در سالهای ابتدایی دهه ۱۳۴۰، عدهای از جوانان جبهه ملی نامهای خطاب به دکتر مصدق نوشتند و به سیاست «صبر و انتظار» جبهه ملی اعتراض کردند و از مسیری جدید سخن گفتند. مصدق از مضمون نامه حمایت و در پاسخ به امضاءکنندگان چند توصیه کرد. از جمله نوشت: «شما دانشجویان عزیز جزئی از افراد مملکتاید و نمیتوانید به تنهایی کار مفیدی انجام دهید مگر اینکه با سایر تشکیلات مملکتی همکاری کنید.» نامه این جوانان، خاطره آن نامه را در ذهنم زنده کرد. زمانی که نامهای به امضای 420 نفر از فرهیختگان نسل جوان میرسد، نشان میدهد «بیهوده سخن بدین درازی نبود» و این حکایت از آن دارد که بارقههایی از حقیقت در متن نهفته است.
در این نامه، کسانی که به قول حافظ گوهرانی هستند کز صدف کون و مکان بیروناند، طلب از گمشدگان لب دریا میکنند. امضاءکنندگان این نامه، از قوت و انرژی لازم برخوردارند و میتوانند تشکیلات مستقل خود را راهاندازی کنند؛ منتهی خود میگویند، از امر سیاست گریزانند. به اعتقاد من، این جمع نخست باید مشخص کند، میخواهد بهجای سیاست چه عنصری را بنشاند. آنها میتوانند به سازمانهای مردمنهاد و خیریهها میل کنند زیرا اذعان داشتهاند، دلسوز و همراه مردم خواهند بود و صدای بیصداها هستند. پس، میتوانند حرفهای این گروه از محذوفان را برجسته و به دولت منتقل کنند. اگر چنین مسیری را پیش بگیرند، پس از مدتی لاجرم پای عنصر سیاست به میان خواهد آمد. من پیشتر در مثالی آوردم مردی در رودخانه پوستینی را بر روی آب شناور دید. خود را به آب انداخت تا آن را بگیرد؛ در حالیکه بهجای پوستین خرسی در آب بود! همراه وی گفت، پوستین را رها کن و بیرون بیا؛ مرد جواب داد: من پوستین را رها کردم اما پوستین مرا رها نمیکند! این مثال، حکایت ما و سیاست است. شاید دانشجویان سیاست را رها کنند ولی سیاست، آنها را [رها]نخواهد کرد. سیاست، پس از مدتی فعالیت در عرصه اجتماع سر بر میآورد.
نامه بر امر اجتماعی تأکید دارد ولی تجربه زیسته ما حاکی از آن است، عرصه اجتماع، عرصه نزاع و درگیریهای خرد و کلان است و جملگی این موارد به سیاست مربوط میشوند؛ در واقع امر اجتماعی سرشار است از سیاست خرد (micro politic). سیاست خرد در پیوند مستقیم با سیاست کلان (macro politics) قرار دارد اما دانشجویان میخواهند سیاست کلان را نادیده بگیرند. اکنون، در زمانه ناتوانی و ناکارآمدی دولت و فشارهای خارجی، مردم به بقای خود میاندیشند و عیان و نهان حقوق همنوعشان را پایمال میکنند و بخشی از آنها به لطایفالحیل دست در جیب دیگری میکنند. باید پرسید در چنین شرایطی، رویکرد نصیحتمحور و تأکید بر امر اجتماعی چه افقی را پیشروی ما خواهد گشود؟
حال ممکن است ۴۲۰ نفر دیگر، یک سطح از امر اجتماعی پایینتر بروند و «امر فرهنگی» را بهجای «امر اجتماعی» بنشانند و کنشهای خود را حول فرهنگ شکل بدهند و بگویند مشکل ایران فرهنگی است و مادام که فرهنگ درست نشود، تغییری پدید نخواهد آمد. پاسخ ما چه خواهد بود؟ حتی ممکن است، عدهای دیگر سطحی پایینتر بروند و بر روانشناسی افراد و خلقیات ایرانیان تمرکز کنند. درباره روانشناسی جامعه ایران هم میتوان سخن بسیار گفت و به آمار روزافزون افسردگی، شیزوفرنی و... هم استشهاد کرد. غرض آنکه حاملان هر دیسیپلین علمی نمیتوانند نامهای امضاء کنند و بگویند، دیسیپلین ما را دریابید. زیرا هر علم و رشتهای مشکلات جامعه را از دریچه چشم خود میبیند و تغییر در اوضاع را به آن گره میزند.
در نامه دانشجویان بهحق نگاهی دگرخواهانه حاکم است؛ زیرا مردم گرفتارند. اما آیا راهحل، همدردی صرف و تأکید بر امر اجتماعی است؟! چنانکه بخواهیم، به مصاف فساد بهعنوان یکی از مسائل اساسی جامعه –که بخشی از گرفتاری مردم ناشی از آن است- برویم، به دریای سیاست قدم گذاشته و ناگزیر پایمان خیس میشود. این مثال، درباره شایستهسالاری و... هم صادق است و از هر طرف برویم، گریزی از سیاست نداریم. زمانیکه قدرت، عرصه عمومی را پُر کرده است امکان مانور اجتماعی به حداقل میزان خود میرسد و آنگاه که عرصه اجتماع از قدرت قاهره زدوده شود، امکان امر اجتماعی بروز میکند و جامعه از درخودبودگی خارج میشود. از این رو، اگر بخواهیم در اجتماع پرشده از قدرت فعالیت کنیم، باید با قدرت دستوپنجه نرم کنیم و معبری برای تجلی اراده آزاد مردم بگشاییم.
این نامه پروژه دموکراتیزاسیون در ایران را شکست خورده تلقی کرده و از رهیافت جامعهشناسانه بهنوعی الهیات رهاییبخش پل زده است. عبور از پروژهای ناتمام، امری نادرست است. زیرا، پروژه دوم خرداد آنگونه که باید پیش نرفت و در میانه راه متوقف شد.
لذا، نباید دموکراسی را -که تجربه زیستن در اتمسفر آن را نداشتهایم- تخطئه کرد. دانشجویان از گذشته معتقد بودند در دوره اصلاحات تبدیل به ابزار اصلاحطلبان برای چانهزنی با قدرت (بخوانید زد و بند با قدرت) شدهاند، از این رو اصلاحات را بهکلی رد میکنند. در صورتیکه میتوان بدون پردهپوشی، فهرست زدوبندکنندگان و رانتخواران را افشا و پروژه اصلاحات را پالایش کرد. این پردهپوشی بر کلیت نامه نیز تأثیر گذاشته و آن را خنثی کرده است؛ در حالیکه جوانان –بهعنوان مظهر سوژهگی- نباید اصطلاحاً گِرد موضع بگیرند و تیزی مواضع خود را به دست خود کُند نمایند.
در پایان، امید دارم امضاءکنندگان نامه تشکیل حزب دهند و پیش بروند و مثمر ثمر واقع شوند. در این صورت، بسیاری را که سابقهای در سیاست دارند، در کنار تشکیلاتشان خواهد داشت.
هفتهنامه صدا، شماره ۱۰، ۳ آذر ۱۳۹۷