ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sat, 26.01.2019, 12:53
بازرگان هم «پدر» بود؛ پدر ناسیونال لیبرالیسم ایرانی

روزنامه سازندگی / محمد قوچانی

جمعه ۵ بهمن ۱۳۹۷

بدون شک یکی از پیشگامان مبارزه با مارکسیسم در ایران مرحوم مهندس مهدی بازرگان بود. روشنفکری ملی و سیاستمداری مذهبی و متفکری آزادیخواه که در اوج شیوع انواع مارکسیسم در ایران (از الحادی تا اسلامی) در برابر آنها استقلال فکری خود را حفظ کرد و با صراحت و شجاعت از لیبرالیسم سیاسی در زمانه‌ای که لیبرالیسم دشنام بود، دفاع کرد. بازرگان در عین اصلاح‌طلبی اصول‌گرایی واقعی بود یعنی در برابر موج تجدیدنظرطلبی و عوام‌زدگی روشنفکری از آنچه بدان به حکم عقل و منطق و ایمان و اخلاق باور داشت دست نمی‌کشید و همرنگ جماعت نمی‌شد.

در سال ۱۳۵۸ که امواج انقلابیگری و اعتدال‌ستیزی همه را فرا گرفته بود و حتی هنوز پس از ۴۰ سال برخی روشنفکران ملی‌مذهبی از بورژوا نامیدن و لیبرال خواندن رجالی مانند مرحوم مهندس عزت‌الله سحابی ابا دارند و آن را (در سال ۱۳۹۷) توهین و تهمت قلمداد می‌کنند؛ مهندس بازرگان در جواب این سوال که «بسیار شنیده می‌شود که خود شما نیز سرمایه‌دار هستید؟» می‌گوید: «بستگی دارد که برای بورژوا چه معنایی قائل باشیم و چه معنایی برای سرمایه‌دار و سرمایه‌داری. از خودم شروع کنم: من اسمم بازرگان است، پدرم بازرگان بود و اهل شغل و کسب و کار آزاد بوده‌ام و به آن افتخار می‌کنم... بله بنده سرمایه‌دار و کارخانه‌دار هستم!» و باز هنگامی که خبرنگار از او می‌پرسد که «چرا در رابطه با مخالفین به طور لیبرال عمل کرده‌اید» می‌گوید: «باید دید لیبرال یعنی چه؟ من نمی‌دانم مگر لیبرالیسم یا لیبرال چیز بدی است؟» (مجموعه آثار، ۳۱، صص ۴۴-۴۲)

بازرگان البته میان لیبرالیسم سیاسی (یعنی حکومت قانون) و لیبرالیسم اقتصادی (یعنی مالکیت خصوصی) از یک سو و لیبرالیسم اخلاقی (یعنی رهایی اخلاقی) و لیبرالیسم اعتقادی (یعنی رهایی دینی) تمایز می‌گذاشت و ضمن جمع لیبرالیسم سیاسی و اقتصادی با دینداری، گونه‌های اخلاقی و اعتقادی لیبرالیسم را قابل جمع با دینداری نمی‌دانست و در این تمایز به هیچ‌وجه مانند روشنفکری دینی یا روشنفکری ملی-مذهبی مرسوم در روزگار ما به وصله – پینه کردن دین و لیبرالیسم یا سوسیالیسم معتقد نبود و در پی تاسیس لیبرالیسم اسلامی به عنوان یک ایدئولوژی نبود. اما آنچه بازرگان با آن در ستیز بود، به قول خودش تلقی استالینیستی از لیبرالیسم بود و آن چه در پی آن بود بازآفرینی فهمی بود که جان‌لاک به عنوان یک روشنفکر متدین مسیحی (نه روشنفکری دینی مسیحی) از نسبت آزادی و دینداری برقرار ساخته بود (ما قبلا به بررسی تطبیقی دریافت مهدی بازرگان و جان لاک از رابطه لیبرالیسم و دینداری پرداخته‌ایم: مجله‌ی سیاست‌نامه، شماره ۶، زمستان ۱۳۹۵)

بازرگان از معدود روشنفکران متدین ایران بود که در درک اندیشه‌ی آزادیخواهی توانست نسبت روشنی میان آزادیخواهی (لیبرالیسم)، میهن‌دوستی (ناسیونالیسم) و دینداری (اسلام‌خواهی و نه اسلام‌گرایی) برقرار سازد و به همین علت می‌توان بازرگان را پدر «ناسیونال‌لیبرالیسم» ایرانی دانست: «ناسیونال‌لیبرالیسم» مفهومی است که برخی روشنفکران چپ ایرانی برای تحقیر و تخفیف و تشبیه‌روشنفکران آزادیخواه (به قول آنان؛ نئولیبرال) به ناسیونال‌سوسیالیسم ساخته‌اند و گمان کرده‌اند که ننگ فاشیسم یعنی سوسیالیسم ملی را می‌توانند از دامان چپ‌ها بزدایند و آن را به اردوگاه راست‌ها منتقل کنند. فاشیسم و نازیسم در ذات خود یک ایدئولوژی چپ بود که در منتهی‌الیه راست قرار می‌گرفت.

اما ناسیونال‌لیبرالیسم یا لیبرالیسم ملی اندیشه‌ای است که متفکرانی مانند محمدعلی فروغی، محمد مصدق، غلامحسین صدیقی، مهدی بازرگان و ابراهیم یزدی در عصر جدید در تبیین آن در فرهنگ، اندیشه و سیاست ایران نقش مهمی داشتند و با وجود فضل تقدم فروغی و مصدق بر بازرگان این تنها مهدی بازرگان بود که به علت حیات طولانی در دوره‌ی پرحادثه از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی توانست گره از مساله‌های آن بگشاید و آن را تبیین کند. بازرگان با مشروطه زاده شد، در دوره پهلوی اول دانش آموخت در عصر ملی شدن صنعت نفت وارد سیاست شد، در دوره پهلوی دوم به زندان رفت و با انقلاب اسلامی به دولت رسید و دوره دوری از قدرت را به عنوان یک منتقد قانونی تجربه کرد. عمر پربرکتی که سبب شد عقیده بازرگان در آزمون‌های مختلف آزموده شود.

بازرگان به اندازه فروغی اهل ادبیات نبود و به اندازه مصدق قهرمان استقلال نبود، اما دغدغه مهمترین میراث فرهنگی ایران یعنی دین و ربط آن به آزادی را داشت و از هر دو سلف خویش سیاسی‌تر بود و تنها سیاستمدار ارشد ایران است که در برابر موج مارکسیسم ناسزای لیبرالیسم را به جان خرید و خود را لیبرال خواند و نترسید. برخلاف ابوالحسن بنی‌صدر که مارکسیستی پنهان بود و به خطا لیبرال خوانده می‌شود بازرگان لیبرال یا بورژوایی شرمسار و شرمنده نبود. در روزگار ما رسم است که بزرگان را در قامت خویش کوچک کنند چنان که برخی نویسندگان ملی-مذهبی با نادیده گرفتن جایگاه گفتمانی بازرگان او را در جایگاهی تشکیلاتی (ائتلاف نیروهای ملی و مذهبی) فرو می‌کاهند و حتی تشکیلات سیاسی عینی او (نهضت آزادی ایران) را نادیده می‌گیرند تا بازرگان را به قول خود یک جماعت‌گرا و نه آزادیخواه قلمداد کنند و جماعت‌گرایی ظاهرا هم‌وزن سیاسی و اجتماعی نهادگرایی اقتصادی است که هر دو به نام دیگر سوسیالیسم بلکه نومارکسیسم در ایران امروز بدل شده است. جماعت‌گرایی البته ایده‌ای محافظه‌کارانه و برآمده از اندیشه اصالت جماعت در برابر جامعه و فرد است که اگر فردیت معیار لیبرالیسم و جامعه نهاد سوسیالیسم است جماعت بنیان محافظه‌کاری سیاسی است اما بازرگان با وجود لیبرال بودن هرگز محافظه‌کار نبود و فردیت را مبنای جمعیت و جمعیت را متبلور در جامعه و نه جماعت می‌دانست.

از سوی دیگر روشنفکران اصول‌گرا نیز می‌کوشند بازرگان را پدر معنوی مجاهدین خلق و مارکسیست‌های اسلامی معرفی کنند. درک آنان از بازرگان شباهت میان نام کتاب «راه طی شده» نوشته آن مرحوم و «راه انبیاء، راه بشر» نوشته محمد حنیف‌نژاد است. بازرگان اما همچنان که پیشتاز مبارزه با مارکسیسم بود، پیشاهنگ مبارزه با مارکسیسم اسلامی هم بود. داستان بازرگان و مجاهدین داستان پدر و پسران ناخلفی است که هرازگاهی علیه پدران خویش می‌شورند و فریاد عبور از آنان را سر می‌دهند. فاصله عبور از بازرگان تا عبور از خاتمی چندان زیاد نیست: این سرنوشت همه پدرانی است که تنها راه رهایی از سایه‌ی ابدی آنان شورش علیه ایشان است. بازرگان اما به عنوان پدر ناسیونال‌لیبرالیسم ایرانی – اسلامی (تعبیری به تسامح برای فهم موضوع) آن‌قدر زندگی کرد که فرزندان ناخلف او از پدر پوزش بخواهند و پس از حلالیت طلبیدن از او وارد عصر جدید بشوند. نامه‌ی هشداربرانگیز بازرگان به مجاهدین خلق در اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۶۰ یکی از اسناد درخشان تاریخ ایران است که تاکنون اصولگرایان تنها یک خطاب آن را خوانده‌اند و آن به مجاهدین است اما آن نامه‌ی تاریخی دو مخاطب دارد: «به هر دوی شما، سازمان مجاهدین خلق و به گروه‌ها و نهادهایی که عنوان مکتبی اختیار کرده‌اید فرزند می‌گویم و هر دو را برادر همدیگر می‌دانم. برادرانی که با هم قهر هستید و سخت در نزاع و باعث مسائل بحرانی حاد برای مملکت و انقلاب.»

همه‌ی پژوهش اصولگرایان در آن جمله است که به مجاهدین خلق می‌گوید شما فرزندان نهضت آزادی هستید اما آن جمله که می‌نویسد: «مکتبی‌ها نیز با همه‌ی تندی و تلخی و بدخلقی که دارید از ما هستید.» را ممیزی می‌کنند و از آن بالاتر آن‌جا که بازرگان می‌نویسد: «عقد ارادت و اخوتتان با روحانیت و با امام امت را ما بستیم.» و جایی که پدر می‌نالد: «هر دوی شما مجاهد و مکتبی اگر مرا پدر خود ندانید و پشت کنید من شما را فرزندان خود می‌دانم. گوش‌تان را می‌کشم و رویتان را می‌بوسم.»

بازرگان در آن نامه تاریخی خطر لبنان شدن ایران را یادآور می‌شود و به صراحت می‌گوید: «منحرف هستید اما نه منافقید و نه مرتجع.» و انحراف مجاهدین از نفاق آنان بدتر بود که آنان نفاق نمی‌کردند چراکه به صراحت منحرف بودند. بازرگان نوشته بود: «مجاهدین خلق التقاطی هستند معتقدات اسلامی و انقلابی خود را اصرار دارند بر مبنای اصول مارکسیسم بنا کنند و درخت ایدئولوژی آنها ریشه‌ی مارکسیستی دارد.» این سخن مهمی بود. بازرگان البته مکتبی‌ها را هم بی‌ربط به مارکسیسم ندانست: «درخت ایدئولوژی شما هم میوه‌های مارکسیستی دارد.» اما میان ریشه و میوه فاصله بسیار است. بازرگان به عنوان یک لیبرال متدین به سرعت به سراغ اخلاق و اقتصاد می‌رود: «اهل قهر و انتقام و انهدام هستید که به هیچ‌وجه با روح اسلام دم‌ساز نیست و عناد خاصی با سود و مدیریت خصوصی داشته اگر دست‌تان برسد هر چه سرمایه و مالکیت و معامله است از بین برده کشور را یکسره ملی یعنی دولتی می‌کنید.» بازرگان نه‌تنها پدر معنوی هر دو جریان مجاهد و مکتبی که کاشف انحراف مارکسیستی آنها هم هست. برخلاف خاطرات افراد مبارز و مخلصی مانند لطف‌الله میثمی که به علت حب شخصی و اخلاقی به مرحوم بازرگان و محمد حنیف‌نژاد می‌کوشد میان آن دو اتحاد فکری ایجاد کند اسناد تاریخی حکایت از تضاد اساسی میان پدر و پسر دارد.

یکی از این اسناد «جزوه‌ی سبز» نوشته محمدتقی شهرام حاصل «جمع‌های بررسی و تصمیم» مجاهدین خلق است که پیش‌درآمد بیانیه اعلام مواضع ایدئولوژیک سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۵۴ است. برخی از عبارات این جزوه عینا در آن سند و بیانیه (که راهبرد فکری مجاهدین بود و به غلط بیانیه تغییر ایدئولوژی خوانده شد) آمده است. مهمترین شخصی که در این جزوه نقد شده است شخص مهندس بازرگان است که او را ایده‌آلیست، پراگماتیست، آمریکایی و بورژوا می‌خوانند. جزوه‌ی سبز روایت تاریخی برخوردهای تند مهندس بازرگان با موسسان مجاهدین است و از جمله به اولین دیدار پس از تاسیس مجاهدین در سال ۱۳۴۷ می‌پردازد: «در این ملاقات مهندس از دیدار رفقا اظهار شادمانی می‌کند ولی وقتی رفقا (محمد حنیف‌نژاد و...) مساله تشکیل سازمان را مطرح می‌کنند با عکس‌العمل سرد و تقریبا نامساعد او روبه‌رو می‌شوند و بالاخره وقتی رفقا مساله استثمار را به عنوان اساسی‌ترین ویژگی موجود در خط مشی سیاسی و تفکر انقلابی ما مطرح می‌سازند مهندس شدیدا مخالفت کرده و می‌گوید شما دارید منحرف می‌شوید یعنی گرایش‌های مارکسیستی پیدا می‌کنید. در پایان جلسه وقتی یکی از رفقا با حالت گلایه می‌گوید شما برای ما و کار ما حتی به اندازه پشیزی هم ارزش قائل نشدید (چیزی شبیه به همین مضمون) مهندس با خونسردی جواب می‌دهد: اینطور باشد!»

در سطرهای بعدی این سند تاریخی، مجاهدین به بازرگان توهین می‌کنند و او را به سبب آنکه «هیچ شور و حرکتی از خود نشان نمی‌دهد» به عنوان روشنفکری معرفی می‌کنند که «شهرت و نام کذایی خود را مدیون نابود کردن استعدادهای انقلابی سال‌های بحران ۴۰ و هواداری از رفرمیسم منحط و از سر تا پا سازشکارانه» هستند و وعده‌های شیرین بورژوازی و احکام شیرین‌تر خرده‌بورژوایی می‌دهند و با تظاهرات ریاکارانه تضرع‌کنان بر محراب بورژوازی به سجده افتاده‌اند و به عذر گناهان گذشته پیشانی بر خاک درگاه سائیده‌اند.

محمدتقی شهرام، بازرگان را چنین معرفی می‌کند: «ایشان که روزگاری کباده رهبری مبارزات مذهبی و قشرهای وسیعی از مردم محروم و روشنفکران معتقد را می‌کشیدند امروز کارخانه‌ای دارند و با وجدانی راحت با استثمار تنی چند از جوانان زحمتکش وطن، همان‌ها که روزگاری ایشان قصد آزاد کردن‌شان را داشتند، روزگار را به خوبی می‌گذرانند و شکر درگاه منان را البته با مقداری تغییر سمت قبله‌ای که داده‌اند خالصانه به جای می‌آورند.»

همین توهین‌ها بعدا در بیانیه‌ی اعلام مواضع سازمان تکرار شد و نهضت آزادی جریان ناسیونال رفرمیسم بورژوازی ملی نامیده شد و حتی هشدار بازرگان در دادگاه پهلوی به رژیم (ما آخرین گروهی هستیم که با شما به زبان قانون سخن می‌گوییم) را نوعی نشانی دادن به رژیم سلطنتی علیه گروه‌های مارکسیستی تلقی کردند. مجاهدین در بیانیه خود حتی جسارت خرده‌بورژوایی فدائیان اسلام را بر ترس بورژوایی نهضت آزادی برتری می‌دادند که این روایت از برخورد مهندس بازرگان با مجاهدین را نه فقط منابع نزدیک به مارکسیست‌های سازمان که نزدیکان به مجاهدین مسلمان تایید می‌کنند. لطف‌الله میثمی از همان جلسه دیدار روایت می‌کند که بازرگان همکاری با مجاهدین را رد کرد البته محترمانه و به بهانه اینکه «این حرفی که شما می‌زنید... خیلی وقت می‌خواهد و خرج دارد. خود من در ماه ۴۰۰۰ تومان هزینه زندگی دارم و باید در شرکت کار کنم تا آن را تامین کنم. خب کار مردم هست، کار دانشکده هم هست و وقت زیادی برای این کارها نمی‌ماند.»

روایت میثمی گرچه در نگاه اول توهین‌آمیز به نظر می‌رسد اما در نهایت اندیشه بازرگان را نشان می‌دهد. بازرگان در آن زمان با سازمان آب همکاری می‌کرد و به گران شدن قیمت آب شهری رای داده بود: «آن شب هم بحث شد که شما به جای اینکه به مشکلات ما برسید به کمیسیون آب رفته‌اید و با گران کردن آب موافقت کرده‌اید. مهندس بازرگان گفت در تمام دنیا این‌طور است که مخارج پایتخت را نباید رعیت دهاتی بپردازد. هزینه آب تهران را باید تهرانی‌ها تامین کنند تا به بودجه مملکت و رعایای کشور تحمیل نشود.» استدلال بازرگان در پاسخ به مجاهدین نشان‌گر اختلاف بنیادی اندیشه او با حنیف‌نژاد بود. بهمن بازرگانی روایت می‌کند: «مهندس بازرگان استاد دانشگاه بود، کارخانه هم ساخته بود و معتقد بود از طریق فعالیت‌های اقتصادی و صنعت و غیره باید جامعه را اصلاح کرد. [اما] حنیف معتقد بود این جامعه اصلاح‌پذیر نیست (اینها که می‌گویم تقریبا عین جملات حنیف است): جامعه مریض است و جراحی می‌خواهد. با قرص و دارو این مریض خوب‌شدنی نیست. جراحی جامعه هم نیاز به علم مبارزه دارد. مارکسیسم همان علم مبارزه است.»

برخلاف روایت همدلانه میثمی براساس بیشتر اسناد و روایت‌های تاریخی دیگر میان مهدی بازرگان و محمد حنیف‌نژاد فاصله‌ای پرناشدنی وجود داشت که انحراف مجاهدین خلق را نه از دوران حاکمیت محمدتقی شهرام که از همان زمان محمد حنیف‌نژاد نشان می‌دهد. بازرگان به عنوان یک ناسیونال‌لیبرال مسلمان سرتاسر دهه‌های ۴۰ و ۵۰ شمسی را صرف نقد مارکسیسم و مارکسیسم اسلامی کرد و آثاری چون «علمی بودن مارکسیسم» و «آفات توحید» را در نقد اندیشه‌ی مجاهدین منتشر کرد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی هنگامی که به جز ریشه‌ی درخت مجاهدین، میوه درخت مکتبی‌ها را هم مارکسیستی دید در نقد دوجانبه کوتاهی نکرد. یکی از آثار متاخر مهدی بازرگان که کمتر دیده شده است مقاله‌ای است ظاهرا منتشرنشده در ۲۵ آبان ۱۳۶۵ به نام «اسلام در خدمت مارکس» که هنوز نکات آن درخشان و منحصربه‌فرد است؛ گفتاری که در جلد سی‌ام مجموعه آثار بازرگان هنوز وارد بازار کتاب نشده است.

***

مهندس مهدی بازرگان فراتر از یک تشکیلات (ملی-مذهبی یا هر حزب دیگر) بود. بازرگان نماینده‌ی گفتمان روشنفکری ملی ایران بود که روشنفکری، آزادیخواهی، میهن‌دوستی و دین‌داری را چهار ضلع یک حیات سیاسی و فکری منسجم می‌دانست. ناسیونال‌لیبرالیسم بازرگان کالایی وارداتی نبود. تعاملات او با حوزویانی مانند آیت‌الله مرتضی مطهری او را از تجدیدنظرطلبی دور می‌ساخت. هرچند که مطهری به درستی منتقد درک نادرست و ناتمام بازرگان از فلسفه و فلسفه اسلامی بود و بازرگان تحت تاثیر نهضت ضدفلسفی در روشنفکری مذهبی، دریافتی دقیق‌تر از فلسفه اسلامی نداشت و «راه طی شده» را هم تحت تاثیر همین درک ناتمام نوشت اما فهم بازرگان از مفاهیمی مانند توحید و تفکر در طول حیاتش چنان تکامل یافت که اکنون برخلاف مجاهدین و اصولگرایان مهمترین آثارش نه نوشته‌های متقدم بازرگان که آثار متاخر اوست. آثاری که پس از روشن شدن انحراف مجاهدین خلق و به خصوص پس از پیروزی انقلاب اسلامی؛ «بازیابی ارزش‌ها» و «انقلاب ایران در دو حرکت» و «خدا و آخرت هدف بعثت انبیاء» نوشت.

بازرگان نه فقط پدر  روشنفکری ملی که فرزند زمانه خود بود و همه آثار جدید را می‌خواند و از اصلاح‌ اصلاح دینی ابایی نداشت. او برخلاف جمله مشهور دکتر عبدالکریم سروش نه فقط به اسم که حتی به صفت بازرگان بود چراکه تا پایان عمر از مالکیت، ملیت، دیانت و حریت دفاع کرد و این ارکان اندیشه ناسیونالیسم لیبرال در ایران است. راه طی نشده‌ای که هیچ‌یک از فرزندان بازرگان از مجاهدین تا مکتبی‌ها و حتی ملی- ‌مذهبی‌ها نتوانستند همپای پیرمرد تا پایان بیایند. آنان همه از بازرگان عبور کردند. مرحوم آیت‌الله سیدمحمود طالقانی را مجاهدین خلق پدر خوانده‌اند اما مرحوم مهندس مهدی بازرگان هم پدر بود؛ پدر آزادیخواهی و روشنفکری ملی ایران. راهی که تازه در آغاز آن قرار داریم؛ آغاز یک راه طی نشده...