منبع: تلگرام نویسنده
الحمدللهربالعالمین اگر هیچ نداشته باشیم اعلامیهصادرکن کم نداریم. اعلامیهها و یادداشتهایی که اگر راهی جلوی پای ملت بازنمیکند، باری به این بسنده هم نمیکند و علاوه، راه درست فکرکردن و تشخیص راه و چاه و امر خطرناک و کمخطر و بیخطر و تمیز میزان بالفعلی و بالقوگی شرارت را هم از آنان میستانند؛ بالاخره طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد. (این مصرع برخلاف ظاهرش یک شوخی نیست، وصف حال بسیاری از ما در بسیاری زمانها است.)
یک علت آن این است که ما گاه فکر میکنیم، و گاه، تحت فشار احساسات، حس میکنیم چیزی باید گفت و کاری باید کرد؛ حرفی و کاری که مردم نگویند پس این روشنفکران ما چه میکنند و به چه درد میخورند؟! حرفی که خشم و کینه و نومیدی معطلماندهی ما و مردم را به یک سمتوسوی کمضرری هدایت کند؛ تا هم خشم مقدس خود را ورزیده باشیم، و هم فکری و راهی و کاری از خود به منصهی بروز رسانده باشیم، و هم سخن تازه گفته باشیم تا جهانیان بیخبر نمانند.
محللهایی سالها است ما را از این خطر خبر میدهند و از این تحلیل آگاه میکنند که دشمنان در پی تجزیهی ایرانزمیناند، و لذا باید هوشیار باشیم و خودی و ناخودی را اشتباه نکنیم، و نزدیکبین نباشیم، و دعوای خانوادگی را به کدخدایی کسانی واننهیم که خود آزمندانه برای بلعیدن یا نابودکردن این بر و بحر دندان تیز کردهاند.
اینک که فشارهای عینی و ذهنی بیشتر شده است، دست به دامان حماسه هم شدهایم و از سفره فردوسی بزرگ هم برای جاانداختن نامعادلهها استمداد میکنیم.
چه اشکالی دارد!؟ حال که از سه برابر شدن قیمت ارز و طلا چشمانمان در حدقه جام کرده است، حال که هنوز به جایی نخورده کمبودها دارند مانور میدهند و زهره میربایند، حال که فساد مالی دارد به ایلغار تشبه میکند، و حال که حالمان شبیه فلکزدهای ناتوان و مضحکه است (همچون در برخی فیلمهای وسترن) که سوارانی بدسگال دورهاش کردهاند و هر یک یا بنهای از او میربایند یا رختی از بر او میکنند یا زخمی بر تن او میزنند، و او مانده است کجا را بپاید: مالش را که نبرند یا عریانیاش را که نبینند یا جانش را که نستانند؛ و حال که حتی چشمانداز افق آتی هم تیرهتر از حال مینماید، چه باید کرد، و چه میتوان کرد جز اینکه اگر راه جلو بسته است به عقب حمله کنیم، اگر راه قدح بسته است مدح کنیم.
شاید گاهی روا باشد که با آنکه خون در شیشه کرده، از سر ناچاری یا مصلحت، آشتیخویی کنیم، ولی این دیگر شورکردن از زور بینمکی است که زبان حالمان این شود که:
گفت معشوقم تو بودستی نه آن
لیک کار از کار خیزد در جهان
که اصلاً اشتباه شده است؛ مشکل ما هیچکدام از آنهایی که تاکنون از آنها مینالیدهایم نیست: نه نابخردی، نه نامردمی، نه تحقیر و تذلیل، نه غارت دین و دنیا، نه! اشتباه میکردهایم. الان مشکل این است که از ما بهتران پشت باروها مهمات تمهید کرده و زود است که انیرانیان تاختن آورند و میراث کیومرث و کوروش را خاک به توبره کشند، و علیهذا الیوم واجب است بر هر کس که صلاح برگیرد و سلیحداران را در برگیرد، که نزدیکی حمله و حدت و وخامت آن بیش از آن است که به گمان میرسد.
اما شاید هم این پارانویای میهنی یک قسم مولود وهم باشد و قسمی دیگر محصول جزم. بسا که نادوستان ایران ما باشیم: مایی که، به خیال خود، برای بلندکردن نام آن در دنیا و افراشتن آن مقابل چشم کسانی که به هیچش نمیگیرند یا به هیچش میگیرند، بر تن و جان و آبرویش چوب حراج زدیم. غداران و قدارهداران پشت قلاع کمین نکرده که بر ما ریزند و ایران را خاک همه بر باد دهند؛ این ما بودهایم که این میش مظلوم را شیر و گوشت و پوست و پشم و روده و شاخ و دم و سمش را میبریم، و گاهگاه هم فریاد سر میدهیم که گرگ گرگ!
ای کمان و تیرها برساخته
صید نزدیک و تو دور انداخته
به ایران حمله نظامی صورت نخواهد گرفت، و این سرزمین نه تجزیه خواهد شد نه حکومتش به ضرب زور سرنگون خواهد شد و نه جنگ داخلی در آن روی خواهد داد (استدلال برای اینها را به وقتی دیگر وامینهم). از نگاه آنان، که گویا چندان هم بیراه نیست، همین زلزلهی مالی چنان فتوری در ارکان خواهد انداخت که خاطر پریشان ما را مجموع کرده و نمیگذارد دلمان میان ممالک همجوار و دورتر دستبهدست شود، و ماجراها جوییم!
پس آیا انذار و اخطار و هشدار که ایهاالناس علیکم بالخصوم، و عطف عنان از خود به دیگری، مبنای مبینی دارد؟
کم نیستند البته دولتهایی در همسایگی و دورتر که خیرخواه ما نیستند؛ که هیچگاه شاید هیچ خیری برای جهان و تاریخ نداشتهاند؛ برخیشانکه نزدیکترند از دیربازها زخمهای ناسور بر جان ایران نشاندهاند، وهنوز نیز؛ اخیرترین اینکه یک قسم از گرانی دلار، پیش از آنکه نقض عهد برجام اعلام شود، به طرح و توطئهی آنان منسوب است. باری، ما هم در چوب زیر دمب آنها سراندن و سیخ در حفرهگاههایشان خلیدن و ورشوراندن آنها کم نگذاشتهایم. جواب سلام، علیک نیست؟ در مورد آن بنگاهدار بیسیاست هرچه گویند رواست، ولی به طاق نسیان نسپاریم که ادبیات او، لااقل برای ما، چندان هم ناآشنا و نامانوس نیست:
این جهان کوه است و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا
فعل تو کان زاید از جان و تنت
همچو فرزندی بگیرد دامنت
باری برای کاستن از آسیبهای زهرناک او روا نیست دهان به دهان او داده و رجز بخوانیم. تهدید دیو، ولو بهگزاف، که شیشهی عمرت را به زمین میزنیم، تلاشی است تا پیشبینی حمله او را خودمان کمک به تحقق کنیم.
بمبهایی که بالای سر ما پرواز میکنند، اقتصاد را هدف گرفتهاند؛ اگر هنری داریم اینجا باید خرج کنیم، ورنه رجزخوانی راجع به دم، یا یال و سر و اشکم شیر و تهدیدهایی که میدانیم هرگز قدرت اعمال کسری از آن را هم نداشتهایم به چه کار میآید؟
یکچند برخی از این زمینلرزه مالی خشنودی کردند و امید دادند که از آن آتشفشان برخیزد و کار یکسره کند، که تنجیمی خام و ناورزیده بود، و اینک دیگرانی بانگ برداشتهاند که افراسیاب طمع به زمین پارس دارد و دیر نیست که یورش کند که تنذیری ناراست است، و استنتاج از آن که پس اینک هر شغادی جای خالی تهمتن را پر کند ستوده است، مسموع نمیافتد.