دکتر پرویز ناتلخانلری که از مفاخر ایران بود، عقیده داشت: «در راه پیشرفتِ فرهنگ، باید کوشید و نخستین قدم آن، ترک کهنهپرستی است.» این جمله، اگر شالودهی فکری او در مجلهی سخن باشد، مانیفست مجلهی «آینده» نیز بود. آینده ماهنامهای بود که در سال ۱۳۰۴ چشم به جهان گشود. مدیر آن دکتر محمود افشار بود و چهار سال آن را منتشر کرد و سپس فرزند خلفش ایرج افشار ۱۵ سال دیگر نیز آن را نشر داد. آینده جمعاً ۱۹ سال منتشر شد. اگرچه شمارهی اول آن در سال ۱۳۰۴ و آخرین شمارهاش در سال ۱۳۷۲ منتشر شد. سالهای زیادی بین نشر آن وقفه افتاد، اما در همهی آن سالها و دورههایی که منتشر شد، از «وطنپرستی» عدول نکرد و فرهنگ را ریشه این وطنپرستی میدانست. با این حال دورهی چهار سالهای که دکتر محمود افشار آینده را منتشر کرد از جهاتی حائز اهمیت است.
نشریه عصر رضاشاه
مجلهی آینده از نشریات متنفذ سالهای نخست عصر رضاشاه بود که طرح «نوسازی اقتدارگرا» را به مثابهی پیشزمینهی اصلی تحقق «تجدد» در ایران معرفی کرد. شاخصههای پیشنهاد شده آنها برای نوسازی ایران عبارت بودند از: ایجاد وحدت ملی در پرتو دولت مقتدر مرکزی، اصلاحات اداری، نوسازی اجتماعی ـ اقتصادی، لزوم تحول فرهنگی و بهکارگیری تعلیم و تربیت جدید.
آینده از جمله نشریاتی بود که افکار و آرای حزب تجدد را نشر میداد.
حزب تجدد ازجمله چهار حزبی بود که مدافع رضاخان بود. آنها با کمک رضاخان اکثریت را در مجلس ملی پنجم کسب کردند. این حزب از «اصلاحطلبان جوان تحصیلکرده غرب» تشکیل شده بود که سابقا حامی دموکراتها بودند اما به چند دلیل از برچسب دموکرات اجتناب میورزیدند.
علیاکبر داور درسخواندهی ژنو و صاحب روزنامهی مرد آزاد، تیمورتاش درسخواندهی سنپترزبورگ، سیدمحمد تدین معلم و مبارز انقلاب مشروطه، سیدحسن تقیزاده و مستوفیالممالک ازجمله اعضای این حزب بودند. دکتر محمود افشار نیز بسیار به این افراد نزدیک بود. خصوصاً به علیاکبر داور. برنامه حزب تجدد بر چند محور استوار بود: صنعتیکردن کشور، پایان دادن به امتیازات اقتصادی، ایجاد ارتش منضبط، بوروکراسی کارآمد، جایگزین کردن سرمایهی داخلی به جای سرمایهی خارجی، تقویت کشاورزی، تاکید بر نظام مالیات بر درآمد، ترویج زبان فارسی به جای زبانهای محلی و نیز افزایش تسهیلات آموزش همگانی برای همگان ازجمله زنان.
در آن زمان، حزب تجدد، یک حزب مترقی به شمار میرفت و سه نشریه بانفوذ، اندیشههای آنها را بسط میداد. نشریهی ایرانشهر که حسین کاظمزاده دیپلمات سابق سفارت ایران در لندن، در برلین منتشر میکرد، نشریهی فرهنگستان که مشفق کاظمی در آسمان منتشر میکرد و «آینده» که در تهران به وسیله محمود افشار منتشر میشد.
دکتر محمود افشار فارغالتحصیل رشتهی علوم سیاسی و از کارمندان دادگستری بود. او در سال ۱۲۶۷ در یزد متولد شد. پدرش حاج محمدصادق افشار یزدی از بازرگانان روشنفکر یزد بود. محمود افشار تحصیلات ابتدایی و متوسطهی خود را در ایران و هند به اتمام رساند. در سال ۱۲۹۰ برای ادامه تحصیلات به سوئیس رفت و پس از بازگشت به ایران درخواست انتشار مجلهی آینده را به وزارت معارف ارائه داد. با موافقت این وزارتخانه، نخستین شمارهی ماهنامهی آینده در تیرماه ۱۳۰۴ انتشار یافت.
آینده اگرچه از ۱۳۰۴ تا ۱۳۷۲ منتشر شد، اما انتشار مرتب و منظمی نداشت. کما اینکه چندینبار، به صورت طولانی تعطیل شد.
این نشریه حامی رضاخان بود و پس از به قدرت رسیدن او نیز، توسعهی کشور را تئوریزه میکرد و اما به هر دلیل انتشارش در زمان پادشاهی رضاخان دوام نیاورد. آینده توسط محمود افشار جمعاً چهار سال بین سالهای ۱۳۰۴ تا ۳۸ منتشر شد. اول بار ۲ سال پیاپی منتشر شد، بعد از آن ۱۷ سال انتشارش متوقف گردید. سال سوم از مهر ۲۳ تا اسفند ۲۴ صورت گرفت و دوباره ۱۴ سال از انتشار باز ماند تا اینکه در ابتدای مهر ۳۸ انتشار سال چهارم آغاز شد ولی فقط شش شماره بیشتر منتشر نشد. از آن پس محمود افشار از مدیریت آینده کنارهگیری کرد و کار را به دست پسرش ایرج افشار سپرد. ایرج افشار نیز راه پدر را رفت. بر فرهنگ تمرکز کرد، از خط و زبان فارسی حمایت کرد و ایرانشناسی و وطنپرستی را تقویت نمود. با این حال آینده در دورهی او از سیاست و سیاستورزی دوری جست. این برخلاف رویهی پدر بود. آینده در ابتدا به عنوان بازوی فکری یک حزب مترقی شکل گرفته بود و ضمن حمایت سیاستهای دربار از توسعه و گسترش آن حمایت میکرد. ایرج افشار اما به کل از سیاست دوری جست. او از سال ۳۹ تا ۷۲ مدیر این مجله بود. اگرچه فقط ۱۵ سال آن را منتشر کرد.
نوسازی اقتدارگرایی
آینده، نشریهی روشنفکران راست بود. وطنپرستانی که اندیشهی نوسازی اقتدارگرا را دنبال میکردند. سیدحسن تقیزاده، علی رشتی، رشید یاسمی، بدیعالزمان فروزانفر، سعید نفیسی، علیاکبر سیاسی، احمد کسروی، محمدعلی فروغی، محمد مصدق، یحیی دولتآبادی، علیاکبر داور ازجمله نویسندگان اولیهی این مجله بودند.
آینده چندین محور را توأمان پیگیری میکرد: ملیگرایی و ضرورت وحدت ملی، ضرورت تشکیل دولت مقتدر، نوسازی ارتش و نظام وظیفهی اجباری، لزوم تعلیم و تربیت جدید، اصلاح خط و الفبای فارسی، حل بحران اقتصادی، ضرورت نوسازی اجتماعی، اصلاح قانون انتخابات، و نوسازی تشکیلات اداری.
بهدنبال وحدت ملی ایران
در اولین شمارهی آن، دکتر محمود افشار به مسألهی ملیت و وحدت ملی ایرانیان پرداخت و آن را از مباحث مهم و اصلی «آینده» خواند. سرمقالهی آینده به نام «آغازنامه» بود. او در «آغازنامه» ذیل عنوان «مطلوب ما: وحدت ملی ایران» با طرح این سوال که مقصود ما از وحدت ملی ایران چیست توضیح داد: «مقصود ما از وحدت ملی ایران، وحدت سیاسی، اخلاقی و اجتماعی مردمی است که در حدود امروز مملکت ایران اقامت دارند. این بیان شامل دو مفهوم دیگر است که عبارت از حفظ استقلال سیاسی و تمامیت ارضی ایران باشد. اما منظور از کامل کردن وحدت ملی این است که در تمام مملکت زبان فارسی عمومیت یابد، اختلافات محلی از حیث لباس، اخلاق و غیره محو شود و ملوکالطوایفی کاملاً از میان برود. کرد و لر و قشقایی و عرب و ترک و ترکمن و غیره با هم فرقی نداشته باشند. هر یک به لباس ملبس و به زبانی متملک نباشد... به عقیده ما تا در ایران وحدت ملی از حیث زبان اخلاق، لباس و غیره حاصل نشود هر لحظه برای استقلال سیاسی و تمامیت ارضی ما احتمال خطر میباشد.»
زبان فارسی، زبان وحدت
تأکید افشار بر عمومیت دادن زبان فارسی بر زبانهای محلی، یکی از مهمترین استراتژیهای نشریهی آینده بود که تا پایان انتشار حفظ شد. این نشریه بر این باور بود که تنها در صورت وحدت زبان است که تمام افراد کشور به تمام معنی «ایرانی» خواهند شد. راهکار آنها این بود: «وضع قانون تعلیم عمومی اجباری و جهانی» فراهم شود و برای اجرای آن نیز «باید مدارس ابتدایی برای آموزش زبان فارسی و تاریخ ایران تأسیس شود. همچنین راهآهن ساخته شود تا روابط سریع و ارزان میان نقاط مختلف مملکت برقرار شود و مردم شمال و جنوب، مشرق و مغرب بیشتر به هم آمیخته شوند. باید هزارها کتاب و رساله دلنشین کمبها به زبان فارسی در تمام مملکت به خصوص آذربایجان و خوزستان منتشر نمود. همچنین اسامی جغرافیایی غیرفارسی را باید تبدیل کرد و با توجه به بسیاری مسائل دیگر به وحدت ملی دست یابیم.»
بازگشت به گذشته باشکوه
آینده، توجه به تاریخ مشترک را نیز در وحدت ملی ایرانیان مهم میدانست. معتقد بود که گذشتهی ایران بسیار شایستهی تقدیر و باعث سربلندی ایران در جهان است. پس برای حفظ این گذشتهی باشکوه، راهکارهایی را عنوان میکند. ازجمله تأکید داشت که باید پاسدار میراث فرهنگی و ملی بود و از آنها در قبال تخریب زمان و دستبرد حوادث، محافظت کرد. این نشریه از اینکه بسیاری از آثار ایران باستان ازجمله تخت جمشید، نقش رستم، مادر سلیمان و بسیاری دیگر در معرض نابودی قرار گرفتهاند اظهار تأسف کرده و در مقالهای خواستار آن شد که انجمن آثار ملی نه فقط به این مسأله توجه کند بلکه با گماشتن افرادی چون محافظ، از این بناها نگهبانی کند.
آینده در سال دوم، چند خط را برای از بین رفتن وحدت ملی گوشزد میکند. دکتر محمود افشار در شمارهی ۱۱ این نشریه در این خصوص مینویسد: «خطرهای مذکور به قرار ذیل است: ۱. خطر سفید و مقصود از آن، خطر سیاسی است که شمالاً از طرف دولت روسیه متوجه ایران است. اگر به واسطه انقلاب سرخ دولت «سفید» روسیه منقرض شده، حکومت سرخ نیز به لحاظی که ذیلاً شرح میدهیم در سیاست خارجی جانشین آن شده یا خواهد گردید. ۲. خطر آبی و آن خطری است که جنوباً از طرف دولت انگلیسی متوجه ایران است. ۳. خطر زرد و آن خطری است که از طرف عثمانی و ترک و تاتارهای شمال غربی وحدت ملی ایران را تهدید میکند. ۴. خطر سبز و آن خطری است که از طرف همسایههای سامی یعنی عربهای جنوب غربی ساکنین عراق عرب باز وحدت ملی ما را تهدید مینمایند. ۵. خطر سیاه و آن خطر جهل و استبداد است که در داخل مملکت قرنهاست ما را خانه خراب کرده و فقط با آزادی افکار و ترویج معارف میتوان از آن جلوگیری کرد. خطر سفید و آبی بیشتر استقلال سیاسی ایران را تهدید میکند، درصورتیکه خطر سبز و زرد عمدتاً از لحاظ وحدت ملی و نژادی ایران تهدیدآمیز است. ولی خطر سیاه که خانگی و داخلی است از تمام جهات خوفناک میباشد.»
ارتش قوی، کشور قوی
آینده در مقالهای تحت عنوان «سپاه و سیاست» که نامهای سرگشاده به نخستوزیر است، دو رکن مهم در مملکتداری را حکومت دانا و ارتش قوی میداند. از آسمان، انگلیسی و مخصوصاً روسیه و سیاستهای پتر کبیر مثال میآورد و داریوش و شاهعباس را از مردان بزرگی میداند که شمشیر و قلم را با هم داشتند. این نامه در شمارهی دوم منتشر شده است و تأکید میشود که برای گسترش ارتش و قوی شدن آن، قانون نظام اجباری لازم و ضروری است و حکومت باید متمرکز و مرکزی باشد. در غیر این صورت نه ارتش حرفهای میشود و نه امنیت شهروندان حفظ میشود. با این حال آینده تأکید میکند که حکومت مقتدر به تنهایی کافی نیست. حکومت باید دانا باشد. آنها نخستوزیر را «دانا» میخوانند که توانسته امنیت را با توجه به سپاه منظم برقرار کند، اما تأکید میکنند که راههای دیگر رسیدن به نوسازی یکی توجه به اقتصاد عمومی و دیگری سواد است.
تعلیم و تربیت، راه توسعه
توجه به آموزش و سواد همگانی از جمله مباحثی بود که آینده بارها دربارهی آن مطلب نوشت. سیدحسن تقیزاده، ابوالحسن فروغی و دیگرانی که نامداران عصر خود بودند و از مقامات و مشاهیر وقت بودند، در آینده باب توجه به سواد و آموزش ابتدایی و عالی را متذکر میشدند. در این مجله سلسله مقالاتی تحت عنوان «تعلیم ابتدائی یا عالی» منتشر شد که هر بار یکی از روشنفکران عصر مطلبی پیرامون آن مینوشت. تقیزاده از موافقان گسترش دادن آموزش ابتدایی در سطح کشور بود. وی عقیده داشت که بالا رفتن سطح سواد در توده بسیار و مهمتر از داشتن جامعهای است که در آن تعداد اندکی تحصیلات عالیه دارند. به عقیدهی تقیزاده سد محکم در برابر هر نوع نوسازی، وجود ملت بیسواد است و نوسازی جامعه تنها در صورتی ممکن است که عموم مردم برای اصلاحات آمادگی داشته باشند و خواهان اصلاحات باشند. به همین دلیل تأکید میکرد که تعلیم عمومی باید اجباری باشد و بالا بردن سطح آگاهی توده به تنهایی به یک طبقه محدود نشود.
تقیزاده مجدداً در شمارهی ششم آینده نوشت که سواد عمومی باعث بالا رفتن سطح زندگی انسان میشود و اولین نتیجهی باسوادی عمومی، حس وطنپرستی است. به اعتقاد او حس وطنپرستی کلید ترقی و نوسازی است. او سواد عمومی را دلیل افزایش درک عمومی دانسته و درک عمومی را یکی از علل ترقی و آزادی میخواند.
تقیزاده در شمارهی هفتم نیز نوشت اگر آموزش ابتدایی اجباری شود افراد دانا به وجود میآیند و در این صورت است که اگر جامعه درجات ترقی را طی کند، میتواند آن را حفظ کند.
نوسازی کشور با اصلاح الفبا
آینده نه فقط به گسترش زبان فارسی، بلکه به خط و اصلاح الفبای فارسی نیز اهمیت میداد. سلسله مقالاتی ذیل عنوان «لزوم اصلاح خط فارسی» در این نشریه به چاپ رسید که از یکسو به تاریخچه خط و چگونگی اختراع میپرداخت و از دیگرسو نقاط ضعف الفبای فارسی را منتشر میکرد. رشید یاسمی در شعری به نام «شکایت از خط فارسی» اشکالات این خط را به زبان شعر نوشت. او بر این باور بود که حتی اگر کتابهای بسیاری در ایران تحریر و منتشر شود، باز ما پیشرفت نمیکنیم زیرا اشکالات خط فارسی بسیار وسیع است.
در شمارهی چهارم این مجله نیز در مقالهای نوشته شد خط فارسی «خیلی معیوب و ناقص و محتاج به اصلاح است «چراکه» اولاً اشکال مختلفه حروف که جداگانه یا در ابتدا یا وسط یا آخر کلمه نوشته میشود، ثانیاً کثرت نقطهها، ثالثاً تشابه حروف، رابعاً داخل نبودن اعراب در کلمات، خامساً اتصال بعضی حروف به همدیگر و عدم اتصال برخی از آنها» نگارش و یادگیری را خصوصاً برای کودکان ایرانی سخت میکند. نویسنده یادداشت معتقد بود که یکی از علل گرانی کتاب و جراید فارسی، خط فارسی است. زیرا باعث افزایش هزینه چاپ میشود. به همین دلیل نیز از مهمترین راههای نوسازی نظام تعلیم و تربیت کشور، اصلاح الفباست.
توجه به توسعه
توسعه از جمله دیگر مباحث و افکاری بود که آینده در ابتدای امر آن را در حوزهی اقتصاد بسیار جدی گرفت و مطالبی را نیز پیرامون آن منتشر کرد. درواقع افرادی که حلقه آینده را تشکیل میدادند، توسعه و نوسازی ایران را در چند حوزه حایز اهمیت میدانستند. اگر افرادی چون تقیزاده به تعلیم و آموزش ابتدایی توجه بیشتری داشتند، افراد فاضلی چون علی اکبر داور نیز به نوسازی اقتصادی میپرداختند و در برخی از مقالات خود وضعیت اقتصادی کشور را بررسی میکردند و نسخههایی برای عبور از بحران مینوشتند.
داور که سابقه وزارت فلاحت یا وزارت کشاورزی امروزی را در کارنامه خود داشت، در مقالهای ذیل عنوان بحران تاکید کرد که اساس بحران ما اقتصادی است. او این مطلب را در شماره ۱۳ نوشت و افزود: چه باید کرد؟ فکر نان. اساس خرابی کارهای ما بیچیزی است. ملت فقیر به حکم طبیعت محکوم به تمام نکبتها است. شما خیال کردید اصول حکومت ملی را با چند بند و اصل و ماده به حلق مردم مفلوک فرو میشود کرد؟ او خطاب به مردم مینویسد: اگر واقعا میل دارید اوضاع عمومی اصلاح بشود، زندگانی اقتصادی را تازه و نو کنید. کار نداشته باشید من شبی چند مرتبه از عشق آزادی ضعف میکنم. نگاه کنید برای اصلاح زندگی مادی شما چه نقشه و فکر عملی دارم. خلاصه دنبال نان بروید آزادی خودش عقب شما میآید. او تاکید دارد که باید کشاورزی را توسعه داد زیرا هر وقت موفق شدیم بیش از احتیاج و مصرفمان تولید ثروت کنیم، دست از گریبان ما خواهد کشید.
از همین منظر آینده به توسعه کشاورزی در ایران بسیار توجه داشت. چند مطلب دیگری در این باب منتشر کرد و یادآور شد که رفع بحران اقتصادی ایران منوط به ترقی فلاحت است. (شماره دوم) و علت نابسامانی اجتماعی در کشور نیز رکود اقتصاد در کشاورزی است (شماره هشتم) و باید برای عبور از این وضعیت تولید را افزایش داد و محصولات را صادر کرد (شماره اول) از جمله میتوان به صادرات ابریشم اندیشید و برای رسیدن صادرات ابریشم باید به درخت توت و پرورش آن و افزایش و توسعه این محصول استراتژیک توجه بیشتری کرد. زیرا برگهای درخت توت خوراک اصلی کرم ابریشم است و از چوب این درخت میتوان در صنعت نجاری بهره گرفت. (شماره دهم)
علی اکبر داور نیز در مقاله بحران به اهمیت توسعه کشاورزی پرداخت و از ضرورت صنعتی شدن آن سخن گفت. او مینویسد: با توجه به پهناور بودن ایران، رونق کشاورزی و آباد کردن زمینهای بایر منوط به سعی و تلاش کشاورزان است. اما باور دارد که با توجه به جمعیت کم ایران، تمام زمین وسیع کشور را اساسا آباد کرد ولو آن جمیع مردم هم اوقاتشان را به کار آبادی زمین میزدند... کمی آدم، بدی سبک کار، کمی سرمایه، همه دست به دست هم داده نمیگذارند املاک ما آباد و محصولات فلاحتیها فراوان شود. او درعین حال یادآوری میکند برخی از محصولات کشاورزی به سلامت جامعه ضرر میزند. از جمله برنج و باید کشت این محصولات حذف شود (شماره دهم)
مطبوعات آزاد و نوسازی اجتماعی
از نظر ماهنامه آینده، نوسازی اجتماعی و سیاسی لازم و ملزوم یکدیگرند. این نشریه نداشتن سواد عمومی و پایین بودن آگاهی مردم را دلیل خوبی برای توجیه وضعیت سیاسی ایران میداند و عقیده دارد برای نوسازی سیاسی در ایران، افراد مانند کشورهای اروپایی باید تدریجا به شعور سیاسی برسند؛ درحالیکه بسیاری از مسائل دموکراسی در ایران تقلیدی بوده و با درک ملت پیش نرفته است. (آینده، س ۱، ش ۴، آبان ۱۳۰۴ ه.ش)
آینده داشتن یک خط مشی مشخص، صداقت و درستی (آینده، س۱، ش۵، آذر ۱۳۰۴ ه.ش) و انتشار جراید و مجلات جدید را از راههای نوسازی اجتماعی میداند و بر آن تاکید میورزد. مجله آینده البته آزادی مطبوعات را نیز از شروط اساسی نوسازی اجتماعی میداند. (آینده، س۱، ش۱، تیر ۱۳۰۴ ه.ش) آینده نقش دولت در نوسازی اجتماعی را اساسی عنوان میکند و برای اثبات سخنان خود به روسیه اشاره میکند. وی بر این باور است که در نوسازی اجتماعی باید بسیار محتاط بود. یعنی «از یک سو باید آداب و عادات خوب باستانی خود را نگاه داریم و از دیگر سو قسمت خوب تمدن غرب را قبول نماییم. درنتیجه ما عقیده داریم که دولت باید از این بینقشی حاضر بیرون آمده سیاست اجتماعی معتدلی را تعقیب نماید.» (شماره اول)
این مجله نوسازی اجتماعی را منوط به حذف برخی از رفتارهای جامعه که صحیح نیست ولی هنجار است، میداند. ازجمله سلسله مقالاتی در مذمت دروغ که به «دروغ مصحلتآمیز» معروف است به قلم علی دشتی، درگاهی و نثری و دیگران منتشر کرد.
تقیزاده نیز در مقالهای بر لزوم نوسازی اجتماعی تاکید میکند و عقیده دارد کنار گذاشتن تعصبات و عقاید پوچ، سد محکمی در برابر نوسازی میشود و راه فکر و شعور را میبندد. وی بر این باور است که برای رسیدن به یک کشور نوین باید عقاید کهنه را کنار گذاشت و از آن به عنوان «نهضت ملی» نام برد (شماره اول).
توجه به فرهنگ و تاریخ
اما آینده در دورهای که ایرج افشار عهدهدار انتشار آن شد، بر فرهنگ و تاریخ بیش از دورهی اول متمرکز شد. اگر پدر علاقه به سیاست داشت و از راه آینده مسائلی را در حوزهی سیاست و اقتصاد به دربار پهلوی و وزیران دولت گوشزد میکرد، ایرج افشار از سیاست عبور کرد و بر سنگ فرهنگ نشست.
آینده اگرچه در دورهای که دکتر محمود افشار منتشر کرد، نشریه منتفذی بود و بر دربار و وزیران رضاشاه اثرگذار بود اما به واسطه نزول قدرت رضاشاه، تاثیرگذاری این نشریه نیز رو به افول رفت.
حتی در مقاطعی نشریه تعطیل شد. با تبعید رضاشاه و قدرت گرفتن محمدرضا پهلوی اصلاحطلبانی که در حلقه آینده گرد هم آمده بودند، تصور میکردند که میتوانند شروع دوبارهای داشته باشند. چه آن که عرق ملیگرایی نیز افزایش یافته بود و هر یک از مشاهیری که نویسنده آینده بودند، صاحب جایگاه ویژهای در حوزه فرهنگ و اندیشه و سیاست شده بودند. توجه عموم به دکتر محمد مصدق و دولت بود. چه آن که مصدق نیز ازجمله نویسندگان سالهای اولیه آینده بود. اما آینده نمیتوانست بین دربار و قدرت و محمد مصدق و دولت سوی یکی را بگیرد. اختلافات دربار با مصدق بیشتر شد، آینده نیز آسیب دید به گونهای که دوباره از انتشار بازماند. سالهای کودتا که از راه رسید، آینده منتشر نمیشد.پنج سال پس از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ آینده دوباره انتشارش را از سر گرفت. اما بیتوجه به سیاست و متمرکز بر فرهنگ.
با این حال سخت بود. محمود افشار از مدیریت آینده کنارهگیری کرد و آن را به ایرج افشار سپرد. او از سال ۳۹ انتشار آینده را آغاز کرد در ساختمانی از موقوفات پدر. بیتوجه به سیاست و پرتوجه به فرهنگ و تاریخ.
اگرچه انتشار آن متوالی نبود؛ سالی منتشر میشد و سالی دیگر منتشر نمیشد. ایرج افشار بیش از آنکه مدیر آینده شود، دستیار احسان یارشاطر در مجلهی «راهنمای کتاب» بود. راهنمای کتاب به صورت پیوسته از سال ۳۷ تا ۵۷ منتشر شد. بعد از انقلاب انتشار آن ادامه نیافت. با تعطیل شدن این نشریه دکتر محمود افشار درصدد بود که مجله فرهنگ ایران زمین را جانشین راهنمای کتاب کند: پدرم که از نیتم خبر یافته بود، به من گفت امتیاز مجله آینده را به شما واگذار میکنم و یکی از ساختمانهای موقوفه را به دفتر مجله اختصاص میدهم. پذیرفتم. ایشان نامهای به وزارت ارشاد نوشت که امتیاز را به نام کنند. این را من در خلال شماره اول آینده منتشر کردم. زیرا مقداری از مطالب چیده شده برای راهنمای کتاب مناسب آینده بود. ازجمله ساقینامه دکتر غلامعلی رعدی آذرخشی بود.»
انقلاب اسلامی و آینده
اما ادارة مطبوعات در صدور امتیازنامه بازی درآورد و گفتند چون ایرج افشار از عوامل تحکیم رژیم از میانرفته است و از اعضای فراماسونری بوده صلاحیت داشتن امتیاز مجله ندارد. جز این در همین شماره مجله ساقینامة رعدی را چاپ کرده که انتقاد صریح از رفتارهای فرهنگی انقلاب است، ایرج افشار اعتراض کرد جوابی ندادند. ناچار به محمدحسین مدرسی طباطبایی که از مدرسان حوزهی علمیهی قم بود ولی در ان اوقات به تحصیل در دانشگاه آکسفورد اشتغال داشت و اتفاقاً در تهران بود متوسل شد.
نهایتاً نیز وزارت ارشاد، سه اعتراض را به او یادآور شدند: «من گفتم به چه دلیل اداره چنین ادعایی دارد و تهمت وارد میکند. دلایل تحکیم رژیم چیست؟ گفت نوشتهاند رئیس کتابخانه بودهای، استاد بودهای و با شاه و ملکه ملاقات داشتهای. گفتم بودهام، ولی در هیچیک از این منصبها عملی نکردهام که دلالت بر تحکیم داشته باشد. اگر شاه و ملکه را دیدهام در مراسم افتتاح کتابخانهی مرکزی و نمایشگاههای کتاب و اسناد بوده است که این کتابخانه تشکیل میداد. آنچه کردهام برای نشر معارف و گسترش امور کتاب در مملکت بوده است، نه تحکیم رژیم. گفت گزارش دادهاند فراماسون هستید. گفتم به چه دلیل؟ در کتاب رائین که نام من نیست. استناد مدعیان به چیست؟ باید براساس مدرکی چنین سخنی بگویید.»
ایرج افشار تأکید کرده بود که اگر این وزارتخانه دلیلی و سندی دارد ارائه کند تا وی از تقاضای خود اعلام انصراف کند. نهایتاً امتیاز صادر شد. این دوره از آینده بلاوقفه تا پایان سال ۱۳۷۲ انتشار یافت، یعنی به مدت پانزده سال. هشت سال آن دورة جنگ بود و ایام سخت برای تهیة کاغذ و فیلم و زینک و سختیهای دیگری که بر مطبوعات عارض میشد و نوع مجلهی آینده به دشواری میتوانست سهمیهی کاغذ و فیلم و زینک بگیرد.
در سال ۶۴ قانونی جدید بر مطبوعات وضع شد. در آن آمده بود که نسبت به امتیازهای گذشته تجدیدنظر و به اصطلاح همان قانون آن امتیازها تنفیذ بشوند. پس آینده هم میبایست از معبر تنفیذ گذر کند: «تقاضا نوشتم و فرستادم. پس از چندی برای ادای توضیحات احضارم کردند. رفتم. رئیس ادارهی مطبوعات خودش سوال و جواب میکرد. گاه به یادداشتی مینگریست که دستش بود.
ابتدا گفت سوابق شما در رژیم گذشته حکایت از وابستگیهای شما به آن دستگاه دارد و عکس شما با فرح در پروندهی شماست (طوری گفت که معلوم شد فردی ناخشنود از مجله برای آنها فرستاده بود.) گفتم موقع درخواست امتیاز در ۱۳۵۷ همچنین سخنانی عنوان شده بود و من جواب دادهام، حتماً در پرونده مضبوط است و به تکرار نیازی نیست. پس از آن پرسید به چه مناسبت نام مجلهی شما آینده است؟ در این مجله مطالبی دیده نشده که با آینده مرتبط باشد. گفتم اگر مجلهای نامش ستاره باشد آیا الزاماً باید به موضوع نجوم و احکام بپردازد؟ نامگذاری یک نشریه از دیگری برای تمایز میان آنهاست. پرسید شما که امتیاز مجلهی تاریخی دارید چرا تاکنون از تاریخ انقلاب و جنگ در مجلهی خود مطلبی چاپ نکردهاید؟ هیچ گویای آن نیست که در این روزگار چاپ میشود. گفتم تاریخ علمی است که طبق عرف و سنت و براساس تعریف واقعی آن مربوط میشود به حوادثی که حداقل سی چهل سالی یعنی یک نسل از آن گذشته باشد تا حبّ و بغض در آن اعمال نشود. به همین ملاحظه است که در غالب ممالک اسناد رسمی خود را پس از سی سال آزاد میکنند و در اختیار مورخ قرار میگیرد. تصور من این است که اگر مجلهی آینده وارد این مقولات بشود ادارهی شما میبایست آن را بر حذر دارد؛ از بابت اینکه از مصرحات اجازهنامهی خود عدول کرده است. پرسید چرا شما از افراد ضد انقلاب نوشته چاپ میکنید؟ گفتم دوائر دولتیاند که چنین افرادی را میشناسند. به علاوه نوشتههای مندرج در مجله همه در مباحث ادبی و تاریخی است. کلمهای در آنها نیست که گویای ضدانقلابی بودن نویسندگان آنها باشد. نشان بدهید. جوابی نداشت. پس از دو سه هفتهای امتیازنامهی جدید صادر شد.»
مجله در سالهای پس از انقلاب به سختی منتشر میشد، اما به هر صورت اگرچه با تأخیر، ولی منتشر میشد.
پایان آینده
اواخر سال ۷۰ و انتهای سال هفدهم ایرج افشار اعلام کرد که به علت بیماری چشم ناچار است یا از صفحات آینده بکاهد یا آنکه از چاپ کردن این مجله دست بکشد. این جمله بازتابهای بسیاری داشت. بسیاری خواستار آن شدند که افشار راه و کار خود را ادامه دهد و آینده تعطیل نشود. در اولین شمارهی سال هیجدهم او توضیح داد: «مهربانیها و دلسوزیها در حقیقت برای من حکم شماتت داشت. از این روی که چرا آن عهدی که با زبان فارسی داشتهام گسستهام و در روزگاری که درهای قلمرو تاریخی زبان فارسی باز و چشم هواخواهان فرهنگ ایرانی به افقهای تازه گشوده شده است آینده خاموشی را پیش میگیرد. هریک از سخنان مهرآمیز یا عتابانگیز دوستان نهیبی بود که تازیانهوار بر من زده شد و به حق در گوش جانم میشنفتم که چشم اگر هست برای نگاهبانی از فرهنگ ایران و پایداری زبان فارسی است... آینده هیچگاه برای خوشآمد این و آن چاپ نمیشود. چاپ اسناد و نوشتههای بازمانده از رجال پیشین و عکس آنان در مجله ناشی از هوی و هوس و علاقهمندی به این و آن و به هیچ روی در پی دفاع از یکی و تقبیح دیگری هم نیست. سند و نوشته قدیم برای رسیدگی و پژوهش و سنجش علمی است که تاریخنگاری و تحقیق در احوال گذشته بی آنها امکانپذیر نیست.»
آینده یکسال دیگر نیز به همین منوال منتشر شد و سال نوزدهم، آخرین سال انتشار آن بود. از سال ۷۲ به بعد دیگر آینده منتشر نشد. اما سبکی را بیان گذاشت که برخی از نشریات همچون کلک و بخارا و نگاه نو آن را پی گرفتند.
ایرج افشار پس از توقف انتشار آینده، همچنان به کار پژوهش و تحقیقات خود پرداخت و نهایتاً نیز در ۱۸ اسفند ۸۹ پس از یک دوره بیماری، درگذشت. نامش جاودان باد.
کمال الملک شدن نقاش باشی
از آنجایی که ایرج افشار بر فرهنگ و تاریخ ایران زمین متمرکز شده بود، آینده را به شش بخش تقسیم کرد: تحقیقات ایرانی، باب کتاب، اسناد و مدارک، یادداشت و نکته، یادبود نویسندگان و معرفی کتاب.
در خرداد و تیر ۶۲ که سال نهم انتشار آینده بود، مقالهای از محمدعلی فروغی درباره کمالالملک منتشر کرد. بهانه انتشار، صدوچهلمین سالروز متولد کمالالملک بود. فروغی با قلمی شیرین از ارتباط خود با مرحوم کمالالملک سخن گفته بود. در قسمتی از این مقاله طولانی آمده است: در سال ۱۳۰۷ قمری، یک روز صبح خبر آوردند که میرزا ابوتراب خان (برادر کمالالملک) تریاک خورده و خود را کشته است. سببش را اگر معلوم بود من ندانستم. اینقدر فهمیدم که از روزگار و زندگانی و از خویشاوندان ناراضی بود. چنانکه خود کمالالملک همین حال را داشت. اما کمالالملک چون نقاشباشی و پیشخدمت شاه بود باز بالنسبه حالش بهتر بود و مخصوصاً به او کمتر میتوانستند آزار کنند و محتمل هم هست که انتحار میرزا ابوتراب خان از پریشانی و تنگدستی بوده است... کسانی که با کمالالملک نشست و برخاست کرده، دیدهاند که چه اندازه خوشمعاشرت و خوشصحبت بود و چه مضامین شیرین میگفت و چه تشبیههای دلنشین مینمود. قصههای بامزه که یا میساخت یا واقع بود و به نحو دلپسند حکایت میکرد و همه متضمن نکتهسنجی در احوال مردم و حکم تئاترهای اروپایی داشت. حتی تقلید اشخاص درمیآورد. موسیقی هم میدانست و غالباً به آواز مترنم میشد و گاهی در آواز تقلید از حاجی حکیم آوازهخوان ناصرالدینشاه میکرد که به شیوه مخصوصی بود و در ضمن خواندن، حرکات و اشاراتی داشته است.
مختصر مصاحبت او بسیار بهجتزا بود. حتی سالهای آخر عمرش تا چه رسد به زمان جوانی که دل و دماغ داشت... پدرم در ضمن تربیت من میل داشت از نقاشی هم بیبهره نباشم. پس کمالالملک قبول کرد پیش او مشق کنم و چند فقره سرمشق مداری برای من ساخت که هنوز دارم. پس از آن قدری پیش رفتم یک صفحه نقاشی آب و رنگ که صورت باغبانی را ساخته بود و بسیار چیز نفیسی بود به من بخشید و بعدها وقتی که مدرسه نقاشی دایر شده بود آن را از من گرفت که وادارد شاگردها از روی آن مشق کنند و پس بدهد. در مدرسه آن صفحه را دزدیدند و کمالالملک از این بابت از من اظهار خجلت کرد... شبی نقاشباشی به منزل ما آمد و به پدرم گفت زمینه آماده شده است که من از شاه لقب بگیرم. خواهش دارم لقب خوبی برای من فکر کنید. پدرم، کمالالملک را پیشنهاد کرد و نقاشباشی این لقب را بسیار پسندید و مسرور شد.»
انتشار دو نامه خصوصی از مصدق
در اردیبهشت ۶۷ دو نامه خصوصی از محمد مصدق در این مجله منتشر شد. آینده نوشته بود که نامهها را نوه خواهری مصدق در اختیار آنها گذاشته است.
نامه اول
۱۸ آذر ۴۳
قربان احمد عزیزم
خوب نیست که من هدیه محبتآمیز قدسی جان عزیزم [خواهرزاده و عروس مصدق] را رد کنم. آن را با کمال خوشوقتی و امتنان قبول میکنم. قیمت آن را بنویسید که باز اگر لازم شد از همین پارچه خریداری شود.
قربانت بابا
راجع به خرید موتور دیگر برای چراغ برق احمدآباد، به راستی که پول ندارم و این موتور هم بهطوریکه نوشتهاند تعمیر میشود. مدتی کار خواهد کرد و تا آن وقت کی مرده، کی زنده.
نامه دوم
۱۲ آذر ۴۴
قربان احمد عزیزم
کاغذ شما و پارچه کت و شلوار رسید. بسیار خوب است. پارچه دیگری هم رسیده و آن را میدوزند و این پارچه را عجالتاً نگاه میدارم تا بعد برای لباس بهکار برود. ولی قیمت آن را باید بپردازم. اگر قیمت آن را ننویسید پارچه را پس میفرستم. پیش ما تعارف غلط است. من اگر چیزی لازم باشد میخواهم و چنانچه کاری باشد باید برای من انجام دهید. تعارف کار خوبی نیست. چون که من دیگر چیزی ندارم که این تعارفات را جبران کنم و باید همیشه خجل و شرمنده بمانم. این ورقه را بدهید قدسی عزیزم که قربانش بروم بخواند و قیمت آن را برایم بنویسد.
قربانت بابا