معلق میانهی دو تراژدی
اغراق نیست اگر بگوییم، هر روز که میگذرد، شرایطِ اکنونِ ما سختتر و آینده مبهمتر و تاریکترمیگردد. هر روزه شاهد عقب نشینی دردناک «زندگی» در برابر مصایب و مشکلات هستیم. اقلام ضروری روزمره، کمیاب و یا شدیدا گران میشود. جامعه، هر روز فقیرتر و دستان مردم تهیتر و ناامنی افزونتر میشود. حجم بالایی از خبرهای تاریک و نگرانکننده در رسانهها و شبکه های ارتباطی جریان دارد. چهرهی تباهی و پسترفت، پر رنگتر شده و زیستن در فضای غبارآلودِ تردید و نگرانی، اضطراب را در عرصهی اجتماعی و فردی دامن میزند. چرا چنین این است؟
از خود می پرسیم: حاکمان و اربابان قدرت، نمیخواهند و یا نمیتوانند شرایط را مدیریت کنند؟
نخواستن و یا نتوانستن حاکمان، دوگانهای ساده شده از امر سیاست است، اما تٱمل در این باره ضرورتی اجتنابناپذیر است. چه بسیار مخالفان نظام سیاسی در چند دهه، تلاش کردند تا چنین بنمایانند که نظام سیاسی ارادهی معطوف به بهبود، رفاه، توسعه و اصلاح وضع موجود را ندارد. آنان نیت و قصد تصمیمگیران و سیاستمداران را زیر ذرهبین میبردند تا نشان دهند فساد از جایی آغاز میشود که حاکمان یک کشور، نمیخواهند جامعه را به سامان کنند و اوضاع را بهبود بخشند. اما از آن جا که دستیابی به نیتها و قصدها آسان نیست، سخنشان چندان شنیده نشد.
برای جامعه، نیت و قصد حاکمان چندان اهمیتی ندارد، بلکه پرسششان این است که آیا آنان که بر سریر قدرت تکیه زدهاند آیا میتوانند کشتی به گرداب افتادهی زندگی و سرنوشت جامعه را از غرقاب نجات دهند؟ آیا میتوانند کشور را از طوفان برهانند؟ مسئله، «خواستن و یا نخواستن» نیست، «توانستن و یا نتوانستن» است. آیا کشتیبان میتواند کشتی را هدایت کند؟
نظام سیاسی اینک در آستانهی اساسیترین چالش خود قرار دارد. چالش بزرگِ «توانستن یا نتوانستن»
به میزانی که مشکلات زندگیِ روزمره شتاب میگیرد، منزلت و حیثیت سیاسی حاکمان سقوط میکند. احترامی که شهروندان برای حاکمانشان قائلند، با افزایش بحرانها، از دست میرود. درد بزرگ جامعه این است که در آستانهی یک شک نگران کننده قرار گرفته است. شک در «توانایی نظام سیاسی برای ادارهی جامعه». به تدریج این باور گسترش مییابد که حاکمان توانایی لازم برای حل و فصل مخاصمات، رفع مشکلات، به سامان کردن امور و ایجاد ثبات و رفاه را ندارد. احساس میکنند که نمیتوانند به حکومت تکیه کنند. به تدریج این باور شکل میگیرد که با حاکمانی سست و ضعیف و ناتوان روبرو هستند. حاکمانی که توانایی لازم برای برون رفت از بحران را ندارد. چنین باوری، پایههای سیاست را خواهد لرزاند و بیرضایتی و بیرغبتی عمیقی را در پی خواهد داشت. تداوم این وضعیت کنونی، پنداشتِ حکومت ضعیف و ناتوان را در اذهان عمومی راسخ و ماندگار میکند.
تعمیم و تعمیقِ این پنداشت که حکومت ناتوان و حاکمان بیکفایت است، نتایج بسیار مخرب و پیامدهای زیانباری به همراه خواهد داشت. کمترین نتیجهی آن، گسترش فساد، ناامنی، آشوب اجتماعی، بروز انواع آسیبها است.
این باور که «دولت ناتوان» است با شرایط «بیدولتی»، فاصلهی چندانی ندارد. در وضعیت بیدولتی، انسان هابزی متولد میشود. همان که گفت: انسان، گرگ انسان است.
علی زمانیان
۱۴.۰۶.۱۳۹۷