«فریدون توللی» که بود و چه کرد
لطیفهنگاری و حکایتنویسی طنزآمیز، از دیرباز تاکنون نقش موثری در ادبیات فارسی ایفا کرده است. برخی نویسندگان و شعرای معاصر نیز، در این کار پیشگام بودهاند که بارها توسط دیگران مورد اقتباس و الگوبرداری قرار گرفتهاند. یکی از بهترین نمونههای معاصر در این خصوص، آثار «فریدون توللی» است که با نام مستعار «ابوالقرطاس ذوذنبی» یکی از سرشناسترین طنزپردازان عصر پهلوی بهشمار میرفت. فریدون، فرزند جلالخان توللی به سال ١٢٩٨ در شیراز متولد شد. پدرش از طبقه اعیان و اشراف شیراز بود و به خدمت دیوانی و پیشکاری میرزاابراهیم قوام اشتغال داشت. عمویش، حسینخان نیز به کار تجارت و زراعت اشتغال داشت و از رجال سرشناس شیراز بود. دوران طفولیت فریدون در محلهای بنام «باغ نصریه» (خیابان مشیر فاطمی سابق) گذشت. در ششسالگی (١٣٠٤) مادرش را از دست داد و بههمراه تنها خواهرش، شرایط سختی را از سر گذراند. فقدان مادرش که شاعره بود، سبب شد که او به روماتیسم قلبی مبتلا شود. از یازدهسالگی طبع شعرش شکوفا شد و اشعارش مورد تحسین قرار گرفت. فریدون تحصیلات مقدماتی (دبستان نمازی) و متوسطه را در شیراز گذراند. دکتر مهدی حمیدی شیرازی، از استادان مشهور ادبیات او در دبیرستان سلطانی (شیراز) بود. پس از گرفتن دیپلم، فریدون به تهران آمد (١٣١٧) و در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، باستانشناسی خواند. سال ١٣١٨، از تلخترین سالهای زندگی فریدون بود که با مرگ پدر و برادرش همراه بود. در همین سال، به عضویت انجمن سخنرانی دانشسرای عالی درآمد و در جلسات انجمن، اشعار و نمونه قطعات فکاهیاش را میخواند. با اتمام تحصیل کارشناسی (١٣٢٠)، در شوش (خوزستان) و فارس به کار باستانشناسی و بعدها مشاوره فرهنگی در دانشگاه شیراز پرداخت. مقالات متعددی از او در حوزه ایرانشناسی، میراث فرهنگی، تاریخ و فولکلور در شمارههای مختلف مجله «سپیدوسیاه»، «اندیشه نو»، «یغما»، «وحید»، «آینده»، «سخن»، «راهنمای کتاب»، «شرق میانه» و... منتشر شده است. در دفاع از هویت ایرانی سروده بود: «ننگ است دیده بر در بیگانه دوختن/ منت به جان خریدن و عزت فروختن». از توللی که در سال ١٣٢٢ با مهیندخت فریود ازدواج کرد، سه فرزند دختر به نامهای نیما (بهسبب علاقهاش به نیما یوشیج)، فریبا و رها به یادگار مانده است. مدخلی درخصوص شرححال و آثار علمی و ادبیاش، در دایرهالمعارف «بریتانیکا» ثبت است.
مطبوعات عصر پهلوی در پیدایش و رشد طنز مطبوعاتی معاصر نقش موثری داشته است. پس از باز شدن نسبی فضای مطبوعات پس از شهریور ١٣٢٠، یکی از شاخصترین چهرههای طنز مطبوعاتی سیاسی، توللی است. او راهگشای دوباره نقیضهنویسی طنز بر نثر کلاسیک (متأثر از مرزباننامه، مقاماتحمیدی و گلستان سعدی) به شیوه «التفاصیل» بود. قطعات التفاصیل، برای اولینبار (١٣٢٢) در روزنامه «اقیانوس» (به امتیاز ابوتراب بصیری و مدیریت دکتر حمیدی شیرازی) در ستون فوائدالادب منتشر شد. از شهریورماه همان سال، قطعات التفاصیل در روزنامه «فرودین» که به همت عبداله عفیفی و جعفر ابطحی در شیراز نشر میشد، منتشر شد. اگرچه طنزهای اولیه توللی، بیشتر شوخی بود تا انتقاد، اما شیوه ابتکاری او در نگارش، نظر همگی را جلب کرد. طنز توللی، از این منظر رشد کرد و بهمرور جنبه سیاسی و اجتماعی و فرهنگی یافت. این روزنامه بهخاطر انتشار برخی قطعات التفاصیل، در آذرماه ١٣٢٠ توقیف شد. پس از آن، توللی در روزنامه «سروش» (به امتیاز عفیفی) در تیرماه ١٣٢٢، بار دیگر به چاپ التفاصیل پرداخت. در همین ایام، او قطعه «خطاب به ملت ایران» را با مطلع «تا سر ارباب جفا نشکنی/ طوق غلامی نتوانی شکست» را سرود. در پایان همین سال، توللی بهخاطر انتشار قطعه «خواجه»، همراه با دو تن از دوستانش به بستک لار تبعید شد که از آنجا فرار کرد و مخفیانه به شیراز بازگشت. برخی از نمونههای التفاصیل، در روزنامههای «رهبر» و «ایران ما» نیز منتشر شدند. قطعات التفاصیل، پس از انتشار در شیراز، بهخاطر گرایش او به برخی احزاب، بلافاصله در روزنامههای تهران (از جمله «خورشید ایران») بازنشر و دستبهدست میشد. هرچند بعدها او از این جانبداری دست برداشت (١٣٢٦) و در نقد این جریانات، آثار متعددی سرود: «المنهلله که از این شعبده جستیم/ جستیم و ز هم رشته تزویر گسستیم/ آن بت که به ما آیه تعظیم همیخواند/ از بتکده کندیم و فکندیم و شکستیم/ آن وسوسه دیدیم و از آن حلقه بریدیم/ آن سفسطه خواندیم و از آن دمدمه رستیم....»
استقبال از انتشار التفاصیل، در جو سیاسی آن سالها، غیرمنتظره بود. ملکالشعرای بهار به آثار توللی علاقهمند بود و نکاتی را به او در مکاتباتی (١٣٢٤) متذکر شده بود. توللی بعدها ضمن اظهار تشکر، نامه ملکالشعرای بهار را در مقدمه اولین چاپ التفاصیل (١٣٢٤) آورد. در دومین چاپ کتاب (١٣٤٨)، توللی کتابش را به عبدالرسول پرویزی تقدیم کرد. توللی در مقدمه کتاب، اهدافی همچون مبارزه با هیات حاکمه، بیدار کردن زحمتکشان و انتقاد از تذکرهنویسان کوتهفکر و شعرای چاپلوس و برنامههای ضدفرهنگی را از علل انتشار این مجموعه برشمرد. «کاروان»، عنوان کتاب دیگری از توللی در ادامه شیوه التفاصیل است که در سال ١٣٣١ منتشر شد. پس از مرداد سال ١٣٣٢ و با غارت منزلش، برای مقطعی به تهران کوچ کرد. پس از انتشار التفاصیل، توللی نخستین مجموعه اشعار جدیاش «رها» را منتشر کرد (١٣٢٨) که با استقبال منتقدان و نسل جوان روبهرو شد. برخی از اشعار این مجموعه به سایر زبانها ترجمه شدند. پس از این مجموعه، در سال ١٣٤٠، دیگر مجموعههای شعری او از جمله «نافه» (شامل شعر نو)، «پویه» (شامل غزل و قصیده) و «شگرف»، یکی پس از دیگری منتشر شدند. توللی در سالهای پایانی عمر، بیشتر به سرایش غزل و نوشتن قطعاتی به شیوه التفاصیل پرداخت و همه آثارش بنا بر وصیتش در اختیار ایرج افشار قرار گرفت. سالها بعد، به کوشش همسرش (مهین توللی) مجموعه «بازگشت» از میان اشعار منتشرنشده توللی در اختیار علاقهمندان قرار گرفت. در دهه پنجاه، حداقل دو بار سکته کرد و در بستر افتاد. قریب یکسال پیش از مرگ توللی، شایعه فوت او از رادیوهای فارسیزبان انگلیسی پخش شد و بهسرعت تکذیب شد. پیامهای تسلیت بسیاری برای او مخابره شد... اما سرانجام آن روز تلخ فرارسید. توللی که در اثر ناملایمات زندگی و بیماری، درهم شکسته و منزوی شده بود، در نهم خرداد ١٣٦٤، دیده از جهان فروبست. او را در حافظیه شیراز به خاک سپردند.
قطعه «اختلاس» از کتاب «التفاصیل» توللی چنین است: «... و اختلاس بر وزن اسکناس، اندر لغت سرقت را گویند و اخص آن سرقت دیوانیان است از خزانه، و در تسمیه این کلمه عقاید متفاوت است. زمرهای کتابت آن با «صاد» کرده و ریشه آنرا «خلوص» دانستهاند و حجت ایشان اینکه مامور مختلس را ارادت و اخلاص چنان است که کیسه خویش از خزانه دیوان فرق ننهد و جدایی در میانه نبیند. چنانکه شاعر فرماید: خلوص نیت و اخلاص چون به پیش آمد/ ز جیب خویش منه فرق، جیب دولت را/ ببر ز کیسه دیوان و قصر و کاخ بساز/ به خویش راه مده خواری و مذلت را؛ گروهی دیگر اختلاس را از «اخلال حواس» گرفته و به همین علت مختلسین را از سیاست و مجازات معاف دانستهاند. [قطعه]: ز اختلال حواس است اختلاس، ای دوست/ که هوشیار، بدین کار تن نخواهد داد/ جنون محض بُوَد، ورنه مرد روشنرای/ تن از برای یکی پیرهن نخواهد داد! خواجه علی طفیلی در رساله «مصباح المختلسین»، اختلاس اندک را تحریم فرموده و حجتی که آورده این است که چنین مختلس را یارای ارضای فراتران خود نیست و گاه باشد که مغرضین بر وی حسد برند و به زندانش اندازند. [قطعه]: در پی دانه مرو همچو کبوتر که تو را/ عاقبت بهر یکی دانه به دام اندازند/ صید کن، شیرصفت، نیم بخور، نیم ببخش/ تا به هرجا که روی بر تو سلام اندازند!... و بر مختلس است که در امر اختلاس، همت بلند دارد و از مسروقات خویش، بخشی گران نثار فراتران کند و بقیت آن بهنام خویش و پیوند به کار ابتیاع ضیاع زند و عمر در شادکامی بهسر آورد که گفتهاند: تو دزدی میکن و در کیسه انداز/ که دزدان راست در این ره سرودی/ اگر دزدی نباشد در ادارات/ در استخدام دولت، نیست سودی!