«اینها کی میروند؟» در زمان حکومت هر رژیمی بارها این جمله به گوش میخورد. یا از خود میپرسیم: «اوضاع کی درست میشود؟» اما برای «درست شدن» تعریف روشن و مشخصی نداریم.
یکی از آثار بیتفاوتی در زندگی سیاسی و اجتماعی این است که برای تحولات تاریخی «منتظر وقایع نشین» و منفعل هستیم و فعالانه برای متحول کردن سرنوشت و بهبود شرایط زندگی خود گام بر نمیداریم.
من بارها در پاسخ افرادی که میپرسند اوضاع کی درست میشود؟ میپرسم: منظور شما از درست شدن چیست؟ اغلب از نگاه و لحن صحبت آنها پیداست که تعریف خاصی از درست شدن ندارند یا از آنها میپرسم شما کی درست میشوید؟ آیا حاضرید روزی چند ساعت کار سیاسی بکنید یا اگر به سیاست باور ندارید، آیا حاضرید در فعالیتهای اجتماعی یا خیریه شرکت کنید؟ آیا مثلا حاضرید مسئولیت نگهداری از درختهای محله خود را بپذیرید یا نهالی بکارید؟
تحلیل و تجویز راهبردی:
آنچه در بالا خواندیم بخشی از کتاب بالندگی و بازندگی ایرانیان (دلایل عقب ماندگی ایرانیان و آسیب شناسی جامعه ایران) نوشته جمال هاشمی است. چه با اندیشه ایشان مخالف باشیم یا موافق، دو نکته عمیق در همین نوشته کوتاه وجود دارد که شایسته است همه ما صادقانه در مورد آن فکر کنیم.
نکته اول: سالهاست که داریم یک سوال غلط می پرسیم و به همین خاطر هم هست که به جواب نمی رسیم. سوال این است: اوضاع کِی درست می می شود؟ در صورتی که می توانستیم بپرسیم «من چه کاری می توانم بکنم؟» اولی انتظار و ایستایی می آورد و دومی اقدام و پویایی می آفریند.
نکته دوم: که از نکته اول هم عمیق تر و مهم است. ما هیچ «مانیفست ساختاریافتهِ مکتوبِ تفاهم شده» در مورد «اوضاع درست» نداریم. به همین خاطر هم هست که وقتی در پاسخ کسانی که می پرسند اوضاع کِی درست می شود؟ سوال می کنید منظور شما از درست یعنی چه؟ یا به افق خیره می شوند یا چند جمله کلی می گویند. تا آنجا که من اطلاع دارم در اوایل دهه نود دست کم 223 حزب و تشکل سیاسی داشتیم. اما دریغ از یک برنامه منسجمِ مکتوبِ تعهد شده و منتشر شده. اکثرا در جستجوی آن هستند که قدرت را به دست بگیرند. در انتخاب شوراها و پارلمانی و اصناف نماینده داشته باشند. اما دریغ از یک برنامه راهبردیِ زمان بندی شدهِ که به کسانی که رای می دهند تعهد کنند که آن ها را اجرا خواهیم کرد. من حتی یک مورد! تاکید می کنم یک مورد هم ندیده ام. راست و چپ و اصول گرا و اصلاح طلب و اعتدالی، پوزیسيون و اپوزیسيون هم ندارد.
چه می توان کرد؟
۱- در مورد هر چیزی که به آن انتقاد داریم و می گویم نادرست است، «درست» را تعریف کنیم! هر کدام از ما در یک حوزه متخصص و آگاه است. یا خودمان می توانیم درست را تعریف کنیم یا دست کم می توانیم افرادی که توانایی فکری خلق آینده مطلوب را دارند را تشویق و حمایت کنیم. اگر به نظام کشورداری، نظام انتخابات، نظام مدیریت منابع آب، نظام ارزی، نظام تامین آتیه (بازنشستگی) و نظام بانکی انتقاد داریم. اول راه حل مکتوبِ عملی طراحی کنیم و سپس سعی کنیم که آن را به اجرا نزدیک کنیم.
۲- ممکن است بگویید گوش شنوا نیست. بن بست سیاستی وجود دارد. امیدی به اصلاح نیست. در جواب باید گفت که همه جای دنیا همین است. تئوری ها و تجارب می گویند که برای آنکه یک راه حل/ایده/برنامه ملی به نتیجه برسد. ممکن است برای مدت ها، راه حل وجود داشته باشد اما امکان تصویب و اجرای آن وجود نداشته باشد. فاکتورهای متعددی باید در کنار هم قرار بگیرند تا یک پنجره فرصت باز شود تا آن راه حل/ایده/سیاست/برنامه، تصویب و اجرا شود. بنابراین به قول خارجی ها ما باید Homework (مشق شب) مان را انجام دهیم و آنگاه فعالانه منتظر پنجره فرصتی باشیم تا راه حل/ایده/برنامه مان را در زمان مناسب به فرد مناسب عرضه کنیم.
حالا بگذارید به این سوال پاسخ دهم که اوضاع کی درست می شود؟ جواب: هیچوقت! هیچوقت اوضاع درست نخواهد شد تا زمانی که ما این سوال اشتباه را می پرسیم و هیچ جایگزینی برای شرایط فعلی نداریم و تا زمانی که خودمان درست نشویم. این را من نمی گویم. خداوند در کتاب آسمانی به صراحت فرمود من سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهم مگر آن که آنچه را در خودشان است تغییر دهند.