دبیر سابق انجمن اسلامی دانشگاه تبریز
اخیرا جمعی از کنشگران اصلاحطلب در نامهای به سید محمد خاتمی، از او به عنوان شخص محوری اصلاحطلبان خواستهاند که به ضعفهای ساختاری جبهه اصلاحات توجه و درصدد رفع آنان برآید.
با اتکا به شناخت نزدیک از قسم قابل توجهی از دوستانی که نامه را امضا کردهاند شکی بر احساس مسئولیت مدنی و اعتقاد بر مرام دموکراسیخواهی آنان وارد نیست. اکنون سوال این است که اصلاحات در کدام سمت و سو در حرکت است که جمعی مجبورا صدای نقدهای آرام درون گروهی را بلندتر میکنند تا با نامهای سرگشاده طنینانداز شود. چندی قبل نیز جمعی اصلاحطلبان سرشناس آذربایجان با محتوای مسایل منطقهای در نامهای به آقای خاتمی، نقدهای خود را مطرح کرده بودند.
شکی نیست که هر جنبش، نهاد و یا شخصی برای پیشبرد بهینه اهداف خود بایست بدون واهمه با اشکالات خود روبرو شده و با انگیزه کافی و وافی در جهت حل آنان برآید. اینک درخواست “اصلاح اصلاحات” نیز دقیقا از همین جنس است. هیچ شکی بر وجود ضعفهای محتوایی و راهبردی جبهه اصلاحات و اصلاحطلبان وجود ندارد. اما آیا ارادهای بر اصلاح این عیوب هست؟ اگر اراده وجود دارد، موانع کار کجاست؟
به نظر میرسد یکی از موانع اصلی این باشد که به جهت همگن نبودن تصمیمگیران و تصمیمسازان جبهه اصلاحات چندان مشخص نیست که این مجموعه سیاسی کدام مشی و منش و روش و بالاتر از اینها کدام هدف و مرام را برای فعالیت سیاسی خود در اولویت میداند. آیا صرفا دموکراسی خواه است و در عرصه عمومی برای تکوین جامعه مدنی فعالیت میکند و یا با مشارکت محدود در ساختار قدرت و همچنین کنشگری معطوف به جامعه در پی اصلاح اساسیتر حاکمیت و جامعه است؟ و یا این مجموعه حول افرادی تشکیل یافته که روزگاری در مصند امور بودند و صحنه مواج سیاست ایران برای هر فرود آنان، فرازی در نظر دارد؟ اگر بیپیرایهتر بیان شود، آیا نوع تفکر کنشگران پا به سن گذاشته این جریان که هنوز ردای جناح چپی دهه شصت خود را زمین نگذاشته و قبای اصلاحطلبی مدنی امروز را به دوش نیانداختهاند، استراتژی اصلی جبهه اصلاحات است و یا نیل به دموکراسی، برابری، آزادی، تقویت جامعه مدنی و مطالبات مشابه؟
گذشته از این بحث که تطویل آن موجب اطناب سخن است، تیتروار به بیان نکاتی که به نظر میرسد جبهه اصلاحات بایست تغییراتی در آن حوزهی عملکرد خود ایجاد کند و توجه خود را بیشتر کند، پرداخت میشود. اصلاحطلبان باید در سه میدان محتوا، ساختار و افراد صاحب رای و قدرت بالایی و میانی به اصلاح خود بپردازند.
در محتوای اصلاحات بایست:
۱. اصلاح طلبان با توجه موانع پیشرو تا حد ممکن از قبضه یا مشارکت حداکثری در ساختار اجرایی کشور اجتناب کنند. با وجود فساد گسترده سازمانیافته و دسیسههای دول نادیده، امکان اجرای اصلاحات حتی حداقلی نیز مسلوب است. نتیجتا اگر استراتژی اصلاحطلبان همان اصلاح اساسی وضعیت به نفع مردم است، با نقض غرض طبیعتا نباید انگیزهای برای تصاحب میزهای مدیریتی بماند. اما اگر برای ادامه سیاستورزی معتقد بر وجوب مشارکت حداقلی در قدرت هستیم، در نهادهای نظارتی و قانونگذاری به نسبت میتوان عملکرد بهتری داشت.
۲. مطالبات اصلاحات باید مدرنتر و مدنیتر شود و جای افکار تاریخ گذشته با خواستههای مدنی امروز عوض شود. اصلاحطلبان باید بدون لکنت زبان از حق آزادی پوشش دفاع کنند، به دنبال احیای آموزش به زبان مادری باشند، دغدغه تبعیض جنسیتی داشته باشند، از حق اعتصاب کارگران مشخصا دفاع کنند و در جهت بسط عدالت برنامه داشته باشند، حقوق بشری و اجتماعی اقلیتهای مذهبی اعم از بهاییها را به رسمیت بشناسند، در مقابل مرکزگرایی لجام گسیخته ایستادگی کنند و بر حقوق اقوام پافشاری کنند، بحران محیطزیست را درک کنند و در قبال فساد گسترده اقتصادی ابتدا از خود و بعد در کل کشور قویا وارد مبارزه شوند.
۳. اصلاح طلبان باید بیشتر نگاهشان را معطوف به امور جامعه بکنند و لااقل نیمی از وقت و هزینهای که برای تصاحب قوای اجرایی صرف میکنند به مشارکت در ارتقای جامعه مدنی اختصاص دهند.
در ساختار اصلاحات بایست:
۱. نوع سازکار تصمیمگیری اصلاحطلبان بایست به سیستمی شفاف و به دور از زد و بند تبدیل شود. برای نیل به این مهم علاوه بر طراحی سازوکاری هوشمند، هماهنگونه که در نامه نیز اشاره شده است باید به جای افراد منفعل در حلقه بالایی تصمیمگیری، از شخصیتهای محکم، امتحان پسداده و صادق استفاده کرد تا مجموعه درست راهبری شود. اصلاحات تا کی باید اسیر احزاب تک نفره و اشخاص کنگر خورده و لنگر انداخته شود. همچنین باید متقابلا از انحصارطلبی احزاب قویتر هم مراقبت کرد.
۲. طبق آمار جمعیتی، ۱۰ درصد از مردم ایران در شهر تهران و ۱۵درصد از مردم در ده شهر بزرگ بعد از تهران زندگی میکنند. یعنی ۷۵ درصد از مردم در شهرهای متوسط و کوچک و روستاها ساکنند. جبهه اصلاحات از لحاظ ساختاری برای فعالیت در مناطق به جز تهران و شهرهای بزرگ چه کرده و چه اندیشیده است. همچنین برای تضمین مشارکت اقلیتهای مذهبی و قومی در ساختار مراکز تصمیمگیری نیز باید سازوکاری اندیشید.
۳. در ساختار موجود دچار پدرسالاری هستیم. برخی افراد دورهدار در غیاب کمیسیونهای مشورتی، هر آنچه که میخواهند میبرند و میدوزند. برای مثال تشکیلات عریض و طویل اصلاح طلبان باید محفلی برای دادن مشورت در بحث کارگران داشته باشد که اعضای آن در این زمینه فعال باشند.
در وضعیت کنشگران بالایی و میانی بایست:
۱. شایسته سالاری را باید تقویت کرد. آنچه تجربتا دیده شده است، وجود افراد ثابت مسن از یک سو و جوانانی که سر در سودای طی یک باره پلههای ترقی دارند در سوی دیگر، درصد قابل توجهی از کنشگران صاحب نفوذ را در این جبهه تشکیل میدهند. این مسئله در شهرستانها بغرنج است. برای دادن مسئولیت یک حزب مهم در استانها کمترین موردی که توجه جلب میکند، شایستگی فرد است و به جای آن رابطه و سهمخواهی نقش اول را دارد.
۲. اصلاحطلبان به جد باید با فساد اقتصادی در منسوبان سببی و نسبی خود مبارزه کنند. منسوبانی که از بد حادثه در جبهه اصلاحات هستند و یا منسوبانی که به جهت ائتلاف سیاسی نوعی از همکاری وجود دارد. همچنین ژنهای خوب و پدرانشان و نوچهمآبهایی که در هزاران شرکت دیده و نادیده مدیرعامل و هیئتمدیره هستند نیز آفت بسیار بزرگی است.
القصه مخلص کلام اینکه باید مبحث “اصلاح اصلاحات” به عنوان یک پروژه مداوم مدنظر قرار بگیرد. نقش شخص خاتمی در پیشبرد این پروژه بسیار حائز اهمیت است. امید است احزاب اصلی و مجموعههای جوان و صادق اصلاحطلب و محافل دانشگاهی در پیشبرد این امر مبارک جهد کنند و ثمرات تغییرات در اردوی اصلاحطلبان را نه صرفا در انتخابات بلکه در ارتقای سطح جامعه از هر نظر و نیل به خواستههای مدنی دیده شود.