سیاست غالب نظام جمهوری اسلامی در حوزه خارجی سیاست مقاومت است. این رویکرد اعتقاد دارد که هر وقت ما در مقابل غرب نرمش نشان دادهایم آنها بهانه دیگری گرفتهاند و یک قدم جلوتر آمدهاند.
بر همین اساس برجام را هم هرگز یک موفقیت برای کشور محسوب نکردند و بارها در داخل توسط این رویکرد برجام با بی مهری مواجه بود.
دیپلماسی از این نگاه همواره با شک و تردید دنبال می شد وحتی محلی برای فعالیت نفوذی ها وجمع آوری اطلاعات کشور تلقی می شده است.
اخیرا رهبر انقلاب در خصوص ادامه مذاکره با اروپا گفتند من نمیگویم چکار کنید اما در مذاکره دچار خدعه نشوید.
سیاست غالب این است که تنها مقاومت است که جواب میدهد لوازم مقاومت هم حالتی تهاجمی و به رخ کشیدن توان نظامی و موشکی و روی آوردن به لوازم سخت افزاری است و طبعا این موارد با دیپلماسی و برخورد نرمافزاری تناسبی ندارد. در چنین شرایطی نظامی ها بازیگر اصلی خواهند شد و زبان دیپلماسی پرتاب موشک خواهد بود.
چند ماه پیش مطلبی نوشتم تحت عنوان ظریف استعفا دهد چون شکست برجام پایانی بر دیپلماسی و مذاکره بود و دیگر بعد از آن ظریف کارویژه خود را از دست داده و لازم بود کسی که معتقد به رویکرد مقاومت از نوع سخت افزادی است سکان سیاست خارجی را در دست بگیرد.
سیاست یک بام و دو هوا نمیشود دیپلماسی نباید با بخش غالب سیاست نظام که رویکرد سخت افزاری دارد در تضاد باشد چون هرچه دیپلماسی رشته کند سیاست دیگر پنبه میکند.
و بر عکس در چنین شرایطی دیپلماسی هم شدت مقاومت سختافزاری را کاهش میدهد و این یک پارادوکس در سیاست خارجی بود.
تکلیف سیاست خارجی باید روشن شود و کسی وزیر خارجه شود که دقیقا حامل پیام سختافزاری به دنیا باشد.
این یک حسن دارد و آن این است مسئولیت پاسخگویی در قبال شرایط مشخص میشود و کسی دنبال پرتقال فروش نمیگردد.
اگر استعفای ظریف پذیرفته شود کشور به صورت جدی وارد مرحلهای میشود که وزیر خارجه باید سخنگوی رویکرد سختافزاری نظام در تعامل با دنیا بالاخص غرب و خصوصا آمریکا باشد.
تروریستی تلقی کردن اخیر حزبالله لبنان توسط کشور انگلیس علامتی است به مخالفین پالرمو که آن را در تشخیص مصلحت رد کنند.
شرایط داخل و خارج ما را به سمت به حاشیه بردن بیشتر دیپلماسی و چنگ و دندان نشان دادن به همدیگر پیش میبرد.
خدا بخیر کند