منبع: تلگرام نویسنده
نوشته تحلیلی زیر بر اساس رفتارها، کنشها، نشانهها، سیگنالها و تحلیلهای دولت آمریکا تنظیم شده است. بدیهی است که مانند هر تحلیل دیگری میتواند اشتباه یا ناقص باشد. هدف آن است که تامل کنیم.
هدف ترامپ تغییر رژیم با کمترین هزینه است و برای آن استراتژی «تحریم اقتصادی» را برگزیده است. این تحلیل و تیتر نوشته یکی از نشریات آمریکایی است. اما سوال اینجاست که چرا آمریکا «فعلا» استراتژی جنگ را انتخاب نمیکند؟ به شش دلیل!
۱- هزینههای سرسام آور: هر چند عدهای میگویند هزینه جنگ را برخی از همسایگان محترم، مهربانانه و گشاده دستانه تقبل کردهاند. اما جنگ فقط هزینه مالی مستقیم ندارد. هزینههای مالی غیرمستقیم و هزینه روانی کشته شدن سربازان آمریکایی بالاست. برخی از مادران آمریکایی خود را کشتزار خون مینامند. یعنی فرزندانی را پرورش میدهیم که بعدا خون شان ریخته میشود!
۲- ترس از واکنشهای وحشتناک ایران؛ مدیر مطالعات دفاعی آمریکا در مرکز منافع ملی یادداشتی تحلیلی نوشته با عنوانی بسیار جالب: من پیش از این یک بار علیه ایران جنگیدهام و این جنگ پایان بدی داشت. او و تیمش جنگ آمریکا و ایران را در اتاق فکرشان شبیه سازی کرده و نشان دادهاند که واکنشهای نظامی ایران میتواند بسیار دردناک باشد.
۳- عدم امکان مدیریت کشور بعد از غلبه احتمالی: تحلیلگران آمریکایی میگویند بر فرض که در جنگ توانستیم موفق شویم. کشوری با ۸۰ میلیون جمعیت با پراکندگی بالا که بسیاریشان نظامی و شبهنظامی هستند را چگونه میخواهیم مدیریت کنیم؟
۴- مشروعیت بینالمللی: آمریکا برای جنگ با هر کشوری نیازمند یک دلیل محکمه پسند نزد افکار عمومی جهانی است. اکنون به لطف مذاکرات منجر به برجام و انضباط هستهای هیچ دلیل محکمی برای آمریکا وجود ندارد.
۵- کانون نفرت: در جنگ کانون نفرت بیشتر متمرکز میشود روی دشمن. اما در تحریم کانون نفرت متمرکز میشود روی مدیران ارشد کشور. مردم در جنگ میدانند که مسبب اصلی کیست اما در تحریم هر گونه نابسامانی را از چشم مدیران ارشد میبینند.
۶- گستردگی اثرات منفی: در جنگ شما میتوانید ۱۰۰۰ خانواده را داغدار کنید اما در تحریم، میتوانید زندگی تک تک ۸۰ میلیون ایرانی را سیاه کنید. جنگ را فقط بخش خاصی از جامعه مزمزه میکنند اما در تحریم کام تمام هشتاد میلیون ایرانی تلخ میشود.
بنابراین عقلانیت استراتژیک میگوید که هزینههای قطعی جنگ از منافع احتمالی آن بالاتر است و «فعلا» (با تاکید بر روی فعلا) نباید در دستور کار قرار بگیرد. چگونه تحریمهای اقتصادی منجر به تغییر رژیم میشود؟ در سه مرحله!
مرحله اول: تحریمها منجر به قفل شدن برخی از سازوکارهای اقتصادی و متلاطم شدن برخی دیگر از متغیرهای اقتصادی میشود. حقوقها نامنظم میشوند. بیکاری وسعت میگیرد. کالاهای اساسی کمیاب میشود و ...
مرحله دوم: اعتصابات و اغتشاشات اجتماعی شروع میشود آمریکاییها هر روز آنها را رصد میکنند بیشتر از ما و دقیق تر از ما.
مرحله سوم: آمریکاییها بسته به شرایط در گام سوم ممکن است به چهار گزینه فکر کنند: مذاکره، انقلاب و کودتای ضدآمریکایی و جنگ. در گزینه مذاکره تغییر رژیم رخ نمیدهد بلکه تغییر رفتار رخ میدهد. ممکن است آمریکا خود را برای انقلاب نیز آماده کند از طریق چهره سازی برخی مهرههای سیاسی اپوزیسيون برای فردای نظام. اما گزینه سوم کودتای ضدآمریکایی است. ممکن است در ظاهر کودتایی شکل بگیرد توسط عدهای مقام بلندپایه وطن پرست با ظاهری ضدآمریکایی اما در باطن از حمایت آمریکا برخوردار. در گزینه آخر آمریکا در حالی که کشور در ضعف نسبی به سر میبرد وارد جنگ شود. جنگی که در پوشش نجات بخشی یک ملت!
تجویز راهبردی:
در این زمینه چه میتواند کرد؟ پیشبرد همزمان و قاطع گشایشهای اجتماعی، پوششهای اقتصادی و مذاکرات سیاسی.
پوشش اقتصادی: میدانم که تیمهای کارشناسی بصورت کاملا فشرده دارند روی برنامههای پوششی چتر ایمنی اقشار آسیب پذیر کار میکنند. اخذ تصمیمات شجاعانه، اعلان شفاف برنامهها و اجرای قاطع میتواند آرامش بخش باشد. با تصمیمات خاکستری و تکراری به جایی نمیرسیم.
مذاکرات سیاسی با اروپا به صورت کاملا جدی در جریان است اما مذاکره با آمریکا نیز نباید حیثیتی شود. اگر منافع ملی اقتضا میکند چرا که نه؟ از مذاکره چهره به چهره با امریکا تابو نسازیم. فراموش نکنیم که منافع ملی بر هر چیزی به ويژه اعتبار شخصی ارجحیت دارد. حتما لازم نیست برای کشور خون داد گاهی اوقات با خرج از اعتبار شخصی رییس جمهور (و نه اعتبار جمهور) بسیاری از مسایل حل میشود.
گشایشهای اجتماعی یعنی برخورد مداراگونه و پدرانه با فعالان رسانهای یا جریانهای خاص فکری-اجتماعی و یا رفع محدودیت برخی فعالان سیاسی و رفع فیلترینگ و پرهیز از هر گونه تقابل سازی ملت-حکومت در این برهه حساس در کنار دو مورد قبلی باید در دستور کار قرار گیرد.
این ماییم که باید در مورد ایران تصمیم بگیریم نه فرد دیگری