استاد فلسفه سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی
کانال تلگرام نویسنده
سازوکار دنیای جدید را بر خرد و تدبیر انسان بنا نهادند و خدا را به حاشیه پرتاب کردند. دینداران در چنین جهانی احساس بیگانگی کردند. چنین شد که در این جا و آنجای عالم، دینداران به عرصه سیاست هجوم بردند تا دنیایی تازه بسازند. دنیایی که خدا در آن مهجور و بیگانه نیست.
قرن بیستم، قرن لکهدار شدن حیثیت دنیای مدرن بود. بحرانهای اقتصادی، دو جنگ جهانی خونین، کورههای آدمسوزی در آلمان، و به میان آمدن سلاحهای کشتار جمعی و تخریب محیط زیست.
این همه، فرصتی فراهم کرد تا دینداران عقدههای خفته در درون را علنی کنند. خدا به نامی برای ظهور جنبشهای جدید تبدیل شد.
هر کجای عالم، دینداران با زبان و بیانی متفاوت به صحنه آمدند. مضمون همه آنها اما این بود که جهان بیخدا، بیروح است. آنها در جستجوی روحی برای جهان بیروح بودند. انقلاب ایران در سال۱۳۵۷ نمادی برای چنین خواستی شد.
گویا نوبت به دینداران رسیده بود تا نشان دهند آنکه مدرن است لزوما ناباور به خدا و دین نیست. مدرنیته هر بار خود را از نو قرائت کرده تا سینهاش گشوده و گشودهتر شود. ما در پیچ خطرناک جدال میان دینداران با دنیای جدیدیم.
جمهوری اسلامی در ایران، تنها یک پاسخ از میان دهها پاسخ ممکن به این پرسش بود. تنها یک پاسخ. سوال اما همچنان باقی است حتی اگر جمهوری اسلامی به این سوال قرن جدید پاسخ درخور و قانع کنندهای نداده باشد.
جمهوری اسلامی در پاسخ شریعت را در میان نهاد. توصیه کرد از احکام شریعت اگر پیروی کنیم، خدا را به جهان جدید آوردهایم. منطقی در میان نهاد که در گوهر خود خاصگرا بود. قادر نبود جز خود را ببیند. غیریتگذار بود و میل فزایندهای به دامن چیدن از برقراری نسبت با جهان با همه تنوعات آن داشت.
نه تنها به جهان و گستره رنگارنگ آن چشم بست، حتی در داخل کشور نیز نتوانست با دیگران گفتگو کند. جمهوری اسلامی خدا را در قفس به جهان آورد. آن را در گوشهای آویخت و از دیگران خواست به تماشا بیایند.
جمهوری اسلامی و جنبشهای دینی که بویژه در جهان اسلام ظهور کردند، نه تنها به مساله برقراری نسبت جهان مدرن با جهان دینداران پاسخ ندادند، بلکه اصل سوال را لکهدار و ترسناک کردند. پرسش پاسخ نیافته؛ اما در انتظار پاسخ نشسته است.
درک ما از مدرن بودن هنوز با سکولار و غیردینی زیستن قرابت دارد. دین داران در حاشیه نشستهاند. آنها هنوز هم پر از ظرفیت هجوماند به جهان جدید. مدرنیته هنوز هم باید پاسخ دهد اگر جهانی است، چرا جایی برای احساس سکونت و آشنایی دینداران ندارد.
تجربه چهار دهه گذشته اما دینداران را هم در معرض یک پرسش بزرگ قرار داده است. تا به این پرسش پاسخ ندهند سوال را از اتهام آزاد نخواهند کرد.
آنها با خدای خود چه نسبتی برقرار میکنند با جهانی که اینهمه صدا، اینهمه رنگ، اینهمه دنیاهای ناسازگار در آن جاری است. خدای آنها چه کمکی به افزایش تفاهم و همدلی در جهانی اینچنین خواهد کرد؟
میتوان در ادعا جهانروا بود. اما در عمل خاصگرا و تنگ نظر. مدرنیته نیز از همین معضل رنج برده است. اما بهتدریج آموخته که سینهاش را فراختر کند. مدرنیته امروز خیلی گشودهتر از مدرنیته قرن هفدهم و هجدهم است.
دینداران باید اعتراف کنند که به رغم مدعای جهانروایی، در عمل تنگ نظر بودهاند و منشاء بدگمانی نسبت به خدایی بودهاند که از آن سخن گفتهاند. به نامش قدرت و ثروت اندوختند و برای تامین منافع خود، نام او را لکهدار کردند.
ما که نسل انقلابیم، خون در دل انبار کردهایم از بد روزگار. ما در انتظار برقراری نسبت میان خرد انسانی و تجربه معنوی از خداوند بودیم.
یکی را در آتش فاشیسم و تنازعات طبقاتی و قومی سوزاندند و دیگری را در الگوهای ناساز حکومتها و جنبشهای دینی.
در جستجوی امتزاج خدا و خرد بودیم، چه باید بکنیم در عالمی که نه خدا و نه خرد در آن دائرمدار است.
جمهوری اسلامی هنوز هم میتواند از قابی که برایش ساخته میشود بیرون بیاید. میتواند با گشودن میدانی تازه در عرصه سیاست و فکر و فرهنگ، خدا را از قفس تنگ نظریهای خاصگرایانه رها کند. گشاینده افق تازهای باشد از میدان گفتگو میان جهان جدید و جهان دینداران.
خدا را باید از قفس تنگ نظریهای فرقهای رهانید، همانطور که عقل را از قفس تنگ نظریهای اروپا محورانه. جهان تشنه یک امتزاج تازه است. نجات بخشنده در نسبت میان این دو ظهور خواهد کرد.