پیش از در بارۀ «اغتشاش مفهومی» در جامعۀ ایرانی توضیح دادهام و خطرات آن را گوشزد کردهام. واقعیت این است که درک مشترکی در بین ما ایرانیان از واژهها و اصطلاحاتی که به کار میبریم وجود ندارد؛ یعنی مفاهیم مشترک بینالاذهانی میان ما شکل نگرفته و به همین جهت اغلب بر سر هیچ و پوچ با هم نزاعهای خشن و بیهوده میکنیم.
البته در همۀ جوامع بشری این مشکل به مراتبی، بالاخص در مورد مفاهیم پیچیده و انتزاعی وجود دارد، اما آنچه جامعۀ ما را با آنها متفاوت میکند، تسری این اغتشاش و نابسامانی به مفاهیم ساده و کاربردی در زندگی عادی است. این وضع سبب شده است که بسیاری از ما روزانه به جنگ آسیاب بادی برویم و خود را دنکیشوتوار قهرمان میدان فرض کنیم!
از باب نمونه، برای مردمان اغلب جوامع دمکراتیک، اصطلاحات سکولار و سکولاریسم، مفاهیمی کم و بیش روشناند و هر گاه نزاعی هم بر سر آنها در گیرد، نه بر سر معنای خاص آنها، بلکه در مورد ارزش و اهمیت و کارکرد آنهاست.
در کشور ما اما این روزها بحث سکولار و سکولاریسم بیش از همۀ جوامع دیگر بر سر زبانهاست، اما ظاهراً هر کسی از ظن خود یار آن شده است.
سکولاریسم در سدههای آغازین عصر جدید وارد ادبیات سیاسی اروپا شد و منظور از آن هم تفکیک وظایف کلیسا از دولت بود. این اصطلاح به تدریج به جدایی دین از دولت تعبیر شد و در سطح گستردهای رواج یافت.
برخی از ایرانیان اما گمان بردهاند که سکولاریسم به معنای مخالفت یا ضدیت با هر نوع خداباوری، دیانت و ایمان متافیزیکی است و از همین رو، شب و روز به بر این طبل میکوبند به طوری که گوش فلک هم از طبالی آنها به درد آمده است!
برای آشنایان با فرهنگ سیاسی مدرن، روشن است که سکولاریسم اصولاً ربطی به باور یا عدم باور به خدا، دین و ایمان قلبی ندارد. ای بسا افراد مادهگرا و بیدینی که با تکیه بر فرهنگ بومی و سنتهای تاریخی و ساختارهای مادی یک کشور، خواهان درجهای از ادغام دین با دولت باشند و ای بسا که دینداران متشرع و سخت آیینِ قائماللیلِ و دائمالصیامی که برای حفظ ایمان از آفات قدرت سیاسی، بر جدایی دین از دولت به شدت اصرار ورزند.
بنابراین، یک فرد بیدین میتواند غیرسکولار و یک فرد کاملاً مذهبی میتواند سکولار باشد!
ناگفته نماند که جناح اصطلاحاً اصولگرا در ایران، به این سوء فهم دامن زده است. آنها عموماً سکولاریسم را معادل الحاد و لامذهبی معرفی کردهاند تا رقبای سیاسی دیندار خود اعم از سنتی و مدرن را در بین جامعۀ دینداران منزوی کنند. اینک اما اصولگرایان چند صباحی است این پرچم را زمین گذاشتهاند و در مقابل، برخی از مخالفان شورمند ضد مذهبی آن را بلند کردهاند. این افراد هر نوع نشانه از اعتقاد و ایمان قلبی به وجود خدا، احترام به دیانت و رعایت آیینهای آن را مخالفت با سکولاریسم قلمداد میکنند و صریحاً با آن سر ستیز دارند.
قاعدتاً اگر یک فرد سکولار بریتانیایی یا هندی با این نوع ادبیات روبرو شود، دهانش از تعجب باز میماند و وحشت زده هشدار میدهد که خانمها، آقایان! شما این امور را چپکی فهم کردهاید! در جامعۀ سکولار قرار است هر کس در باور قلبی، نوع عبادت و رعایت آیینهای خود آزاد باشد، نه اینکه دادگاههای تفتیش عقیدهای شبیه آنچه در قرون وسطی و چند سده پس از آن در اروپا رایج بود، بار دیگر بر پا شود اما این بار در جهتی معکوس و برای محاکمه و حسابکشی از اهل ایمان!