل میگیرد که چه فایده دارد جامعهای رو به افول باشد و زندگیاش رو به سختی و مرارت روزافزون، اما بتوان پهپاد زد و اقتدار خود را در عالمِ نظامیگری به رخ جهان کشید؟ زیستْ جهان ارزشی متفاوتِ حاکمان با جامعه در رخدادهایی از این دست، نمایان میشود. گسستی معنادار میان دو جهان ارزشی، منطقا به دو گونه انتظار و دو شیوه از حیات سیاسی منجر میگردد.
هر گونه رفتار حاکمان یک کشور و هر شیوه از سیاستورزیشان، واجد نتایج پیامدهایی است که گریبان تمامی جامعه را خواهد گرفت. تکتک شهروندان تحت تاثیر آثار و عواقب آن قرار میگیرند. از این رو چشم حساس جامعه به سقوط پهپاد خیره نشد، بلکه نگاهش را به پس از سقوط برد و به جنگ احتمالی پس از آن اندیشید.
به ویژه که دورهای طولانی از جنگ و تخریب را در خاطرهاش بازیابی میکند و از شروع نبردی ویرانکننده نفسش به شماره میافتد. رویارویی نظامی و رخدادی شبیه سقوط پهباد، آژیرِ خطر را برایش تداعی میکند. وقتی صدایی ترسناک از رادیو پخش میشد و میگفت: «حملهی هوایی انجام خواهد شد. محل کار خود را ترک و به پناهگاه بروید». و او کزکرده در زیرپلهای تاریک به این میاندیشد که این بار قرار است موشک برسر چه کسی و کسانی فرود آید. از خودش میپرسید، نوبت من کی میرسد و برخودش میلرزد.
مردمی که هراسان از سقوط زندگی خویش اند، چگونه میتوانند در سقوط پهپاد، پایکوبی کنند؟ اینان بیش از هر چیز به سقوط زندگی میاندیشند و بدان مینگرند.