در سالی که گذشت، مباحثه درباره ناسیونالیسم گسترده بود. اصلاحطلبان بیش از پیش، به این موضوع پرداختند و نظریهپردازانی چون سعید حجاریان، جواد کاشی و حمیدرضا جلاییپور جدیتر از همیشه به این موضوع و نسبت اصلاحطلبی با ملیگرایی توجه نشان دادند.
فشارهای بینالمللی بر ایران و اقدام دولت ترامپ در این بازنگری و توجه، تاثیر جدی داشت.
چه، اصلاحات که تازه داشت از پس دهه بحرانزای هشتاد کمر راست میکرد؛ دیگربار با فشاری از بیرون، کمر شکست و به ضعیفترین موقعیت خود در دو دهه گذشته رسید.
توجه به ناسیونالیسم، طبعا تامل دوباره درباره الگوی مصدقی را در پی داشت. در این شرایط، نگاه انتقادی به ناسیونالیسم کمرنگ و تضعیف میشود.
اینکه تاچه حد الگوی مصدقی و موازنه منفی او در جهان آن روز و امروز، واقعبینانه بود؟
اینکه آیا ناسیونالیسم و بروز ایران در مقام پرچمدار نهضتی علیه وابستگی به قدرتهای جهانی، نسبتی منطقی با قدرت واقعی ملی داشت یا خیر؟
اینکه جامعهای ماقبل توسعه، توان استقلال آن هم در ابعاد فنی، اقتصادی و حتی سیاسی را داراست یا نه؟
اینکه آیا ناسیونالیسم مصدقی در چنین جامعهای میتوانست فراتر از شعاری جنبشآفرین، فراتر از مشعلی در مسیر توفان، فراتر از دولتی مستعجل عمل کند یا خیر؟
فرجام مصدق، البته به این پرسشها پاسخ داد. اما گفتمان ناسیونالیسم و حس تاریخی-فرهنگی ایرانیان، چنان قوی بود که حتی از نهضت ملی فراتر رود و انقلاب را پدید آورد.
انقلابی که گرچه رهبری و وجهه دینی گرفت؛ اما از بدو جنبش در پانزده خرداد چهل و دو تا پیروزی پنجاه و هفت، همواره پایگاه و منبع قدرت ملیگرایانه و ضدغرب و ضدشرق هم داشت.
موقعیت امروز ایران، چهل سال بعد از آن انقلاب، اما میطلبد غیر از بازنگری در وجوه دینی و نقد اسلام فقاهتی، به بازنگری در وجوه ملی و نقد ملیگرایی هم بیانجامد.
غیر از این باشد؛ بار دیگر گفتمان ایرانشهری و ناسیونالیسم و ملیگرایی، بسترساز اقتدارگرایی و تعویق و تعطیل توسعهگرایی و دموکراسیخواهی میشود.
عبور از شعارهایی که هرچند مبتنی بر حقانیت اما دور از واقعیت هستند؛ ضرورت اولیه برای یافتن الگویی برای توسعه و دموکراسی در ایران است.
شعارهایی که گرچه منادیان آن از جبهههایی رقیب و بدیل هستند؛ اما در رسیدن به وضع موجود، دست در دست هم داشتهاند.
مصدق، بعنوان شمایل ناسیونالیسم ایرانی، بیش از ملیگرایی به مشروطهخواهی است که به کار امروز و هر روز ایران میآید.
تا راهبرد مشروطهخواهی به نتیجه نرسد و ایران، واجد دولتی ملی و دموکراتیک نشود؛ ملیگرایی و پنجه در روی قدرتهای بیرونی انداختن، صرفا نتیجه عکس خواهد داد. از قدرت ملی خواهد کاست و شکاف دولت-ملت را افزون خواهد ساخت.
ملیگرایی و ناسیونالیسم، در صورتی قابل دفاع و حمایت است که بر قدرت ملی بیافزاید و چرخ توسعه و آرمان دموکراسی را بگرداند.
غیر از این، راه نیست. بیراهه است؛ هرچند منادیان آن، انسانها و جریانهایی شریف و عفیف باشند.