سالی که چندین روز از آغاز آن گذشته است، در بسیاری از یادداشتها و گفتوگوهای تحلیلی از جمله مطالب نگارنده این یادداشت، از جمیع جهات سالی بهمراتب حساس تصویر شده است و طبعا سیاستورزی خاص خود را میطلبد. مقدمه هر نوع کنشگری سیاسی، از جمله سیاستورزی اصلاحطلبانه در چنین شرایطی ارائه تصویری دقیق و روشن از وضعیت امروز و ماههای آتی است تا در پرتو آن، جهتگیری و خطمشیها مشخص و بهنگام شود.
در سال جاری، ایران از چند مؤلفه تأثیر میپذیرد؛ دونالد ترامپ و سیاستهای وی اولین آنهاست. پروژه رئیسجمهور امریکا دگرگونی بزرگ است و ابتناء آن بر بسیج نیروست. راهبرد قحطی فراگیر و انباشت مطالبات معیشتی اعم از خوراک و دارو - که در پوشش «تحریم هوشمند» دنبال میشود- از منظر ترامپ، سنگ بنای بسیج نیروست تا ذیل آن نخست مشروعیت جمهوری اسلامی از میان برود و سپس، مردم گرسنه علیه حکومت قیام کنند اما، بهنظر این پروژه ره به جایی نمیبرد. زیرا اولا میدانیم افراد گرسنه حتی از خانه خود خارج نمیشوند. ثانیا، اعتراضات بر پایه مطالبات اقتصادی شامل دستمزد، بدهی معوق و حتی اختلاس و ارتشاء به دلیل نبود انسجام گفتمانی و رهبری مشخص، به منزل مقصود نخواهد رسید.
دومین مؤلفه تأثیرگذار اپوزیسیون جمهوری اسلامیست. مخالفان جمهوری اسلامی چندین مرحله را پشت سر گذاشته و امروز بهزعم خود به دوران بلوغ رسیدهاند؛ از یکسو از اتحاد خود سخن میگویند و از سوی دیگر، بهدنبال جلب حمایت و جذب سرمایه هستند. اما جملگی این تلاشها تاکنون به شکست منجر شده است زیرا، مخالفان خارجی جمهوری اسلامی همچنان نتوانستهاند یکی از چهرههای اپوزیسیون را بهعنوان «رهبر» بپذیرند و مردم و دیگر گروههای اپوزیسیون را حول وی گردآوردند. رایجترین گرایشها برای انتخاب چنین فردی، جستجو در میان حقوقدانها و کارگران بوده است اما جملگی این تلاشها به رشد بادکنکگونه افراد و سپس بر باد رفتن سرمایهگذاریها ختم شده است. فقر نگاه تاریخی و تحلیل سیاسی باعث برخی اینهمانیها شده است و حتی در زمانهای، فرد برآمده از یک سندیکای کارگری تا مقام لخوالسا برکشیده شده است در حالیکه حامیان توجه نداشتند جنبش همبستگی لهستان تنها به کارگران متکی نبود؛ در حرکت اعتراضی لخوالسا علاوه بر کارگران، عوامل متعددی از جمله سندیکاها همداستان شدند و حتی پاپ به میدان آمد و بهتدریج دوگانه دولت ملحد و مخالف مؤمن ساخته شد. در حالیکه چنین المانهایی درباره ایران موضوعیت نداشته و ندارد.
نفت سومین مؤلفه است. توقف فروش نفت کلیدیترین ابزار مخالفان جمهوری اسلامی است. این ابزار کلیدی در مقطعی بهدلیل تبعات بسیار از جمله شوک جهانی و افزایش قیمت سوخت بهکار گرفته نشد و ترامپ ریسک آن را نپذیرفت. از این گذشته، مقدار نفت شیل در هالهای از ابهام قرار داشت و تولید نفت عربستان سعودی آنگونه که باید افزایش پیدا نکرد. اما اکنون تغییراتی در معادلات پیشین پدید آمده است؛ ذخایر نفت شیل افزایش یافته، نفت عراق وارد چرخه فروش شده و بنا به برخی اظهارات خوان گوایدو کنترل شرکت نفت ونزوئلا را در اختیار گرفته است. بدیهی است مجموعه این عوامل تغییری در سیاستهای ترامپ پدید میآورد و تصویر مثبتی پیش روی اقتصاد ایران قرار نمیدهد.
چهارمین مؤلفه، تشدید شکاف میان ارکان حکومت است. قوه مجریه و مقننه اولین قدم است؛ بهرغم تلاشهای همدلانه نمایندگان و اعضای کابینه و همچنین قرابت گفتمانی رؤسای دو قوه، شکاف میان مجلس دهم و دولت پابرجا مانده و در مباحثی همچون دستمزد و… تشدید شده و کمابیش همراهی کلامی روحانی-لاریجانی را تحتالشعاع قرار داده است. با توجه به تغییرات پدید آمده در نهادهای انتصابی همچون قوه قضائیه و نیز مجمع تشخیص مصلحت در آینده موازنه قوا به سود دولت نخواهد بود. در چنین شرایطی، مخالفتهای مجلس صورتی دیگر بهخود خواهد گرفت و بخش زیادی از انرژی دولت صرف رفتوآمد و جدل و پاسخگویی خواهد شد. از جمله موارد قابل پیشبینی کشمکش بیشتر بر سر تصویب لوایح است؛ در صورت عدم تصویب، ابزاری در دست مخالفان قرار خواهد گرفت که یکصدا بگویند روحانی همچون سلف خویش نفت کشور فروخت و درآمد آن را به خزانه واریز نکرد.
به موارد چهارگانه فوق، میتوان اختلال در بوروکراسی، تشدید گرایشهای هویتی و قومیتی و بسیاری موارد دیگر را افزود. فصل مشترک همه این موارد حکایت از آن دارد که بناست رئیسجمهور منتخب دستبسته و مستأصل در وسط میدان رها شود اما این ابتدای راهی است که پایانی روشن برای آن متصور نیست. اما در چنین شرایطی جهتگیری اصلاحطلبان باید چگونه باشد؟
اصلاحطلبی در سال ۱۳۹۸، با توجه به وضعیت سیاسی داخل و خارج و همچنین شرایط اقتصادی و معیشتی، در ابعاد مختلف نیازمند چابکسازی و نواندیشی است اما اساسیترین مسأله، «بقاء اصلاحطلبی»ست. اما وقتی از «بقاء» سخن میگوییم، مقصودمان چیست؟
اصلاحطلبی در سال جاری همچون دیگر گرایشهای موجود در جمهوری اسلامی، نیازمند اتخاذ تصمیمهای بهنسبت حیاتی است و طبعاً قادر نیست مسیری تکخطی در پیش بگیرد. از این رو، نیازمند اتخاذ موضعی ترکیبی است؛ از آرامش فعال تا فعالیت تمام قد.
الف) آرامش فعال
اصلاحطلبی بهلحاظ تئوریک جریانی پیشتاز محسوب میشود و همواره باید بهعنوان پیشقراول در صحنه سیاست و جامعه حضور داشته باشد و دنبالهروی، از هر جریان کوتاهمدتی، پاشنه آشیل این جریان است. دنبالهروی به تعلیق وجه تئوریک اصلاحطلبی و غلبه افقهای یکروزه منجر میشود. از این گذشته، بهلحاظ منطقی و با توجه به پیشینه تاریخی، چنانچه اصلاحطلبان [دارای پروژه سیاسی مشخص] و معترضان به وضع معیشت یکصدا شوند نخستین گزینه برخورد قهری، اصلاحطلبان خواهند بود نه توده مردم حاضر در خیابان. از این رو اصلاحطلبان ضمن تمرکز بر عدالت بهمعنیالاعم، بهتعبیری باید سر خود را پایین نگه دارند تا از این طوفان به سلامت گذر کنند. این مدل درباره انتخابات نیز کاراست. اصلاحطلبی باید موضع خود در برابر انتخابات را بهصراحت و با جزئیات کامل اعلام کند. در مباحث پیشین از جمله میزگرد «سیاستورزی انتخاباتی؟» چند رویکرد پیش روی اصلاحطلبان ترسیم شده است اما در کوتاهمدت، شاید عقلانیترین راهبرد را بتوان در «مشارکت مشروط» جست؛ از فرصت انتخابات استفاده کرد ولی چنانچه شروط مطرح شده برآورده نشد، عطای انتخابات را به لقایش بخشید.
ب) فعالیت تمام قد
جهتگیری کلی اصلاحطلبی چنانکه بارها بدان اشاره کردهام، در میانمدت ذیل پروژه «مشروطهخواهی» تعریف میشود. اما در کوتاهمدت و بهدلیل شرایط بغرنج، سخن گفتن از این پروژههای اساسی، سخت و گاه ناممکن بهنظر میرسد. در چنین شرایطی اصلاحطلبان باید؛
۱) روندها و چشماندازها را بهزبان قابل فهم تحلیل و ترجمه کنند و ذیل آن نقش، جایگاه و کارکرد خود را بهعنوان نیروی تحولخواه تعریف کنند.
۲) عقلای جناح راست را نسبت به وخیم بودن شرایط آگاه کنند تا در ادامه، نیروهای مؤثر و تصمیمساز حکومت تصویری واقعی از وضع موجود و مطلوب بدست آورند.
۳) از خمودگی و رخوت خارج شوند، تجدید نهادی را در دستور کار قرار دهند و مواضع انتقادی را به راهبرد و راه برونرفت بیامیزند.
۴) توان دانشگاهیان تحولخواه را در دانشگاههای داخل و خارج شناسایی کنند و سپس پلتفرمهای زیربنایی را در قالب بستههای مشورتی در دسترس عموم بهویژه دولت قرار دهند.
۵) از طریق وزارت کشور و یا کمیتهای متشکل از نیروهای زبده و اصیل، نسبت به پالایش احزاب منتسب به خود اهتمام بورزند و احزاب کممایه را درون احزاب بزرگ ادغام و یا آنها را منحل کنند.
۶) به نقد اپوزیسیون بدلی دستساز ترامپ توجه ویژه نشان دهند و ذیل آن هویت و کیفیت را به اپوزیسیون بازگردانند.
۷) در برابر اتهامات و جعلیات، دفاع همهجانبه از خود را در پیش بگیرند و بهطور مستند عملکرد و مواضع نیروهای مقابل و اسطورهسازیهایشان را به تیغ نقد بسپارند.
منبع انتشار: وبسایت مشق نو