October 06, 2018
نظریهپردازان و جامعهشناسان سیاسی، غالباً تغییر در نظامهای سیاسی را ذیل عنوان «انقلاب» صورتبندی میکنند. پیشتر در مقالاتی پیرامون واژه انقلاب نوشتهام و در این مجال تکرار مکررات نخواهم کرد. ولی با توجه به بحثی که در ادامه خواهد آمد، اجمالاً میتوان گفت، «انقلاب» واژهای است مدرن، که بعد از انقلاب فرانسه به ادبیات سیاسی وارد شده است. بنابراین اطلاق این واژه به پدیدههای ماقبل آن دقیق بهنظر نمیرسد. از این رو عناوینی چون انقلاب عباسیان (Abbasid Revolution) و... صحیح نیست. به همین خاطر، تغییراتی فیالمثل از جنس نشستن عباسیان بهجای امویان را باید ذیل عنوان «فتنه» تعریف کرد. در نهجالبلاغه در تعریف فتنه میخوانیم: «إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ و أَحْكَامٌ تُبْتَدَع» یعنی «منشأ فتنه و فسادها (در ميان مردم) پيروى از خواهشهاى نفس است، و احكامى كه بر خلاف شرع صادر گردد». در واقع، فتنه ابتدا با تبعیت از تمنیّات آغاز میشود و سپس با تئوریزه کردن چنین مواردی ادامه پیدا میکند. تئوریزه کردن عنصر مهمی است، زیرا تبعیتِ صرف از تمنیّات تنها ناظر بر منافع فرد است و نهایتاً با کامجویی برابری میکند. در همان مثال پیشین، برافکندن بنیامیه از سوی عباسیان جنگی عشیرهای محسوب میشد ولی غالبان آن را تئوریزه و ادعا کردند چون قریشی و از خاندان پیغمبر هستند، احق به این امر بودهاند. قتل عثمان را هم میتوان نمونهای دیگر از فتنههای تاریخی بهشمار آورد که عدهای بهمنظور برهم زدن نظم عمومی و خلیفهکشی دست به انجام آن زدند.
فارغ از دعوای بر سر واژگان، پرسشی برای نگارنده حائز اهمیت است و آن اینکه چه عنصری میان تمامی «فتنه»ها و بعدها «انقلاب»ها مشترک است؟ در آثار معتبر پیرامون انقلاب، پیرامون تشابهات انقلابها بحثهای بسیاری مطرح شده است. ولی من معتقدم وجه مشترک تمامی انقلابها «بزرگ شدن حجم دولت» بوده است. از این رو، هر فرآیندی که حجم دولت را بزرگ کرده است، انقلاب مینامم و بالطبع فرآیندهایی را که بزرگ شدن حجم دولت منجر نشده است، از دایره انقلابها خارج میکنم. انقلابها منجر به مشارکت فورانی یا تودهای میشوند، به این معنا که همگان ولو با فشار میخواهند وارد دولت برآمده از انقلاب شوند. در نمونه فوقالذکر شاهد هستیم، عباسیان رأس حکومت را از امویان زدودند و دیوانیان بهجای خود باقی ماندند و همپیمانان عباسیان شامل ایرانیان، زرتشتیان و موالی به دولت وارد شدند. افرادی چون سعید امیرارجمند این تحول یعنی بهطور مشخص ورود ایرانیان به دولت عباسی را ذیل عنوان انقلاب جامع (integrative revolution) تشریح کردهاند.
مطابق این تعریف، معتقدم بعضی تحولات در ظاهر انقلاب نبوده اما در باطن چنین بودهاند. مثلاً در انتخابات ریاستجمهوری منتج به پیروزی احمدینژاد یا شهرداری دوره قالیباف شاخصههای متداول انقلاب قابل مشاهده نیست اما حجم دولت بزرگ شده است. لذا میتوان ادعا کرد، کارویژه انقلابی بودن، دولتیتر شدن است. برای تحکیم بحث، میتوان به آمار سازمان اداری و استخدامی مراجعه و بررسی کرد در چه دولتهایی حجم دولت بزرگ شده است. این وضعیت را میتوان به طبقات زمینشناسی تشبیه کرد. اگر یک کوه را برش طولی دهیم، ادوار مختلفی نمودار میشود و اگر یک برش طولی در سازمان اداری دولت ایجاد کنیم، میتوانیم ضخامت لایهها را از دوره بازرگان تا دوره روحانی مشاهده کنیم. روزگاری گفته شد، اصلاحطلبان بهدنبال انقلاب رنگی بودهاند؛ ولی آمار حاکی از آن است، انقلاب اصلاحطلبان به بزرگ شدن دولت ختم نشده است لذا باید گفت، انقلاب رنگی آنهم از نوع سیاه آن به دست کسانی صورت گرفت که دولت را حجیم کردند. فیالواقع طبق آمار سازمان بازنشستگی طی سه دوره، شامل ابتدای انقلاب، دولت سازندگی و دولت آبادگران، دولت حجیم شده است منتهی در دولت آبادگران هم تعداد بازنشستگان زیاد شد و هم نیروی مازاد به دولت تزریق شد!
پس از انقلاب اسلامی، به دلیل مصادره و ملی شدن کارخانهها و از بین رفتن بخش خصوصی، وجه تولیدی اقتصاد به سمت دولتی شدن میل کرد. از طرف دیگر، نهادهایی مانند کمیته انقلاب، سپاه پاسداران، جهاد و... بهموازات نهادهای موجود تشکیل و در نتیجه این فرایند، تعداد بسیاری به دولت وارد شدند. این در حالی بود که پیش از انقلاب، مردم متدین ورود به دولت را تقبیح میکردند زیرا دستگاه را نامشروع میدانستند. بهخاطر داریم، حتی تعابیری مانند وعاظ السلاطین بکار گرفته میشد و امام درباره آنگونه افراد فتوا داد، عمامه از سرشان بردارید.
مجددا به نیمه دهه 80 بازمیگردم. پس از دولت احمدینژاد، بهکلی ساختار بخش خصوصی از بین رفت و مجدداً بسیاری وارد دولت شدند. البته ورود به دولت تنها از ناحیه دستگاههای اداری نبود و این مسأله را در دانشگاه و سایر دستگاهها نیز مشاهده میکنیم. بهلطف درآمد نفتی، دغدغهای هم برای پرداخت حقوق وجود نداشت. شهرداری هم به مدد فروش آسمان تهران، فرآیند جذب و پرداخت حقوق را بدون مشکل پیش برد. اکنون این دولت بزرگ روی دست روحانی و شهرداری مانده است. آنچه در ساختار اداری گذشت، باعث شد دولت با بیماری مگالوسفالی مواجه شود؛ این بیماری سبب تورم اندازه سر میشود، بهنحوی که تناسبت سر و بدن از بین میرود؛ در بحث حاضر، سرِ متورم نماد دولت و بدن نحیف نماد جامعه است. حال، دولت روحانی در برابر چنین رویهای گارد خود را بسته است، استخدامها را بهحداقل رسانده و یا بهکلی قطع کرده و از این جهت برای انقلابی شدن تحت فشار است. این فشار نهتنها در رأس دولت بلکه در سطح وزرا هم وجود دارد؛ وزرایی که به مازاد نیرو در وزارتخانهشان اذعان دارند و تحت فشار استخدام نیروهای جدید هستند. وضعیت بازنشستگان هم یکی دیگر از مشکلات دولت در جمهوری اسلامی است. در دیگر کشورها، بهازای هر شش کارمند یک بازنشسته وجود دارد اما در کشور ما این نسبت یک به یک است، یعنی یک بازنشسته یک کارمند. این وضعیت زمانی بهوجود آمد که در دولتهای نهم و دهم، افرادی با 20 الی 25 سال سابقه، بازنشسته شدند و در راستای پروژه انقلابی، بهجای آنها استخدام صورت گرفت. معالوصف، دولت از طرفی متعهد به پرداخت حقوق افرادی است که بناست سه دهه دیگر حقوق بازنشستگی دریافت کنند و از طرف دیگر باید حقوق کارمندان جدید را بپردازد.
در بحث حاضر نمیتوان از اقدامات ایدئولوژیک غافل شد. اساساً یکی از کارکردهای دستگاه (آپارتوس)، بازتولید خود است و این امر در دستگاههای ایدئولوژیک بیشتر نمایان میشود. ما، در جمهوری اسلامی لااقل با سه دستگاه ایدئولوژیک کلان مواجه هستیم. اولین آنها رسانه (صداوسیما) است که با صرف بودجه کلان و بهکارگیری نیروی انسانی بسیار نمیتواند وظیفه خود را بهخوبی انجام و ساخت سیاسی را مشروع جلوه دهد و میبینیم یکباره شبکه ماهوارهای و یا حتی شبکههای مجازی آن را از میدان به در میکند. دومین دستگاه دین است و چنانکه میدانیم حوزههای علمیه، سازمان تبلیغات، مراجع و... نمایندگان این دستگاه هستند ولی شاهد اثربخشی آنها نیستیم تا آنجا که میبینیم در مواردی به ضدخودشان تبدیل میشوند. آموزش سومین دستگاه است و فعالیتاش بهطور مشخص در قالب دروسی چون زبان عربی و تعلیمات دینی و همچنین واحدهای دانشگاهی مانند انقلاب اسلامی، وصیتنامه امام خمینی و اندیشه سیاسی امام و رهبری نمودار شده است؛ ولی در اینجا نیز شاهد هستیم، اتفاقاً این دروس در زمره کمطرفدارترینها هستند. در کنار این سه دستگاه، تلاش شده است خانواده هم به خدمت اقدامات ایدئولوژیک درآید ولی اکنون در چرخشی عمیق مشاهده میکنیم، خانواده با فرزندش همراه شده و در مقابل سیستم آموزشی قرار گرفته است. همچنین بهسراغ تأسیس سندیکای زرد برای کارگران، فرهنگیان، کامیونداران و... رفتهاند اما آنها نیز یا مستقل عمل میکنند یا بهدنبال تشکل برآمده از نمایندگان واقعی خود هستند. هزینه همه این موارد، علیرغم ضعف کارکرد و عدم موفقیت از بودجه عمومی پرداخت میشود و از این جهت پروژه ایدئولوژیزه کردن، همچون پالهنگ به دوش قوه مجریه افتاده است، بهطوری که دستگاههای اجرایی از انجام کارویژههای اصلیشان از جمله پروژههای عمرانی بازماندهاند.
بزرگ شدن حجم دولت، مقولهای تکبعدی نیست و تنها به سازمانها و ادارات داخلی ختم نمیشود. در ذات انقلابها نوعی صدور نهفته است، چه گفته شود چه نشود. زمانی هیتلر و حزب نازی آلمان، جامعه مدنی را بلعیدند، دولت را بزرگ کردند و نهایتاً تمام ظرفیت آن کشور در خدمت میلیشیا، جنگ و توسعهطلبی درآمد و سپس برای بسط فضای حیاتی بهسمت لهستان، اتریش، فرانسه و... رفتند. این نگاه پس از انقلاب اکتبر نیز وجود داشت و شوروی کشورهایی مانند کنگو، کوبا، ویتنام، کره، افغانستان و... را تسخیر کرد. در چین هم، مائو بهدنبال انقلاب دهقانی رفت و شعار «محاصره شهرها از طریق دهات» را سر داد و رفتهرفته شهرها را تسخیر کرد. مائو سپس در پی جهانی کردن ایدهاش برآمد و تئوری سهجهان را مطرح کرد. وی همچون الگوی چین، کشورهای جهان را به شهر و دهات تقسیم کرد و گفت دهات جهان را هماهنگ و انقلابی کنیم تا آنکه متروپل را محاصره کنند. مطابق این نظر، شاید لشگرکشیهای ناپلئون را هم بتوان از جمله عوارض انقلاب فرانسه دانست.
در ایران پساانقلاب هم چنین الگویی قابل مشاهده است. نهضتهای آزادیبخش اولین آنها بود. برخی گفتند، دولتها جملگی فاسد هستند و باید با مردم و نمایندگانشان یعنی نهضتها وارد گفتوگو شد و بهاین منظور حتی جلساتی در سفارت تسخیر شده آمریکا برقرار شد. علاوه بر این، برخی میخواستند ایده نهضتهای آزادیبخش را در آمریکا و کانادا پی بگیرند و بهترتیب سرخپوستها و ساکنان کِبک را جدا کنند. در کنار نهضتهای آزادیبخش، نقد عرفات مطرح و گفته شد، دست وی در دست اسرائیل است و همین امر جدایی غزه را بهدنبال داشت و امروز هم تشکیل میلیشیای شیعه در دستور کار است. اینها جملگی باعث شد، ایده برونبوم (exclave) همچون روسیه در ایران هم مطرح شود؛ برونبوم روسیه، کالنینگراد است و برونبوم ایران، عراق و سوریه و یمن. و اکنون شاهد هستیم، اداره برونبومها روز به روز به هزینههای جاری کشور مادر میافزاید.
در پایان باید گفت، انقلابی بودن و تأکید مستمر بر آن، مسیری متفاوت از اداره اصولی دولت یا حکمرانی خوب است. اگر روحانی و کابینهاش بر اصولشان پافشاری کنند، تغییری در حجم دولت نخواهیم داشت اما فرد پس از روحانی اینگونه عمل نخواهد کرد؛ زیرا وی مدیریت انقلابی را ثباتبخش تلقی کرده و به آن تن خواهد داد و دولت را متورم خواهد کرد. میدانیم در شرایط کاهش درآمد نفت، چاپ اسکناس بدون پشتوانه آغاز و حقوقها پرداخت میشود و همزمان مطلعایم پرداختها با پولی صورت میگیرد که ارزش خرید ندارد چرا که پایه پولی از بین رفته است. تلقی حاملان این دیدگاه اینگونه است که یک نیروی استخدامی دولت برابر است با یک نیروی متعهد، این در حالی است که چنین وهمی به سفرهای بزرگ میماند که بر روی آن طعامی نیست. مضاف بر این، باید توجه داشت یکی از اصلیترین علل بروز فساد و شاید مهمترین آنها، کاهش قدرت خرید است؛ زمانی که حقوق کارمند دولت کفاف اداره زندگیاش را نمیدهد، ناچار به رشوهگیری، دزدی و... روی میآورد و بهمرور فساد تمام دستگاه را فرا میگیرد.
در این مجال، به چند عارضه انقلاب از جمله افزایش حجم دولت، ناکارآمدی دستگاههای ایدئولوژیک و فساد پرداخته داشت و در بخشهای آتی درباره سایر عوارض بحثهایی مطرح میشود.
منبع: پایگاه خبری نفت خبر | 14 مهر 1397