iran-emrooz.net | Tue, 18.04.2006, 10:37
مدرنيته ايرانی؛ واكنش به الگوی نوسازی برونزا
عليرضا علویتبار/ اعتماد ملی
روزنامه اعتماد ملی /احسان عابدی: عليرضا علویتبار سومين مهمان انجمن جامعهشناسی ايران بود كه درباره مدرنيته و تجربه ايرانی آن سخنرانی میكرد. وی با دو سوال مشخا مواجه بود كه پيش از آن علی پايا و مصطفی ملكيان نيز به آنها پاسخ داده بودند. سوالات از اين قرار بود: مدرنيته را چگونه میفهميد؟ مدرنيته را در تجربه معاصر ايران چگونه ارزيابی میكنيد؟
ظهر بيستودوم فروردين ماه جلسه با سخنان حميدرضا جلايیپور، طراح اين دو سوال آغاز شد كه كوتاه درباره علوی تبار و دليل دعوت از او گفت: »عليرضا علویتبار در رشته اقتصاد تحصيل كرده و امروز مدتها است كه در زمينه توسعه سياسی ايران تحقيق میكند. در ادبيات او چندين اصطلاح كليدی وجود دارد كه مرتب تكرار میشوند. يكی از آنها مدرنيته است و ديگری روشنفكری دينی. برای همين هم يكی از مهمانان ما هستند.«
سپس جلايیپور اظهار اميدواری كرد كه همه اين سخنرانیها در قالب كتابی منتشر شود تا نوبت به علویتبار رسيدأ ساعت
40\12 سخنرانی او آغاز شد و به مدت پنجاه دقيقه ادامه يافت.
مدرنيته ايرانی
»از زمانی كه درباره مدرنيته و تجربه ايرانی آن فكر كردهام، مفهومی در ذهنم شكل گرفته است كه در ذيل آن میتوان بخش بزرگی از تجربه مدرنيته ايرانی را تفسير كرد. من به آن »نوسازی برونزا« میگويم و به گمانم حاصل تعامل سه عنصر با يكديگر است.«
علویتبار نگاه ايرانيان روشنفكر به مدرنيته را نخستين اين عناصر دانست كه در پی پاسخ به سوالاتی از اين قبيل است: چرا بعضی از جوامع مدرن شدهاند و ما نشدهايم* به گفته علویتبار، اين نوع نگاه الگويی را به وجود آورده است كه به آن »نوسازی كلاسيك« میگويند. وی همچنين از نوسازی توسط حكومتهای اقتدارگرا و تحتالحمايه و عملكرد آنها به عنوان عناصر ديگری نام برد كه الگوی »نوسازی برونزا« در ايران را سبب شده است. علویتبار گفت: »اگر الگوی نوسازی كلاسيك زاويه نگاه روشنفكران ايران به مساله مدرنيته را مشخا میكند اينجا با عامل نوسازی در ايران، يعنی حكومت و چگونگی رفتارهای آن مواجه هستيم.«
وی با اشاره دوباره به الگوی نوسازی كلاسيك كه مدتها در ميان برخی از روشنفكران ايرانی مطرح بوده، گفت: »علت حساسيتم روی اين الگو به دليل اين است كه فكر میكنم برخی از روشنفكران ما بار ديگر به آن گرايش پيدا كردهاند. زمانی گمان میكردم كه جامعه روشنفكری ايران از الگوی نوسازی كلاسيك گذر كرده اما در سالهای اخير احساس میكنم كه بخشی از روشنفكران، استادان دانشگاه و دانشجويان ما در صدد تجديد حيات اين الگو برآمدهاند.«
علویتبار سپس ويژگیهای نوسازی كلاسيك را نام برد كه بر شش قسم است.
الگوی نوسازی كلاسيك
»در الگوی نوسازی كلاسيك، سنت و تجدد در دو قطب مخالف يكديگر قرار میگيرند. از اين نظر سنت به معنای نفی تجدد و تجدد به معنای نفی سنت استأ اين دو با يكديگر قابل جمع نيستند و شما مجبور هستيد كه تنها يكی از آنها را انتخاب كنيد و از نفی يكی به اؤبات ديگری برسيد.«
عليرضا علویتبار سپس به ويژگی دوم الگوی نوسازی كلاسيك اشاره كرد كه باور به نظريه تكامل در اجتماع است. وی اظهار داشت: »نظريه تكامل در زيستشناسی الهام بخش جامعهشناسان نيزبوده است. در الگوی نوسازی كلاسيك با اين نظر مواجه هستيم كه جوامع روند خطی مشخصی دارندأ از مراحل پايين به مراحل عالی تر حركت می كنند و اين حركت غيرقابل برگشت است. يك نوع داوری در آن وجود دارد كه آينده را بهتر از حال و حال را بهتر از گذشته میبيند.«
او اضافه كرد: »ويژگی سوم اين الگو مترادف شدن مفهوم مدرن با آمريكا و اروپا است. از اين نظر وقتی مشخصات يك جامعه مدرن نام برده شود، در نهايت، وضعيت موجود در آمريكا و اروپا تعريف میشودأ به صورت ضمنی پذيرفته شده است كه مدرن شدن يعنی آمريكايی يا اروپايی شدن و راهی جز اين وجود ندارد. اگر كسی بخواهد مدرن شود ناگزير بايد عواقب چنين تحولی را بپذيرد.«
علویتبار افزود: »ويژگی چهارم، نوع تحليل عوامل مدرن شدن يا نشدن جوامع است. طرفداران نوسازی كلاسيك بر اين باور هستند كه ريشههای اين مساله را بايد درون جامعه جست و نه در ارتباطشان با كشورهای ديگر يا موقعيت جهانی آنها. بنابراين بر ارزشهای فرهنگی و نهادهای اجتماعی انگشت میگذارند. به نظر آنها اگر جامعهای مدرن شده است به خاطر تناسب ارزشهای فرهنگی آن با اين تحول بوده و همچنين نهادهای اجتماعی نيز بسترساز اين تحول بودهاند و برعكس.«
وی با اشاره به مشخصه ديگر اين الگو گفت: »طرفداران نوسازی كلاسيك دنبال انتزاع هستندأ در پی قواعد عامی میگردند كه بتوانند به كمك آن چگونگی تحول در تمام جوامع را توضيح دهند. حال آن كه در مباحث روششناسی بايد با دقت ميان تعميمپذيری و جهانروايی يك نظريه تمايز قائل شويم. نظريهها به طور معمول، در قالب قضايای شرطی بيان میشوندأ اگر الف آنگاه ب. تعميمپذيری به اين معناست كه اگر پيش شرط جايی تحقق پيدا كرد بايد منتظر تحقق نتيجه آن نيز بود. اما در جهانروايی پيش شرطها اهميتی نداردأ جوامع مختلف با يكديگر همسان درنظر گرفته میشود بدون توجه به پيش شرطهايی كه بايد در هر يك از اين جوامع يافت.«
او اضافه كرد: »در الگو نوسازی كلاسيك، اغلب مرز روشنی ميان تعميمپذيری و جهان روايی نظريه وجود ندارد. نظريهها به گونهای بيان میشوند كه انگار يك سری قواعد كلی هستند. اما ويژگی ششم اين الگو باور به تك خطی بودن مدرنيته است. بر اساس آن، تنها يك راه برای مدرن شدن وجود دارد و تمام كسانی كه میخواهند مدرن شوند ناگزير از طی اين راه هستند.«
عليرضا علویتبار در ادامه سخنان خود به نوسازی كلاسيك در ايران رسيد كه به عقيده او، الگوی آن نتايج خوبی برای جامعه ايرانيان نداشته است.
تك گويی مدرنيته
»نتيجه پذيرش نوسازی كلاسيك چيزی است كه من به آن »تكگويی مدرنيته« میگويم. اين تكگويی به جای گفتوگو با مدرنيته حاصل میشود.«
علویتبار در توضيح اين اصطلاح گفت: »آن چه امروز در غرب تحقق پيدا كرده تنها حاصل مدرنيته نيست بلكه حاصل يك وضعيت جغرافيايی، سياسی و تاريخی خاص هم هست. آن چه امروز در جهان سرمايهداری میبينيم، مدرنيته خالا نيست بلكه مدرنيتهای است كه با وضعيت ويژه اين كشورها درآميخته. میدانم كه هيچ پديده اجتماعی خالصی وجود ندارد اما از نظر تحليلی هميشه اين امكان وجود دارد كه عناصر درهم آميخته در يك پديده را تفكيك كنيم.«
وی افزود: »وقتی شما نوسازی كلاسيك را بپذيريد به يك تكگويی با مدرنيته میرسيد. به عبارتی با مدرنيته وارد گفتوگو نخواهيد شد حال آن كه تنها در جريان يك گفتوگو میتوان سوال پرسيد و پاسخها را نقد كرد. گفتوگو امكان يك حركت رفت و برگشت ميان ما و سخنگويان مدرنيته را فراهم میكند كه بر اساس آن میتوان به نتيجهای رسيد كه در ابتدای گفتوگو باوری از آن نداشتيم. اما در تكگويی مدرنيته ما فقط شنوندههای منفعل گفتههای سخنگويان مدرنيته هستيم و ارزشهای اجتماعی، نهادهای سياسی و انديشههای آنان را بدون تامل میپذيريم.«
علویتبار با اشاره به پذيرش الگوی نوسازی كلاسيك توسط روشنفكران ايرانی و اجرای آن توسط حكومت گفت: »سياستمداران بازوهای روشنفكران هستند و در ايران الگوی نوسازی به وسيله حكومت و از بالا اجرا میشود. تجربه نشان داده است، در اغلب جوامعی كه نوسازی برونزا اتفاق افتاده، حكومتهای آنها اقتدارگرا و تحتالحمايه يك قدرت خارجی بودهاند به اين معنا كه تصميماتشان بيشتر از آن كه تابعی از نيازهای مردم جامعه خود باشد، تابع نيازها و احساسات مردم آن كشور قدرتمند بوده است. اين تعريف سلطه استأ وقتی ميان دو جامعه رابطه سلطه وجود دارد كه رفتارهای يكی تابع خواستههای ديگری باشد. در اين رابطه بده و بستان وجود ندارد.«
از نظر علویتبار، كشورهای ايران، تركيه، مصر و الجزاير نمونه كشورهايی هستند كه در آنها الگوی نوسازی برونزا اجرا شده است.
رشد بنيادگرايی
عليرضا علویتبار معتقد است كه رشد بنيادگرايی در جوامع ارتباط مستقيمی با الگوی نوسازی برونزا دارد. وی در تعريف مفهوم بنيادگرايی گفت: »بنيادگرايی واكنش جوامعی است كه الگوی نوسازی برون زا در آن پياده شده استأ بنيادگرايی بازگشت به سنت و دفاع از سنت به روش سنتی است حال آن كه میتوان از سنت دفاع كرد و در كنار آن ايستاد اما نه به روش سنتی.«
وی با اشاره به چهرههايی چون جلال آل احمد و علی شريعتی گفت: »برخی از روشنفكران ايرانی پيش از انقلاب متوجه اجرای الگوی نوسازی برون زا شده بودند و به همين خاطر هم نگران بودند. امروز ما میتوانيم ادبيات آنها درمورد غرب زدگی را با توجه به مفهوم نوسازی برونزا بازخوانی كنيم. به عنوان مثال، من اعتقاد ندارم كه آل احمد و شريعتی دشمن مدرنيته بودند. آنها با زبان و اصطلاحات خاص خود در برابر الگوی نوسازی برون زا واكنش نشان میدادندأ تجددی كه شريعتی با آن برخورد منفی میكند و در برابر آن تمدن را قرار میدهد مترادف با مفهوم نوسازی برونزا است.«
علویتبار در ادامه سخنان خود به تفكيك ريشه و محصولات مدرنيته از يكديگر پرداخت و گفت: »حكومتهای اقتدارگرا و تحتالحمايه میخواهند كه نوسازی را وارد كشور خود كنند و هيچ تفكيكی هم ميان ريشه و محصولات آن قائل نمیشوند. اين در حالی است كه امروز يكی از دغدغههای فلسفی ايجاد چنين تفكيكی است. در فلسفه، ريشه مدرنيته عبارت است از پيدايش تعريف تازهای از عقل و تلاش برای حاكم كردن اين عقل بر انديشه و عمل فردی و اجتماعی. اين عقل، عقل خودبنياد نقاد نام داردأ عقلی مستقل است، تنها به خود اتكا دارد و بيرون از خود هيچ مرجع اعتباری را نمیپذيرد. بنابراين خودبنياد است. برخلاف آن اما عقل سنتی مراجع اعتبار بيرون از خود را میپذيرد، مثل دين، اسطوره و... عقل مدرن نقاد استأ برخلاف عقل سنتی كه تنها در پی فهم است، عقل مدرن در پی پرسش و چون و چرا است.«
وی از علم، تكنولوژی و نهادهای اجتماعی مدرن به عنوان مهمترين محصولات مدرنيته نام برد و در مقايسه مدرنيته غربی با كشورهايی چون ايران، تركيه و... اظهار داشت: »در كشورهای غربی ريشه مدرنيته شروع به باليدن میكند و محصولات خود را به تدريج بار میآورد اما در مدل نوسازی برونزا به اين ريشه توجهی نمیشود و فقط وارد كردن محصولات اهميت پيدا میكند. اغلب نيز از ملموس ترين محصولات آغاز میكنند كه عبارت است از خيابانها، بلوارها، اتومبيل و... در حالی كه هر كدام اينها در غرب حاصل يك پروسه طولانی مدت هستند.«
به گفته علویتبار، كشورهای غربی سه انقلاب را پشت سر گذاشتهاند تا به موقعيت كنونی در جهان دست يافتهاند. نخستين آنها ملتسازی است. در اين انقلاب غربیها از وابستگیهای قومی و منطقهای رها شدهاند و به مفهومی به نام ملت رسيدهاند. دوم، اصلاح دينی است كه به آنها امكان دينداری متناسب با زندگی مدرن داده و سوم، رشد صنعت و تكنولوژی است كه آؤارش را در همه وجوه زندگی آنان برجا گذاشته. وی اما آشنايی ما با مدرنيته را حاصل شكست ايرانيان از روسيه در جنگهای سيزده ساله دانست و گفت: »تازه آن زمان بود كه ما از خواب غفلت بيدار شديم. به اين فكر كرديم كه چگونه روسها چنين توانايیهايی دارند و ما نداريم. به دليل اين مقايسه بود كه مفهوم مدرنيته وارد گفتمان و ذهنيت ايرانيان شد اما در عمل تحقق مدرنيته را در چارچوب الگوی نوسازی برونزا دنبال كرديم و اين حداقل به مدت پنجاه سال ادامه يافت.«
وی انقلاب ايران را هم واكنشی به الگوی نوسازی برونزا دانست و اظهار داشت:
»انقلاب ايران واكنشی در برابر مدرنيته نبود. حتی برخلاف آن چه كه امروز میگويند، انقلاب ما حاصل بنيادگرايی نيست.
بنيادگرايی جريانی است كه پس از پيروزی انقلاب و بنا به دلايل ديگری رواج پيدا كرد و به عنوان مشی حاكم در كشور خود را نشان داد.«
طرحی ديگر برای مدرنيته
به گفته علویتبار، الگوی نوسازی كلاسيك امروز نه استحكام نظری دارد و اعتبار تجربی و به همين دليل حتی طرفداران اين الگو در صدد تعديل آن و افزودن عناصری ديگر به آن هستند. وی گفت: »در الگوی نوسازی جديد بسياری از عناصر تشكيلدهنده الگوی كلاسيك زير سوال رفته، نمونه آنها ايجاد تقابل ميان سنت و مدرنيسم است. در الگوی جديد نوسازی اين دو در مقابل هم قرار نمیگيرند بلكه در كنار يكديگر مینشينند. به عبارت ديگر، با قرائتی مدرن از سنت، سنت در خدمت مدرنيته قرار میگيرد. تجربه هم اين مسئله را ؤابت میكند. به عنوان مثال، در كشور ژاپن آن وفاداری سلسله مراتبی سنتی با يك قرائت مدرن تبديل به وفاداری به شركتهای بزرگ شد و همين موجبات پيشرفت صنعتی اين كشور را فراهم آورد.«
وی افزود: »در الگوی جديد نوسازی، باور به نظريه تكامل جوامع وجود ندارد. آن نگاه خطی نسبت به مدرنيته نيز از ميان رفته است. لازم نيست كه غربی شويم. مدرنيته غيرغربی هم ممكن است. چرا بايد آن چه را در غرب اتفاق افتاده است به عنوان الگويی مطلوب برای خود فرض كنيم* اين پرسش را بايد از خود بپرسيم و مجال گفت و گوی انتقادی با مدرنيته را پيدا كنيم.«
به گفته علویتبار، امروز مطلق بودن مفهوم مدرنيته ازميان رفته است و اين امكان فرا رفتن و گفتوگوی انتقادی با مدرنيته را به ما میدهد. وی پست مدرنيسم، سنتگرايی و حتی بنيادگرايی را از عواملی دانست كه مفهوم مطلق مدرنيته را زير سوال بردهاند. علوی تبار همچنين درباره نوسازی توسط حكومتها گفت: »اين مساله جای خود را در ذهنيت ما از دست داده است كه حكومتی به زور الگوی نوسازی را در جامعه ای اجرا كند. هيچ كس نمیتواند ملتی را به زور و اقتدار به كاروان تمدن برساند و آن را مدرن كند.«
وی با اشارهای دوباره به مفهوم سنت در الگوی نوسازی برونزا گفت: »در اين الگو سنت جهلی است كه به طور تاريخی روی هم انباشته شده و بايد از شر آن راحت شد در حالی كه ما میتوانيم ميان سنتها، نهادها و هنجارهايمان تفكيك قائل شويم. آن وقت میبينيم عناصری در اين سنت وجود دارد كه زندگی اجتماعی بدون آنها معنا ندارد.«
علویتبار همچنين گفت: »اگر نسل امروز ما به دنبال مدرنيته است بايد به جای الگوی نوسازی برونزا به نوسازی درونزا فكر كند. از اين نظر ما بيشتر به ريشههای مدرنيته اهميت خواهيم داد تا محصولات آن. عقلانيت انتقادی ارزش بيشتری از تكنولوژی برای ما خواهد داشت. سخنم به معنای نفی تكنولوژی نيست بلكه آن را تابع فرض میكنم.«
او اضافه كرد: »در جريان حركت به سوی مدرنيته بايد از تحريك سنتگراها پرهيز كنيم و نگذاريم كه جبهه سنتگراها در برابر طرفداران مدرنيته به وجود بيايد. چگونه* به اين طريق كه به سنتگراها امكان دفاع مدرن از سنتها را داد. سنتیها میتوانند سنتی بمانند و در عين حال وارد دنيای مدرن شوند. آن چه موجب بنيادگرايی میشود، دفاع سنتی از سنت است. بنابراين اين را بايد به جريان سنتی جامعه آموزش داد تا تقابلی هم با بنيادگرايی صورت پذيرد، البته بدون اين كه جامعه قطبی بشود. با يك نگاه انتقادی به مدرنيته، هر چيز مدرنی را بهتر از سنت نمیبينيد. وقتی میگوييم سنت، بايد ديد كه كدام عناصر آن مورد نظر است.«
علوی تبار خطاب به روشنفكرانی كه الگوی نوسازی برون زا را دوباره پی گرفتهاند گفت: «اين يك نوع بازگشت به عقب است. الگوی نوسازی كلاسيك، الگوی پيشرويی نيست بلكه تباه كننده است. اين الگو جامعه را دچار دوگانگی و به دو قطب متقابل تبديل میكند. اين مسير را ما ساليان سال تجربه كرديم و خطا بود. حال اگر از آن درس نگيريم محكوم به تكرار خطاهايی هستيم كه نسل پيش از مرتكب شد و بستر جريان خطرناكی به نام بنيادگرايی را فراهم آورد.»
روشنفكران دينی در برابر بنيادگرايان
عليرضا علویتبار در خاتمه سخنان خود به جريان روشنفكری ايران رسيد و از نقشی كه در جامعه میتواند ايفا كند سخن گفت. وی جريان بنيادگرايی در ايران را ضعيفتر از ديگر كشورهای اسلامی دانست و در اؤبات آن اظهار داشت: «اين مساله را بايد با توجه به تحولات اجتماعی در ايران و اجرای الگوی نوسازی برون زا توضيح داد. من يك دليل برای آن دارم كه آن هم وجود جريان روشنفكری دينی در ايران است و به اعتقادم در تمام كشورهای اسلامی هم تنها راه مقابله با بنيادگرايی، روشنفكری دينی است. به همين خاطر من همواره روشنفكری دينی را راه بیبذيلی برای ايران میدانم و معتقدم كاركردهايی كه اين جريان فكری میتواند داشته باشد، هيچ رقيب فكری ديگری نخواهد داشت. اين مساله بويژه در ارتباط با سنت و گذر از سنت صادق است.»