در چهل سال سپری شده از پیروزی انقلاب اسلامی، به طور پیدرپی گروههایی از فعالان و شهروندان ایران از عرصه مشارکت سیاسی حذف شده اند.
یکی از ویژگیهای این روند تدریجی، انتساب «کلیدواژههای» مشخص به جریاناتی بوده که کنار زدن آنها، در دستور کار حاکمان قرار گرفته است.
تولید و جا انداختن این کلیدواژه ها، فرایندی سیاسی - تبلیغاتی بوده که بخشی جدایی ناپذیر از گفتمان رسمی ایران در دوران پس از پیروزی انقلاب محسوب میشود. گفتمانی که بر حذف عناصر «نامطلوب» سیاسی، و به عبارت دیگر بر نوعی «ادبیات حذف» مبتنی است.
گزارش حاضر، به بازخوانی طیفی از این کلیدواژهها می پردازد که در در چهار دهه اخیر، برای حذف گروههای مختلف از فضای سیاست مورد استفاده قرار گرفته اند. لازم به ذکر است که موضوع گزارش، مرور مجموعه -متنوعتر- اتهاماتی نیست که باعث محرومیت افراد از «حقوق شهروندی» شده اند.
طاغوتی
لفظ «طاغوتی»، از نخستین صفتهایی بود که پس از پیروزی انقلاب، برای اشاره به کسانی که به خاطر انتساب به حکومت سابق از عرصه سیاست حذف می شدند مورد استفاده قرار گرفت. این برچسب، البته تنها به معنای متهم کردن افراد به وابستگی سیاسی به حکومت پهلوی نبود و همزمان، بر اتهام وابستگی طبقاتی نیز دلالت داشت. پیشفرض متهم کنندگان، گویی این بود که مدافعان حکومت پهلوی، لزوما اقشاری مرفه هستند که سبک زندگی آنها به طبقات محروم جامعه شباهت ندارد. بر همین مبنا، حتی برخی از مدافعان انقلاب که سبک زندگی آنها به چنان اقشاری شباهت داشت نیز ممکن بود صفت «طاغوتی» بگیرند.
سوسول/ قرتی
نسبتهای «سوسول» و «قرتی» -که معمولا اولی برای پسرها و دومی برای دخترها به کار میرفت- متوجه آن عده از جوانان می شد که سر و وضع غربی داشتند. این گروه جوانان، لزوما علاقهمند به فعالیت سیاسی در فضای بعد از انقلاب نبودند؛ اما اگر بودند، از همان ابتدا «سرووضع» آنها مانعی مهم در پذیرفته شدنشان در محیط های انقلابی یا تجمعات عمومی محسوب میشد. در ابتدا، انگار پیش فرض این بود که چنین پسرها و دخترهایی، فرزندان «طاغوتیها» هستند. هرچند به تدریج، انقلابیون و از جمله انقلابیون مسلمان، با گسترش حضور «سوسولها» و «قرتیها» در خانواده های خود هم مواجه شدند.
بدحجاب
تعریف «بدحجابی» و نیز تبعات آن، در دهه های مختلف جمهوری اسلامی و در محیط های رسمی و عمومی متفاوت بوده است. به عنوان نمونه، تا مدتها هر پوششی غیر از چادر یا مانتو و مقنعه تیره نوعی بدحجابی محسوب میشد، اما با کمرنگ شدن تدریجی حجاب در میان اقشار مختلف، طیفی از فعالیتهای «رسمی» سیاسی با مانتو و روسری روشن نیز ممکن شد. با وجود این، کماکان تن ندادن به حجاب کامل، می تواند باعث محرومیت از دستیابی زنان به بسیاری از موقعیتهای رسمی شود.
لیبرال
لفظ «لیبرال»، در نخستین سالهای پس از پیروزی انقلاب عمدتا به هواداران نخست وزیر موقت مهدی بازرگان و سپس اولین رئیس جمهور ایران ابوالحسن بنی صدر اطلاق می شد. پس از حذف هر دو از سوی روحانیون نزدیک به آیت الله خمینی نیز، کماکان افرادی که در مضان انتساب به دیدگاه های آنها بودند برچسب لیبرال میخوردند. در یک نگاه کلی تر، در دوران رهبری آیت الله خمینی صفت لیبرال معمولا برای اشاره به حامیان مذهبی لیبرالیسم سیاسی -و نه حامیان غیرمذهبی این دیدگاه- به کار رفته. در دوره آیت الله خامنه ای نیز، همین رویه کمابیش حفظ شده است.
ملی گرا
کلمه «ملی گرا» نیز -همچون لیبرال- با وجود آنکه به لحاظ لغوی بار منفی ندارد، به عنوان نوعی فحش سیاسی مورد استفاده قرار گرفته. پس از استقرار جمهوری اسلامی، این لفظ بیشتر برای اشاره به فعالانی چون اعضای جبهه ملی به کار میرفت. به عبارت دیگر، برای اشاره به ملیگرایانی که -بر خلاف «لیبرال ها»- رویکرد مشخص مذهبی نداشتند. در سال های اخیر و به دنبال گرایش حکومت به بسیج احساسات ملی در حمایت از عملیات برونمرزی نیروهای مسلح، استفاده از لفظ ملی گرا به عنوان صفت منفی تقریبا به حالت تعلیق درآمده است.
غرب زده
صفت «غرب زده»، در چهار دهه گذشته به شیوه ای کمابیش ثابت برای انتقاد از کسانی به کار رفته که به ارزش های فرهنگی غرب باور دارند یا مدافع بهبود روابط ایران با قدرت های غربی هستند. گستره این افراد، از روشنفکران و سیاسیون منتقد تا مسئولان متهم به «غیرانقلابی عمل کردن» در مقابل آمریکا و اروپا را بر می گیرد -گروه دوم، بعضا «سازشکار» هم نامیده شده اند.. در میان «غرب زده ها» نیز، طبیعتا متهمان به «آمریکایی» و سپس «انگلیسی» بودن در معرض حساسیت بیشتری قرار داشتهاند. از معادل های آشنای این صفت در ادبیات حکومتی، «وابسته» بوده که در بهترین حالت فحش سیاسی، و در بدترین حالت نوعی اتهام امنیتی است.
چپی
استفاده از برچسب «چپی» برای حذف افراد، بیشتر در دهه نخست انقلاب رواج داشت که جمهوری اسلامی، هنوز فرآیند مهار تشکلهای مارکسیست را نهایی نکرده بود. این فرایند با برخورد با گروه های چریکی چپ شروع شد و در مراحل بعد، با کنار زدن حزب توده از فضای سیاسی ایران ادامه یافت. حکومت ایران، البته در دهه های بعد نیز سیاست مهار فعالان و دگراندیشان چپ را در فضاهای دانشجویی، مطبوعاتی و روشنفکری ادامه داد؛ با این تفاوت که استفاده از لفظ «چپی» برای اشاره به فعالان مارکسیست رواج کمتری یافت. در دهه دوم انقلاب، لفظ «چپی» بعضا برای اشاره به جناح چپ حکومت ایران هم مورد استفاده قرار میگرفت که پس از درگذشت آیت الله خمینی، جایگاه حکومتی سابق خود را از دست داده بودند.
منافق
کلمه «منافق» و مشخصا حالت جمع آن یعنی «منافقین»، صفتی بوده که همواره، برای اشاره به اعضای «سازمان مجاهدین خلق ایران» کاربرد داشته است. با توجه به فعالیت بیشتر این سازمان در دهه اول انقلاب، کاربرد لفظ «منافقین» در فضای رسمی سیاست ایران در آن دهه رایج تر بوده است. اما این کاربرد، در طول سه دهه بعدی نیز کمابیش در همان معنی رایج و انحصاری ادامه داشته است.
التقاطی
لقب «التقاطی» هم، بیشتر در دهه اول انقلاب رایج بود. این لقب، بیشتر به نیروهایی اطلاق می شد که به داشتن آمیزه ای از عقاید اسلامی و مارکسیستی متهم بودند. اعضای گروه های چپ گرای اسلامی، اعم از سازمان های مسلحی چون مجاهدین خلق و فرقان یا احزاب دگراندیشی چون جنبش مسلمانان مبارز و جاما، بعضا با صفت «التقاطی» مورد اشاره حامیان حکومت قرار میگرفتند. از دهه ۱۳۷۰ به بعد، رسانه های حکومتی از این انگ برای اشاره به جریان «ملی-مذهبی» هم استفاده کرده اند. هرچند همزمان برخی از رسانههای حکومتی، اعضای جریان مالی-مذهبی را، به خاطر دلبستگی آنها به چهره هایی چون مهدی بازرگان -و علی رغم اختلافاتی که در زمان دولت موقت با وی داشته اند- «لیبرال» نیزنامیده اند.
باند مهدی هاشمی
اصطلاح «باند مهدی هاشمی» در ادبیات حکومتی، درواقع به منتسبان آیت الله حسینعلی منتظری مرجع تقلید منتقد جمهوری اسلامی ایران اشاره دارد. مهدی هاشمی، برادر داماد آقای منتظری بود که در سال ۱۳۶۶ اعدام شد و اعدام او، مورد اعتراض این مرجع تقلید قرار گرفت. به دنبال برکناری آیت الله منتظری از قائم مقامی رهبری در سال ۱۳۶۸، روند تصفیه گسترده حامیان او در دستور کار حکومت قرار گرفت و تصفیه شدگان، در ادبیات حکومتی اعضای «باند مهدی هاشمی» معرفی میشدند. پیش از آن، حامیان برخی دیگر از مراجع تقلید همچون آیت الله کاظم شریعتمداری هم از عرصه سیاست ایران حذف شده بودند. مدافعان حکومت، منتسبان این مرجع تقلید را با عباراتی از قبیل «خلق مسلمانیها» -اشاره به «حزب خلق مسلمان» که حامی آیت الله شریعتمداری بود- مورد اشاره قرار میدادند.
اصلاح طلب تندرو/افراطی
منتسبان آیت الله خامنه ای، صفتهای «اصطلاح طلب تندرو» یا «اصلاح طلب افراطی» را برای اشاره به اعضایی از جریان اصلاحات مورد استفاده قرار می دهند که به مخالفت با رهبر متهم شده اند. کاربرد این صفت در دو دهه اخیر، برای ایجاد تفکیک میان اصلاح طلبانی که حق ادامه حضور در حکومت را داشته اند با اصلاح طلبانی بوده که منتسبان رهبر، آنها را خارج از نظام محسوب کردهاند. رسانه ها و نهادهای نزدیک به رهبر، بخش قابل توجهی از «اصطلاح طلبان تندرو/افراطی» را بعد از اعتراضات انتخاباتی ۱۳۸۸، در زیرگروه جدید «فتنه گر» طبقه بندی میکنند.
فتنه گر
لقب «فتنه گر»، در یک دهه اخیر به طور گسترده برای حذف فعالان سیاسی مورد استفاده قرار گرفته است. منتسبان رهبر جمهوری اسلامی، این لقب را برای توصیف حامیان «جنبش سبز» یا اعتراضات خیابانی به نتایج انتخابات ۱۳۸۸ مورد استفاده قرار می دهند. با وجود گذشت سال ها از آن اعتراضات، بسیاری از این حامیان تا همین سال های اخیر در زندان بوده اند و هنوز انتساب به «فتنه ۸۸» یکی از پرکاربردترین اتهاماتی است که می تواند باعث محرومیت از فعالیت سیاسی شود. لازم به ذکر است که در دهه دوم انقلاب، و مشخصا در مقطع انتخابات مجلس چهارم، لفظ «فتنه گر» برای توصیف حامیان جناح چپ حکومت نیز -که منتسبان آیت الله خامنه ای در حال کنار گذاشتن آنها از نهادهای رسمی بودند- به کار میرفت؛ ولی کاربرد این لفظ در چنان معنی مشخصی، موقت بود.
بی بصیرت
لفظ «بیبصیرت»، برای انتقاد از آن گروه از مسئولان و حامیان حکومت به کار رفته که در پی انتخابات ۱۳۸۸، در مقابل معترضان به انتخابات موضعگیری نکرده یا در حد انتظار رهبر و منصوبانش موضع نگرفته اند. بیشتر «بیبصیرتها» -یا «خواص بی بصیرت»- اصولگرایانی بوده اند که بعد از انتخابات ۱۳۸۸، بر اثر ابهامات خود در مورد انتخابات یا درنتیجه انتقاداتی که به محمود احمدینژاد داشته اند، به محکوم کردن معترضان نپرداخته اند. این عده، البته مانند «فتنهگرها» در معرض حذف قرار نگرفته اند، اما گویی صلاحیت آنها برای قرار داشتن در برخی از سمت های حساس زیر سوال رفته است. به چنین افرادی، «ساکتین فتنه» هم گفته شده است.
انحرافی (جریان انحرافی)
هرچند اعلام پیروزی محمود احمدی نژاد در انتخابات ریاست جمهوری دهم باعث درگیری منتسبان رهبر با متهمان به «فتنه گری» یا «بی بصیرتی» شد، حدود دو سال بعد نزدیکترین یاران آقای احمدی نژاد هم «جریان انحرافی» لقب گرفتند. منتسبان آیت الله خامنهای، صفت جدید را به گروهی از نزدیکان و حامیان رئیس جمهور وقت نسبت دادند که به انحراف از خط رهبر متهم بودند و در راس آنها اسفندیار رحیم مشایی قرار داشت. جمعی از اصولگرایان، خودِ محمود احمدی نژاد را نیز به نافرمانی از رهبر و درنتیجه عضویت در «جریان انحرافی» متهم کرده اند. پس از دوران ریاست جمهوری دهم، طرح این اتهامات با تداوم انتقادات آقای احمدی نژاد و جمعی از حامیانش به نهادهای انتصابی ادامه یافته است.
برانداز
نسبت «برانداز» دادن به مخالفان یا منتقدان جمهوری اسلامی، در چهار دهه گذشته همواره رایج بوده است. استفاده از چنین نسبتی، در زمان درگیریهای مسلحانه حکومت با گروههای اپوزیسیون در دهه اول انقلاب بسیار رایج بود و لزوما شامل طیف مشخصی نمیشد. اما به کار گیری صفت «برانداز» از سوی نهادها و رسانه های حکومتی، بعد از انتخابات خرداد ۱۳۸۸ افزایش یافت و به نوعی تمام معترضان خیابانی و حامیان ادامه اعتراضات را-فارغ از گرایش سیاسی آنها- در بر میگرفت. به دنبال اعتراضات خیابانی دی ماه ۱۳۹۶، کاربرد این کلمه در ادبیات سیاسی ایران مجددا گسترش یافته است. در این مقطع، البته طیفی از مخالفان جمهوری اسلامی، و از جمله حامیان رضا پهلوی آخرین ولیعهد ایران، بر «برانداز» بودن خود تاکید می کنند و مشخصا این توصیف را برای مرزبندی با معتقدان به «اصلاحات» مورد استفاده قرار میدهند. از سوی دیگر اما نهادها و رسانه های حکومتی، در بسیاری از موارد لقب «برانداز» را به حامیان هر اعتراض عمومی در کشور -گذشته از آنکه چه گرایشی داشته باشند یا اصولا سیاسی باشند یا نه- نسبت می دهند.
تجزیه طلب
»تجزیه طلب» صفتی است که در ادبیات حکومتی، به بسیاری از فعالان استان های مرزی ایران منسوب می شود. در رسانههای حکومتی، اغلب فعالان اقلیت های قومی -حتی اگر خواست های قومیتی نداشته باشند- کمابیش این صفت را می گیرند. اگرچه در فضای اجتماعی-سیاسی ایران، فعالان تجزیه طلب هم وجود دارند، اما نهادهای امنیتی، بهوضوح داشتن عقاید تجزیه طلبانه را نیز نوعی اقدام عملی تلقی می کنند. به علاوه نهادها و رسانه های رسمی، طیف وسیعی از دیدگاه هایی که ارتباطی با تجزیه طلبی ندارند را نیز -اعم از حمایت از تدریس زبان مادری یا اختیارات بیشتر اقلیت های قومی در امور محلی- «تجزیه طلبی» معرفی میکنند. این رویه، تا به آنجا گسترش یافته که حتی فعالان دارای مطالبات صنفی یا معیشتی نیز، اگر در استان های مرزی ساکن باشند، ممکن است به تجزیه طلبی متهم شوند.
کلیدواژه های مذهبی
طیف متنوعی از شهروندان ایران، در چهار دهه اخیر به واسطه مذهب خود یا در نتیجه ادعای انتساب به مذهبی خاص از فعالیت در عرصه عمومی محروم شده اند. تفاوت این گروه از شهروندان با گروه های قبلی این است که اغلب متهمان زیرگروه مذهبی، درگیر فعالیتهای سیاسی نبوده اند. خیلی از این شهروندان، در نتیجه محرومیت از حقوق شهروندی در قوانین نوشته و نانوشته، به طور کلی در ورود به عرصه عمومی محتاط بوده اند. با وجود این حکومت در بسیاری از موارد، در صورتی که چنین شهروندانی را «در معرض» فعالیت عمومی تشخیص داده، برای جلوگیری به مذهب آنها -یا مذهبی که ادعای عضویتشان در آن را داشته- استناد کرده.
در همین ارتباط، «بهایی» احتمالا نخستین نسبتی بوده که از همان آغاز پیروزی انقلاب، باعث محرومیت قطعی از فعالیت سیاسی در ایران شده است. طیفی از چهره های عمومی فعال در زمان حکومت پهلوی، بر مبنای همین برچسب از فضای فعالیت عمومی حذف شدند. در چهار دهه گذشته نه تنها شهروندان بهایی از فعالیت در عرصه عمومی محروم بوده اند، که حتی اتهام بهایی بودن یا انتساب به بهاییان هم باعث حذف افراد از فضای سیاست شده است.
نسبت «وهابی/سلفی»، اتهامی دیگر است که به طور انحصاری، متوجه طیفی از فعالان مذهبی اهل سنت بوده. در دهه های اخیر بسیاری از فعالان سنی که مذهب سلفی یا وهابی نداشته اند، از سوی رسانه ها یا نهادهای حکومتی در معرض چنین اتهامی قرار گرفته اند. طرح این اتهام، به لحاظ امنیتی به معنای منتسب دانستن متهم به ارتباط با عربستان سعودی، رقیب منطقهای جمهوری اسلامی ایران است.
اتهام وابستگی به «فرقههای انحرافی» -که نباید آن را با «جریان انحرافی» اشتباه گرفت- از دیگر نسبت هایی بوده که در دهه های اخیر، برای بازداشتن افراد از فعالیت سیاسی مورد استفاده قرار گرفته. دایره چنین اتهامی، از طیفی از دراویش و صوفیان گرفته تا پیروان عرفان های نوظهور و مبلغان مسیحیت را در بر می گیرد. پیروان این دیدگاه ها، به طور معمول در عرصه سیاست فعال نیستند، اما حکومت اصولا فعالیت تشکیلاتی یا تبلیغی آنها را تحمل نمیکند.
در سال های اخیر، اصطلاح «شیعه انگلیسی» هم در ادبیات رسمی ایران کاربرد پیدا کرده و از آن، برای اشاره به پیروان برخی از مراجع تقلید شیعه که با حکومت ناهمسو هستند استفاده شده است. این پیروان هم، نوعا در عرصه سیاست ایران فعال نبوده اند، اما فعالیت تبلیغی آنها بر روی سایت هایی اینترنتی یا شبکه های ماهواره ای، در معرض حساسیت امنیتی قرار داشته است.
بازتولید ادبیات حذف
مجموعه صفتهای مورد استناد در «ادبیات حذف»، حتما پرتعدادتر از مواردی هستند که در اینجا، فرصت مرور آنها وجود داشته است.
به علاوه، گذشته از صفت هایی که علیه گروه های مشخص به کار رفته، عناوینی کلی تر هم برای توجیه حذف فعالان مورد استفاده قرار گرفته اند. نسبت هایی چون «ضد ولایت فقیه»، «غیرخودی» یا «دشمن»، نمونههایی از این عناوین کلی هستند که استناد به آنها در ادبیات رسانهها و نهادهای حکومتی، در طول چهار دهه اخیر بسیار رایج بوده است.
ولی فارغ از ترکیب اتهامات مورد استفاده در این چهل سال، تجربه ثابت کرده که «گفتمان حذف» در جمهوری اسلامی ایران، همواره در حال تولید کلیدواژههای نو بوده است.
به عبارت دیگر، فارغ از مختصات ادبیات حذف در هر زمان مشخص، بهنظر میرسد که فرایند تولید کلیدواژههای جدید برای حذف گروه های جدید، تا اطلاع ثانوی متوقف نخواهد شد.
گروه هایی که احتمالا اعضای آنها، تخمینی از جنس صفت هایی که قرار است دستمایه حذفشان در آینده قرار بگیرد ندارند.