ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Tue, 21.03.2006, 8:01
گفتگو با فوكوياما

برگردان: مجید روشن‌زاده
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
.(JavaScript must be enabled to view this email address)

گفت و گوی هفته نامه آلمانی "اشترن" با فرانسیس فوکویاما، متفکر محافطه کار آمریکایی پیرامون آمریکا، ایران، دموکراسی و...


سئوال: آقای پروفسور فوکویاما، سه سال پس از حمله به عراق این کشور اکنون به سمت جنگ داخلی پیش می‌رود. باوجود این، جورج بوش با آرامش خاطر از پیروزی در این جنگ سخن می‌گوید. آیا تا چه اندازه این رییس جمهور با واقعیت بیگانه است؟
پاسخ: جورج بوش هیچ راهی برای خروج از این اوضاع ندارد. میراث و آینده سیاسی وی با سرانجام این جنگ محک خواهد خورد. با وجود این، تعجب آور آن است که چگونه وی تلاش می‌کند همه چیز را مثبت جلوه دهد. بسیاری از محافطه کاران نو هنوز نمی‌خواهند به شکست اعتراف کنند. این وضعیت پیامد نظامی کردن سیاست خارجی در ابعاد بسیار وسیع آن است که اجبارا به این جتگ منتهی شد.

ـ خود شما متعلق به آن دسته از محافظه کاران نو هستید که از جنگ برای تحقق دموکراسی حمایت می‌کنند.
ـ خیر. من هرگز طرفدار این جنگ نبودم. بر خلاف آن، در ژانویه سال ٢٠٠٣ پاول ولفوویتس از من خواست تا طرحی برای واشنگتن بنویسم...

ـ در آن زمان ولفوویتس معاون وزیر دفاع ویکی از موافقان اصلی "تغییر رژیم" در عراق بود.
ـ من می‌بایست استراتژی درازمدت بر علیه ترور طرح ریزی می‌کردم. در حین این کار برایم روشن شد که با تروریسم نمی‌توان از طریق جنگ به مقابله پرداخت. تروریسم یک معضل سیاسی است و به حل سیاسی نیازمند است. حتا اگر ما نیروی نظامی بیشتری به عراق اعزام می‌کردیم نمی‌توانستیم مانع فجایع عظیم شویم.

ـ چرا؟
ـ زیرا واقعیت پیچیده تر از هرگونه تصور و آرزو است. این امر بویژه در مورد تجولات خاورمیانه صادق است. دموکراسی را نمی‌توان از بیرون تحمیل کرد.

ـ اما محافظه کاران نو امروز برای تحقق این امر تلاش می‌کنند.
ـ محافظه کاران نو سخت بر این باور بودند که می‌توان از قدرت آمریکا برای اهداف اخلاقی استفاده کرد. این تصور هسته محوری عقاید آنان بود. محافظه کاران نو و رییس جمهور بوش این نوع تفکر را پیشه سیاست خود کردند. و بدین طریق دولت بوش شاخص لنینی، یعنی حالتی انقلابی به خود گرفت. آنها بر این باور بودند که می‌توان با اشغال نظامی به حرکت چرخ تاریخ شتاب بخشید.

ـ ابعاد خطر این نوع تفکر تاچه اندازه است؟
ـ محافظه کاران نو از تاکید بر "هژمونی مشروع و صلح طلب" آمریکا خسته نمی‌شوند. آنها سخت به فرضیه "اکستسپتسیونالیسم" (١) یعنی به استثنایی و نادر بود ن خود باور دارند.

ـ... که بر اساس این فرضیه آمریکا یک مورد نادرو منحصر به فرد است، یعنی کشوری که مبدأ و آغازگر وقایع نو است، کشوری که همواره متکی برعظمت و نیکی است.ـ همین طور است. به اعتقاد آنان هژمونی آمریکا در هر حال به مراتب بهتر از هژمونی شوروی و یا فاشیسم است. آز آن گذشته، ما پیش از این و در زمان کلینتون در بوسنی و کوزوو از قدرت نظامی خود برای اهداف اخلاقی استفاده کردیم. اما تعمیم و پذیرش این درک که گویا آمریکا بر طبق منافع تمام جهان عمل می‌کند نه تنها اشتباه، بلکه خطرناک است. فرضه امنیت ملی رییس جمهور بوش در نهایت بیانگر آن است که آمریکا همیشه و بنا به تشخیص خود می‌تواند اقدام به حمله پیشگیرانه کند. اما اگر کشور دیگری چنین ادعایی می‌کرد، آمریکا هرگز نمی‌پذیرفت. امروز پیامد این نوع تفکر و عمل وجود آمریکاستیزی عمیق و گسترده در تمام دنیا است. همه با ما دشمن هستند.

ـ آیا این موضوع برای رییس جمهور بوش روشن نیست؟
ـ به نظر می‌رسد که بوش فردی فکور نیست. بعضی از آشنایان من که بعد از حمله به افغانستان و عراق به منظور ارائه گزارشی پیش وی رفته بودند، به من گفتند که در این ملاقات تمام مدت فقط او حرف می‌زد و حتا یک سؤال از ما هم نکرد.

ـ اما حداقل چينی ی می‌داند که اوضاع از چه قرار است؟
ـ دیک چینی یکی از موافقان اصلی جنگ بود. او هم فکر می‌کرد که پس از سقوط صدام دموکراسی در عراق چون درختی تنومند شکوفا خواهد شد. بالاخره ما تجربه موفق سال ١٩٨٩ در اروپای شرقی را داشتیم. همه محافظه کاران نو بر این باور بودندکه حداکثر پس از یک سال آخرین سرباز آمریکایی عراق را ترک خواهد کرد. آنان هرنوع انتقاد را مضحک می‌شمردند و رد می‌کردند.

ـ خطر بنیاد گرایی اسلامی تا چه اندازه است؟
ـ ما با یک معضل جدی سیاسی روبرو هستیم. تهدیدات بنیادگرایان، بویژه در اروپا، همواره در حال افزایش است. نگرانی من از بروز "جنگ فرهنگ‌ها" می‌باشد.

ـ آیا رژیم بوش مسبب این اوضاع است؟
ـ رژیم بوش به تنهایی عامل نیست. عوامل این چنک متعدداند. ضعف و عدم ادغام مسلمانان در اروپا از جمله عوامل آن می‌باشند. فرانسه می‌بایست بسیار پیش از این به این موضوع می‌پرداخت. اسلام افراطی از جمله پیامدهای جانبی فرایند صنعت گرایی است. در حقیقت این پدیده واکنش ناشی از بیگانگی بسیاری از مسلمان با جوامع مدرن است. با حمله ما به یک کشور عربی تا اندازه‌ای به تقویت روحیه افراط گری پرداختیم. این حمله واقعا تداعی کننده حمله به یک کشور مسلمان است.

ـ اکنون وظیفه غرب چیست؟
ـ ما باید این را درک کنیم که ما این اختلاف و درگیری را، بویژه و بطور فزاینده‌ای در اروپای غربی، تا سالها و حتا تا نسل‌ها خواهیم داشت. سرانجام این نبرد، بر خلاف منطق جنگ، پیروزی و یا شکست نیست. از این رو مفهموم به اصطلاح جنگ بر علیه ترور مفهومی گمراه کننده است. اصولا چگونه می‌توان به این فکر افتاد که گویا برقراری دموکراسی با توسل به ابزار نظامی امکان پذیر است.

ـ شما هم معتقد هستید که دموکراسی هدف نهایی است. بخاطر این درک بود که پس از فروپاشی شوروی "پایان تاریخ" را اعلام کردید. آیا اکنون فکر می‌کنید که این نظر اشتباه بود؟
ـ خیر. انسانها در صدد دست یابی به پیش رفت و تکنیک پیش رفته و زندگی در جامعه‌ای مدرن با سطح زندکی مناسب می‌باشند. علاوه بر آن، آنان خواهان برقراری ارتباط با تمام جهان هستند. آنها می‌توانند با کمی اقبال و زمان لازم، جامعه‌ای دموکراتیک برقرار کنند. به اعتقاد من ساختارهای دموکراتیک بهتر از ساختارهای دیکتاتوری از عهده حل مشکلات بر می‌آیند. اما فرایند دموکراسی به خودی خود منجر به جهان بهتری نخواهد شد. امروز افزایش دموکراسی به رشد فزاینده افراط گری خواهد انجامید.

ـ منظور شما پیروزی افراطیون مانند حماس در فلسطین...
ـ بله. متاسفانه دموکراسی به افزایش تروریسم منجر خواهد شد. دامنه این اوضاع چنان گسترش خواهد یافت تا اینکه مردم کشورهای عربی درک کنند که بنیاددگرایی مشکلات آنان را حل نخواهد کرد. اما برای این منظور مدت زمان زیادی لازم است.

ـ اما در اوکرایین و یا لبنان برقراری دموکراسی از راه انقلاب صلح آمیز امکان پذیر بود.
ـ روند دموکراسی روندی درونی است. این نوع فرایندها باید مورد حمایت قرارگیرند. در اوکرایین بدون پشتیبانی نیروهای بیرونی هرگز انقلاب نارنجی رخ نمی‌داد.در واقع ابتکار حمایت از دموکراسی ابتکار مثبتی است، اما آنگونه که بوش و رژیم وی این ابتکار را در انحصار خود گرفتند موجب مسموم شدن اندیشه دموکراسی شده است و اکنون همه، حتا دموکرات‌ها در آمریکا، از آن دوری می‌گیرند. در خاورمیانه و اروپا اتوریته ما کاملا از بین رفته است.

ـ چگونه می‌توان آن اعتماد از دست رفته را باردیگر بدست آورد؟
ـ ما نیاز به گروه ، سیاست و رئالیسم سیاسی نوینی داریم. از طرف دیگر نباید بگذاریم روحیه عقب نشینی در ما تقویت شود، زیرا آمریکا به اندازه کافی بزرگ و قدرتمند است. من هنوز هم فکر می‌کنم که ما می‌توانیم از توانایی خود در راه امور مثبت استفاده کنیم. از آن گذشته، ما به یک سازمان بین المللی قوی و محکم نیاز داریم. ما امروز درجهانی تک قطبی زندگی می‌کنیم و خطای رژیم بوش در حقیقت خطای تنها ابرقدرت جهان است. این خطا بیانگر نقاط ضعف درونی نظم جهانی است و ناشی از هژمونی آمریکا است.

ـ ظاهرآ بوش می‌خواهد "طرح آزادسازی" خود را در ایران به مرحله عمل درآورد. محافظه کاران نو تلاش می‌کنند که این کشور را بی ثبات کنند.
ـ این یک نوع خیالپردازی است.

ـ بخاطر طرح هسته‌ای ایران، حتا دموکرات‌هایی ما نند هیلاری کلینتون از امکان حمله نظامی سخن می‌گویند.
ـ چنین امکانی را همیشه باید مد نظر داشت. اما هر گونه حمله نظامی به ایران تنها به وخیم تر شدن اوضاع خواهد انجامید. هر گونه بمباران تأسیسات دظامی منجر به حمایت مردم از رژیم خواهد شد.علاوه بر آن، ما قدرت حمله گسترده و اشغال کامل ایران، یعنی کاری که در عراق صورت گرفت، را نداریم. تصور من این است که ما فاقد طرح نظامی برای ایران هستیم.


------------------------------
(١) Exzeptionalismus