ژیسلان کوتار راننده ـ مکانیکی است که برای نخستینبار ایدهی جلیقهی زرد را، برای بیان اعتراضها، در فرانسه مطرح کرد. او میگوید: «بسیار دیر بیدار شدیم و اکنون باید برای جبران بجنگیم».
در تصویری از قیام پاریس، زنی خشمگین بر زمین مینشیند و عصیانگرانه فریاد میزند: «ما گرسنهایم؛ کسی از ما حمایت نمیکند. چیزی جز جان برایم نمانده. جانِ ما را هم بگیرید». اما آخرالزمانیترین تصویر آنجاست که، در پسزمینهی دود و آتش و درخت کریسمسی در گوشهی تصویر، زنی درست چشم در چشم دوربین رقصی غریب را آغاز میکند و گاه برخی برای لحظهای به او ملحق میشوند.
همهچیز از هفدهم نوامبر آغاز شد؛ وقتیکه حدود پنجاههزار نفر از جلیقهزردها بزرگراههای مختلف را در سرتاسر فرانسه و در اعتراض به افزایشِ مالیاتِ سوخت ــ گازوییل ششونیم سانتیم و بنزین دو و نُه سانتیم ــ مسدود کردند، اما مانند هر جنبش دیگری، این زمینهای برای طرح مطالبات اساسیتری بود که تا نقد سیاستهای اقتصادیِ امانوئل مکرون و درخواست استعفای او گسترده شده و حتی تا حدودی به بلژیک و هلند سرایت کرده است. گفته میشود در فرانسه تاکنون شش نفر در جریان اعتراضها جان خود را از دست داده و بیش از ۱۷۰۰ نفر نیز دستگیر شدهاند. براساس نظرسنجیهای انجام شده، ۷۲ درصد مردم فرانسه که اغلب از طبقهی متوسط هستند از اینجنبش حمایت میکنند (برخی نظرسنجیها این عدد را ۸۲ درصد نیز اعلام کردهاند).
یک ویژگی جنبش جلیقهزردها سازماندهی اینترنتی آن است که با طرح یک پیشنهاد شخصی در فیسبوک آغاز شد. وی از شهروندان خواست، در اعتراض به افزایش مالیات سوخت، طوماری را امضا کنند که اکنون نام یک میلیون نفر را در پای خود دارد. بنابراین سازمانهای بوروکراتیک پیشینهداری نظیر احزاب و اتحادیهها نقشی در تکوین و سازماندهیِ این حرکت نداشتند و تنها پس از آغاز اعتراضها بود که حزب کمونیست از مطالبات جنبش و حزب سوسیالیست از خودِ جنبش حمایت کردهاند. بدنهی جنبش را نیز بهوضوح طبقات و گروههای حاشیهای، مانند نواحی روستایی فرانسه و ساکنان خانههای سازمانی در شهرهای کوچک یا حاشیهنشینهای کلانشهرها، تشکیل میدهند که سندیکاهای کارگری و گروههای ضدنژادپرستی و تبعیضهای جنسیتی نیز بدان افزوده شدهاند.
جلیقهزردها در منشوری مطالبات خود را در سه سطح اقتصادی ـ اشتغال، سیاست، بهداشت و ژئوپولیتیک و در ۲۶ بند مطرح کردهاند.
مهمترین این درخواستها عبارتند از افزایش ۴۰ درصدی حداقل دستمزد، افزایش استخدام در بخش عمومی، توقف خصوصیسازیها، برنامهریزی برای ساخت پنج میلیون مسکن، چهار برابر کردن بودجهیاختصاصی برای تأمین عدالت اجتماعی، شکستن انحصار رسانهای، خروج از ناتو، خروج از اتحادیهی اروپا و جلوگیری از مهاجرتهایی است که امکان پذیرش و ادغام آنها در جامعهی فرانسه وجود ندارد.
در پاسخ به حرکتهای اعتراضی، امانوئل مکرون پذیرفته است که، افزون بر حذف مالیات کمدرآمدها، ماهیانه ۱۰۰ یورو به حداقل حقوق کارگران (که ۱۴۹۸ یورو و با کسر مالیات ۱۱۸۵ یورو است) اضافه کند، اما این انعطاف هنوز ناراضیان را قانع نکرده که دست از اعتراض بردارند.
در تحلیل رویدادهای فرانسه نهتنها روزنامهنگاران و فعالان رسانهای، بلکه برخی از نویسندگان یا فیلسوفان چپگرا نیز به این رخداد پرداختهاند. نظریهی انتقادیِ کلی در تفسیر رویدادها بیشتر معطوف به نمونهوار بودنِ فرانسه است و این که جنبش اخیر حاصل بحران سیاستها و اقتصاد نئولیبرال است که اکنون در فرانسه بیش از هر کجای دیگر با واکنشهای اعتراضی روبهرو شده است.
نویسندهی بلژیکی، رائول ونهگم، پا را فراتر از نقدهای مرسوم گذاشته و بر نظم موجودی که از کشورهای پیشرفتهی سرمایهداری به اغلب نقاط جهان تسری پیدا کرده «توتالیتاریسم دموکراتیک» نام نهاده که مانند همهی شیوههای حکومتی از گذشته تاکنون حاصلی جز وخیمتر کردن «ناانسانیتِ مهیب» نداشته است و «کیش سودجوییِ» ناشی از آن نیز پیوسته «روحیهی همبستگی، سخاوتمندی و مهماننوازی را مختل میکند».
فیلسوف ایتالیایی، آنتونیو نگری، نیز پدیدهی جلیقهزردها را جنبشی میداند که: ۱- مربوط به «انبوه خلق» که؛ ۲- چون سربرآورده از جنبشهای سنتیِ سندیکایی یا حزبی نیست؛ ۳- طغیانی است در برابر فلاکتهای حاصل از اصلاحات لیبرالی و؛ ۴- بیان و تجلی آلام اجتماعیِ عظیمی است که تابهحال تلنبار شده است؛ ۵- آن را گروههای کوچک چپ ــ و نه سندیکاها و احزاب ــ از درون انفجارهای خشونت شهری سازماندهی میکنند. نتیجهای که نگری از این بحثها میگیرد نیز این است: «اگر این جنبش سازماندهی نشود، نظام سیاسی موجود «انبوه خلقی» از این نوع را خنثی خواهد کرد». او معتقد است «پاد قدرت» و ایجاد «قدرت دوگانه» و تلاش برای فرمهای جدید سازماندهی هستند که جنبش را حفظ خواهند کرد و نه احزاب و سازمانهای بوروکراتیک که خود را با نظم موجود وفق میدهند.
دیگر فیلسوف چپگرا، شانتال موفه، نیز زمانهی کنونی را عصر پسادموکراسی مینامد که وجود بحران نمایندگیِ سیاسی و بحران نظام اقتصادی نئولیبرال، تفاوتهای میانِ راستِ میانه و چپ میانه را از میان برده و صندوقهای رأی را بیاعتبار کرده است. بهگونهای که مردم دیگر دلیلی برای رأی دادن نمیبینند و با خود میگویند «رأی داریم، اما صدا نداریم». موفه میگوید جلیقهزردها واکنشی هستند به الیگارشی شدن جامعه و نظام سیاسیای که مشخصهی اصلی آن انفجار نابرابریهای اقتصادی است. وی نیز معتقد است این جنبش بدون ایجاد تحولی بزرگ نمیتواند راهحلی بلندمدت ارائه دهد. موفه ضرورتهای تداوم جنبش را به این ترتیب برمیشمرد:
۱- با بودن اکثریت مجلس در دست دولت، اکنون فقط در خیابان میتوان به سیاستهای دولت انتقاد کرد؛
۲- وحدت مطالبات فمنیستی و ضدنژادپرستانه با طبقهی کارگر برای ایجاد یک جنبش سیاسی چپگرا ضروری است؛
۳- وجود یک رهبر، مطالبات و سیاستها را منضبط و سازماندهی و احساسات جنبش را برمیانگیزد. این به معنای مهم بودن احساسات در سیاست است، یعنی همانچیزی که تکنوکراتها بهکلی فراموش کردهاند؛
۴- جنبش، از یک سو، هر چیزی را که به احزاب سیاسی و نظام حاکم ربط پیدا کند پس میزنند و از سوی دیگر، اگر جنبش صورت نهادی و سازماندهیشده پیدا نکند، شکل خطرناکی پیدا خواهد کرد و احتمالاً موضع دست راستی پیدا میکند.
بحثها و نظریهپردازیها دربارهی جنبش جلیقهزردها همچنان ادامه دارد و مسائل بسیاری همچنان ناگفته باقی ماندهاست. برای ما که در ایران سرشار از تاریخ انقلابها و جنبشها هستیم، نظارت و آگاهی بر رویدادها و نظریههای این جنبش اهمیت اساسی و درسهای فراوان دارد و بیش از همه روشنفکران ما ممکن است به این پرسش بیاندیشند که رویدادهای مهم دورانشان را چگونه در قالب نظریه بیان کنند تا اعتبار، اهمیت، الهامبخشی و پیوستگی تاریخی خویش را از دست ندهند.
* تمامی اطلاعات این نوشته از کانال تلگرامیِ غنی «جنبش جلیقه زردها در فرانسه» برگرفته شده است.