«خواب دیدم که میدویدم. کوچه خانهمان را تا زیرگذر دویدم. چادر به سر داشتم و نداشتم. اشک به چشم داشتم و نداشتم. کسی نگاهم میکرد و هیچکس نبود. نفسزنان به دکان رحیم رسیدم. هوا تاریک و روشن بود. نسیم ملایمی میوزید. مثل اینکه بهار بود. بوی گل میآمد. بوی محبوبه شب».
داستان، داستان محبوبه و رحیم است. روایت عاشقانهای که از سال ۷۴ تا امروز بیش از ۳۰۰ هزاربار تکثیر شده است. حالا هم میگویند ماجرای این عشق قرار است دستمایه ساخت سریالی شود؛ «بامداد خمار» فتانه حاجسیدجوادی گرچه سالها عنوان پرفروشترین رمان عامهپسند را برای خود حفظ کرده، نخستین روایت عاشقانهای نبود که در این قالب در ایران به شهرت میرسد.
سابقه اینگونه از رمانسهای عاشقانه به نخستین تجربههای رماننویسی فارسی برمیگردد. از آثار نسل اول مشفق کاظمی، محمد حجازی، حسین مسرور، حسینقلی مستعان و جواد فاضل گرفته تا نسل دوم و نویسندگانی، چون ر. اعتمادی، ارونقی کرمانی، منوچهر مطیعی، صدرالدین الهی، تا نسل سوم و ظهور نویسندگان زنی، چون نسرین ثامنی، فهیمه رحیمی، خواهران اسدی، م. مودبپور و نازی صفوی و نسل امروز نویسندگان داستانهای عاشقانه عامهپسند. این عاشقانههای عامهپسند این روزها، روزگار خوبی ندارند و حتی کلیشه موفق عشق دختر پولدار به پسر فقیر (الگوی داستان بامداد خمار) هم نتوانسته بازار فروش را برای آنها تضمین کند.
عامهپسندها جا ماندند
عامهپسندها یعنی داستانهایی که «با هدف سرگرمی نوشته و خوانده میشوند»، «کشش داستان و پاسخ به سؤال -آخرش چه شد؟ - در آنها پررنگتر است»، «معمولا متمرکز بر احساسات نوشته میشوند»، «عناصری، چون عشق و نفرت، خیانت و وفاداری در آنها پررنگتر است»، «روایت زندگی معمولی مردم هستند» و «شیوه روایی پیچیدهای هم ندارند» این روزها علاوه بر کتابها، روی پرده سینماها یا آنتن شبکههای تلویزیونی و ماهوارهای هم جا خوش کردهاند. نویسندگان، ناشران و گاهی هم منتقدان همین را عامل اصلی روزگار افول ادبیات عامهپسند معرفی میکنند.
بهمن رحیمی، مدیرمسئول نشر شادان که عامهپسندهای موفقی، چون «اتوبوس آبی» و «عالیجناب عشق» از ر. اعتمادی و «شیرین» و «یاسمین» از م. مودبپور را به بازار کتاب عرضه کرده هم از کسانی است که چنین نظری دارند. او به همشهری میگوید: «با شروع دهه ۹۰ شبکههای اجتماعی و کانالهای ماهوارهای بهسرعت فراگیر شدند و بخش عمدهای از اوقات فراغت مردم را گرفتند. در نتیجه همان مخاطبان همیشگی را هم از گردونه بازار خارج یا کم کردند. با نگاهی به اطرافیان خودمان میبینیم بیشترین قشر رمانخوانها که زنان بودند، در چند سال اخیر همان یکی دوساعت اوقات کتابخوانی را صرف شبکههای اجتماعی یا نشستن پای سریالهای ماهوارهای بهویژه سریالهای ترک میکنند».
علی مسعودینیا، شاعر و منتقد ادبی هم این نظر را تأیید میکند و توضیح میدهد: «مهمترین دلیل افت فروش ادبیات عامهپسند ایرانی، برونمتنی است. ذائقهای که با رمانهای عامهپسند اقناع میشد و بهدنبال داستانهای قابل پیشبینی، معمولی و با پایان خوش میرفت حالا با تماشای شبکههای ماهوارهای تأمین میشود. در سوی دیگر ماجرا سینمای داخل کشور هم به این ماجرا دامن زده است و معمولا اغلب فیلمهای پرفروش این روزهای سینمای ایران تم عامهپسند دارند و در این شرایط مخاطب همان محتوا را با هزینه کمتر و رنگ و لعاب بیشتر دریافت میکند».
مرزها رنگ میبازند
حالا که مخاطبان عامهپسندها به سریالهای ترکی روی آوردهاند، انگار عاشقانهها در سینمای ایران و رمانهای جدیتر هم رونق گرفتهاند. علاوه بر فیلمهای روز سینمای ایران که مفاهیمی نزدیک به زندگی مردم را به شکلی ساده به تصویر میکشند، بهنظر میرسد با نویسندگانی هم روبهرو هستیم که تمایل دارند نزدیک به این فضا بنویسند. زویا پیرزاد و فریبا وفی نویسندگانی هستند که توانستهاند بین خوانندگان انواع رمان، ترکیب متنوعی از خوانندگان با سلیقههای مختلف را جذب رمانهای خود کنند. نکتهای که علی مسعودینیا آن را سرآغاز یک جریان و فضای جدید در رماننویسی ایران معرفی میکند: «بعد از انتشار کتاب «چراغها را من خاموش میکنم» در اوایل دهه ۸۰ (این اثر در مرز بین عامهپسند و جدی حرکت میکند و نشر مرکز تاکنون بیش از ۸۵ بار آن را چاپ کرده است) فاصله رمانهای جدی و عامهپسند کمتر شد و بسیاری از نویسندگان جدی و حرفهای ما ترجیح دادند روایتی نزدیک به زندگی مردم را مطرح کنند. به همین دلیل هم دست خواننده رمانهای عامهپسند که ترجیح میدهد سوژههای نزدیک به زندگی عادی خود را دنبال کند، در بازار جدی کتاب خالی نمیماند و طبیعی است که بازار عامهپسندها کمی افت کرده باشد».
امیر نوری، مدیر تولید نشر علی هم که یکی از ناشران پرکار در چاپ رمانهای عامهپسند محسوب میشود، این موضوع را به شکل دیگری روایت میکند. او معتقد است بخشی از کاهش استقبال مخاطبان از رمانهای عامهپسند به آگاهی خودشان بازمیگردد؛ «تغییر سلیقه مخاطب در چند سال اخیر کاملا مشهود است. مخاطب ما دیگر سمت سوژههای تکراری و کتابهای بدون تحقیق و پیشزمینه فکری نمیرود و توقعاش از رمانهای عامهپسند بالا رفته است».
ابوالقاسم کاظمیپور، مدیرمسئول نشر شقایق هم میگوید: «دانستههای نسل دوره ارتباطات بسیار است. پس بدیهی است در اندازه خودش داستان بخواهد».
بهمن رحیمی، مدیرمسئول نشر شادان هم این تغییر را درست یا غلط در میان مخاطبان نشر خود دریافته است. او میگوید: «شبکههای اجتماعی و کانالهای ماهوارهای در کنار تأثیر منفی خود در میزان کتابخوانی، موجب تغییر در ذائقه و خواست عمومی هم شدهاند و سطح اطلاعات اولیه مخاطب را هرچند بدون منبع و حتی نادرست کمی افزایش دادهاند و به همین نسبت برای تعداد باقیمانده رمانخوانها، سطح انتظار افزایش یافته است».
شبکههای مجازی یکبار بهصورت مستقیم بر بازار کتاب تأثیر گذاشتهاند و یکبار بهصورت غیرمستقیم. علی مسعودینیا معتقد است با کاهش انتشار و اقبال به مجلهها، سنت پاورقینویسی در مجلههای خانوادگی هم از میان رفته است و از آنجایی که این سبک در گذشته یکی از مهمترین دلایل رونق عامهپسندها بود، در دهه گذشته این بخش از ادبیات را هم دستخوش تغییر کرده.
جایی برای سانسور نیست
فقط افزایش آگاهی مخاطبان که کاظمیپور و رحیمی از آن یاد میکنند، ذائقه رمانخوانها را تغییر نداده است. دوره ارتباطات ویژگیهای دیگری را هم به بازار کتاب تحمیل کرده است. رشد نرمافزارهای ارتباطی مثل اینستاگرام و تلگرام و انتشار بدون محدودیت داستانها در فضای مجازی موجب شده است مخاطب امروز تمایلی به خواندن داستانی با ممیزیهای بیشمار نداشته باشد؛ اتفاقی که اغلب در رمانهای ترجمه کمتر میافتد.
ابوالقاسم کاظمیپور این دیدگاه را تأیید میکند و معتقد است نویسنده ایرانی بهدلیل ممیزیها خواه ناخواه دچار خودسانسوری است و این محدودیت هرگز اجازه بیان کامل احساسات را به او نمیدهد. مدیر نشر شقایق توضیح میدهد: «خودسانسوری نویسندههای ما در شرایطی است که نسل جدید کتابهای سانسورشده را نمیپذیرد. او واقعیتهای زندگی را بدون سانسور میخواهد و شاید دلیل اصلی گرایش آنها به داستانهای بدون ممیزی فضای مجازی همین باشد».
وقتی صحبت از سانسور میشود، نگاهها ناخودآگاه به رمانهای ترجمه است که نه نویسنده آنها دلیلی برای خودسانسوری دارد و نه مترجم خود را ملزم به سانسور میداند. اداره کتاب هم برخی مفاهیم طرح شده در این آثار را با توجه به نوع فرهنگ کشور مبدا میپذیرد و در نتیجه این آثار احتمالا با اقبال بیشتری از سوی مخاطبان روبهرو میشوند.
کاظمیپور البته علاوه بر اینها معتقد است کتابهای ترجمه بهویژه آثار نویسندگان بزرگ همیشه سهم قابلتوجهی در بازار نشر کتاب داشته و دارند. او میگوید: «اگر نویسنده خارجی دارای شهرت و مترجم هم کاربلد باشد، همیشه محصول نهایی قابل توجه است. با توجه به اینکه آزادی بیان نویسنده در حوزه ترجمه، بیشتر و سختگیریها کمتر است و کتاب از نظر مخاطب مقبولتر و موردپسندتر است».
ویترین برای ترجمهها
با اینکه بسیاری از نویسندگان و ناشران سهم آزادی بیان را در اقبال به آثار ترجمه قابلتوجه میدانند، در کنار آن به دلایل دیگری هم برای موفقیت ترجمهها باور دارند؛ ویترین بیشتر، توجه منتقدان، تبلیغات و برگزیده شدن در جشنوارهها که موجب شده است آثار ترجمه گوی سبقت را در فروش بربایند.
مثلا همین تابستان امسال رمان عاشقانه «ملتعشق» بیشترین فروش بخش ادبیات داستانی را از آن خود کرد. این کتاب هرچند در طیف عامهپسندها قرار میگیرد، به گفته منتقدان یک سر و گردن از آثار ایرانی این گروه بالاتر است. با وجود این نویسندگان و ناشران ایرانی دل خوشی از الیف شافاک (نویسنده ترک- فرانسوی کتاب ملتعشق) و جوجو مویز (نویسنده انگلیسی رمانهای عاشقانه «من پیش از تو» و «پس از تو») ندارند و معتقدند ترجمه آثار این دو بازار ایرانیها را کساد کرده است. آمار منتشرشده از سوی خانه کتاب هم این ادعا را ثابت میکند بهطوری که از سال ۹۳ و زمانی که ترجمه ارسلان فصیحی از ملتعشق پس از ۵ سال تأخیر از سوی نشر ققنوس روانه بازار کتاب شد، این اثر در زمره پرفروشترین کتابهای ادبیات داستانی جای گرفته است. ترجمههای مریم مفتاحی از آثار جوجو مویز هم همین سال از سوی نشر آموت به بازار رسید و همه جا را قبضه کرد.
امیر نوری، مدیر تولید نشر علی این اقبال گسترده به آثار ترجمه را نتیجه ویترینی میداند که کتابفروشها به آنها دادهاند. او تصریح میکند: «آثار ترجمه ویترین بسیار خوبی دارند. هنوز بسیاری مطالعه رمان ایرانی را سطح پایین میدانند و مطالعه رمان خارجی را روشنفکری. کتابفروشیها هم در این اتفاق سهم پررنگی دارند و با اینکه عمده درآمدشان از رمانهای عامیانه و ایرانی است، اما کمتر به آنها ویترین میدهند. از سوی دیگر، کمتر پیش میآید که نقدها و معرفیهای کتاب به آثار ایرانی اختصاص یابد».
ابوالقاسم کاظمیپور، مدیرمسئول نشر شقایق هم دلایل دیگری برای موفقیت بیشتر ترجمهها نسبت به تالیفهای ایرانی در سالهای اخیر برمیشمارد و آن تبلیغات جهانی و چاپ یک داستان در کشورهای مختلف است که موجب شهرت اثر و نویسنده میشود. درحالیکه در جامعه ما تبلیغاتی برای بهترین کتابها هم نمیشود. او میگوید: «داستانهای ترجمه در جشنوارههای مختلف در سراسر جهان هم شرکت میکنند و به همین دلیل مخاطبان زیادی با آنها آشنا میشوند. نویسندگان ایرانی چندان از این امتیاز برخوردار نیستند».
تحریمها به بازار کتاب رسید
با همه اینها انگار شرایط اقتصادی سالهای اخیر و افزایش قیمت کاغذ هم بر فروش رمانهای عامهپسند ایرانی بیتأثیر نبوده است؛ اتفاقی که بیشتر ناشران را درگیر کرده تا با کاهش تیراژ، خود را در بازار نشر حفظ کنند.
امیر نوری و ابوالقاسم کاظمیپور، هم این نظر را تأیید میکنند. بهمن رحیمی توضیح بیشتری در اینباره میدهد و میگوید: «تحولات ناشی از تحریمها تأثیر شدید خود را بر مواداولیه صنعت هم گذاشته است و همان خانوادهای را که با هزارترفند هنوز خرید کتاب را ترک نکرده بود، دچار مشکل کرد. با نگاهی به تغییر قیمتها در صنعت نشر میبینیم در فاصله فروردین تا شهریور ۹۷ قیمتها تغییرات ناگهانی و دوبرابری داشتهاند و یکباره در یکی دوماه اخیر باز هم به این افزایش تا ۳ برابر رسیدهایم.
در این شرایط یک کتابخوان از طبقه متوسط که شاید توان خرید ماهانه یک کتاب را داشت یا برای خود این توان را ایجاد میکرد، چگونه میتواند چندبرابر شدن قیمت کتاب را در کمتر از ۶ماه هضم کند و همچنان خریدار کتاب باقی بماند؟».
او میافزاید: «امسال فقط ناشرانی در این حرفه مشغول ماندهاند که به شکل تقریبا حرفهای و بدون پشتوانه دولتی و نیمهدولتی توان تزریق منابع مالی بیرون از مجموعه نشر را داشتهاند».
فراتر از عامهپسند
نویسندگان و ناشران درباره عامهپسندها به یک استدلال کلی بسنده میکنند. با وجود این بهنظر میرسد از نگاه کتابخوانهای حرفهای و منتقدان هرچند دلایلی، چون سانسور، ویترین، گرانی کاغذ، شبکههای ماهوارهای و انتشار داستانها در شبکههای مجازی هر کدام بهتنهایی روی فروش عامهپسندها تأثیر منفی داشته است، اساسا میان عامهپسندهای تالیف و ترجمه تفاوت مهمی وجود دارد.
در خارج از ایران عامهپسندها بیشتر از هر چیز در نتیجه داشتن فروش بالا و استقبال از سوی طیفهای مختلف در این ردیف قرار میگیرند و ممکن است در ژانرهای مختلفی، چون عاشقانه، پلیسی، اکشن و فانتزی نوشته شوند؛ تنوعی که در ایران کمتر بهچشم میآید. از سوی دیگر ارزشهای ادبی در عامهپسندهای خارجی بسیار مورد توجه است، اما در ایران کمتر پیش میآید عامهپسندها خود را پایبند به اصول و ارزشهای ادبی بدانند.
علی مسعودینیا، منتقد ادبی در اینباره تصریح میکند: «عامهپسندها در ایران و خارج از کشور تفاوت زیادی با هم دارند. در غرب معمولا عامهپسندها بهدلیل وجود یک ارزش ادبی خاص پرفروش میشوند و مورد توجه طیف زیادی از مخاطبان قرار میگیرند، اما در ایران عموما عامهپسندها فاقد ارزش ادبی نوشته میشوند. برای مثال در میان همین ترجمههایی که در سالهای اخیر پرفروش شدهاند، من چندان جوجو مویز و الیف شافاک را جزو نویسندگان عامهپسند نمیدانم. مثلا ملت عشق یک خط روحانی را در پیش گرفته و جوجو مویز در کارهایش یک تم فلسفی دارد و به همین دلیل بهنظر میرسد این آثار چند پله بالاتر از رمانهای عامهپسند قرار گرفتهاند».
او هم مانند بسیاری دیگر از منتقدان قائل به تفاوت میان عامهپسندهای ایرانی و خارجی است، اما چند ویژگی مشترک برای آنها برمیشمرد و توضیح میدهد: «عامهپسندها ویژگیهای مشترکی دارند؛ اول اینکه معمولا راوی ماجرایی هستند که مردم انتظار دارند؛ مثل آرزوهایشان. دوم، نقش تصادف در این رمانها بسیار پررنگ است و بسیاری از اتفاقها در طول داستان تصادفی رخ میدهد. سوم، سانتیمانتالیسم و احساساتگرایی در این رمانها بسیارپررنگ است و آدمهایشان هم همیشه مردم معمولی هستند و پر از بیان صریح احساسات. در نهایت اینکه ساختار اغلب این داستانها خطی است».
بهنظر میرسد در سالهای اخیر تفاوتها بیشتر خود را نشان دادهاند. ادبیات غرب هرچند سال یکبار چهره جدیدی به دنیای عامهپسندها معرفی میکند و با گذر از دانیل استیل، آگاتا کریستی و جیناستین امروز به جوجو مویز، جان گریشام و جی. کی. رولینگ میرسد و همگام با مخاطب پیش میآید، اما عامهپسندهای ایرانی همچنان به روایتهای عاشقانه دهه ۶۰ و ۷۰ بسنده کردهاند و با تمرکز بر ژانر عاشقانه راه نویسندگان آن دهه را در سطح پایینتری ادامه میدهند.