نقش جریانهای دانشجویی را در فرایند اصلاح ساختارهای سیاسی و تقویت دموکراسی بومی، در بازهی زمانی سالهای ۷۶ تا ۹۶ میتوان به شش مرحله تقسیم کرد.
از ۷۶ تا ۷۸
در این دوره، جنبش دانشجویی و بهویژه دفتر تحکیم وحدت نقش مهمی در فضای سیاسی کشور برای پیشبرد جنبش اصلاحات ایفا میکند. این نقش در تداوم نقشی است که تحکیم و جنبش دانشجویی در پیروزی تاریخی دوم خرداد ایفا کرد. در میان چهار عرصه اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی که تحولات در هر کدام منجر به پیدایش جنبش اصلاحی شد، جنبش دانشجویی در درجه اول در عرصه سیاسی و سپس در عرصه فرهنگی نقشآفرینی داشتند.
از ۷۸ تا ۸۰
در این دو سال جنبش دانشجویی در برزخ سرخوردگی و رادیکالیسم آمدوشد میکرد. هرچند بخشهای قابلتوجهی از بدنه دانشجویی همگام با احزاب بزرگ اصلاحطلب در مسیر عمومی اصلاحات گام برمیداشتند اما طیفهایی از کنشگران برجسته جنبش دانشجویی با ناامیدی از روند اصلاحات، یا گوشه انزوا گزیدند و یا به سمت رادیکالیسم میل کردند. جریان عبور از خاتمی که در آستانه انتخابات ۸۰ شکل گرفت، میوه همین رادیکالیسم زودهنگام بود. هرچند که خوابگردهای نظریه عبور نه میدانستند و نه میخواستند که تعبیر رویای عبور از خاتمی در بستر چپروی ناواقعگرایانه، انتخابات ۸۴ و میوههای تلخ آن باشد.
از ۸۰ تا ۸۴
در این مرحله شکافهای درونی تحکیم بهشدت فعال و درنهایت نیز به دو طیف علامه و شیراز منشعب شد و در طیف علامه نیز دو فراکسیون موسوم به سنتی و مدرن به مرزبندیهای هویتی قاطع با یکدیگر پرداختند. طیف شیراز با رجوع به شاخصهای تحکیم دهه شصت عملاً بهسوی جریان اصولگرا متمایل شد، فراکسیون سنتی به جریان عمومی اصلاحات وفادار ماند و فراکسیون مدرن بهسوی جریانهای فراتر از اصلاحطلبی رسمی نظیر ملی-مذهبیها، ملیها و روشنفکران غیردینی متمایل شد. این شکافها هرچند موجب شفافیت گرایشهای درونی جنبش دانشجویی شد اما ضربه سیاسی بزرگی محسوب میشد. پس از تنشهای درونی بسیار، نهایتاً از سال ۸۴ به بعد تحکیم عملاً فاقد هژمونی بلامنازع خود در دانشگاه و بهتبع فاقد تأثیرگذاریاش در جبهه اصلاحات بود و از آن تقریباً جز نامی بزرگ و تاریخی پرحادثه چیز دیگری در فضای دانشگاه و عرصه سیاسی کشور باقی نمانده بود.
از ۸۴ تا ۸۸
سالهای سختی که تحکیم و جنبش دانشجویی پس از روی کار آمدن احمدینژاد پشت سر گذاشت، سببساز مرحلهای نوین و راهبردهایی تازه برای جنبش دانشجویی و تحکیم بود. در آستانه انتخابات ۸۸، جنبش دانشجویی و نسلهای مختلف تحکیم تقریباً به شکلی همهگیر وارد پیکارهای انتخاباتی و حمایت از نامزدهای اصلاحطلب شدند. این رخداد موجب شد یکبار دیگر جنبش دانشجویی شکوفایی مجدد خود را تجربه کند و این بار البته با بدنهای تازه و نسلی تازهنفس و پرنیرو و پرانگیزه. اعتراضات پس از انتخابات بهصورت جنبشی فراگیر و ملی، جنبش دانشجویی را در بطن خود پویاتر از گذشته پروراند و فضای مجازی و شبکههای اجتماعی، این پویایی را تا پایان سال ۸۹ امیدوار نگاه داشت.
از ۸۸ تا ۹۲
در سالهای ۹۰ و ۹۱ اگرچه افقهای آینده مبهم مینمود اما این وضعیت، جریان دانشجویی و کنشگرانش را برخلاف شماری از سیاستورزان گرفتار یاس و بیعملی نکرد. برخلاف حادثه تیرماه ۷۸، فروکش کردن جنبش سبز در سال نود، نیروی اجتماعی جنبش دموکراسی خواهی و ازجمله دانشجویان را بدون سرخوردگی و صرفاً در انتظار فرصت، آماده و امیدوار نگاه داشت. فرصتی که در بهار ۹۲ فرارسید تا نهال دموکراسی خواهی واقعبینانهای که پس از جنبش ۸۸ در دانشگاه غرس شد، در انتخابات ۹۲ به بار نشیند. جنبش دانشجویی با درس گرفتن از سالهای ۷۶، ۸۰ (عبور از خاتمی)، ۸۴ (تحریم انتخابات) و ۸۸ (مشارکت فعال و مطالبهمحور)؛ به این جمعبندی رسید که مشارکت فعال در انتخابات و هر فرصت سیاسی و اجتماعی دیگر، چه با پیروزی و چه با شکست، دستاوردهایی دارد اما انفعال بیدستاورد است.
از ۹۲ تا ۹۶
مهمترین نقش جنبش دانشجویی را، در سالهای ۹۲ تا ۹۶، نه در پیوند و تعامل با دولت منتخب، بلکه در رویکرد جامعهمحور باید دید. برخلاف سالهای پس از ۷۶ که همه چشمها بهسوی دولت و مجلس دوخته شده بود، این بار دانشجویان در جستجوی کشف توانمندیهای خود و به کار انداختنشان در مسیر تغییر بودند. راهاندازی انجمنهای متعدد جدید و متجدد و اتخاذ رویکردهای تازه در کنشگریهای صنفی و سیاسی دانشجویی نشانههای جدی از تغییر سرمشق را در جنبش دانشجویی نشان میدهد. درواقع دانشجویان متوجه شدهاند «هر که به امید همسایه نشست گرسنه میخوابد».