موضوع دیدار رهبران آمریکا و کره شمالی در میان ایرانیان تحت تاثیر توابع غیرمستقلی تحلیل شده است. یکی از آفات جامعه بسته و غیرشفاف آن است که هیجانات و خشم و احساسات تند از سوی دو طیف موافق و مخالف، مانع از فهم دقیق مسائل است. مثلا اگر سخن از موضوع فلسطین میشود، یک طیف از آن برای فرافکنی استفاده ابزاری و تبلیغی میکنند و طیف دیگر بواسطه فشارها و تناقضهایی که میبیند تا بدانجا پیش میرود که با وجود داعیه آزادی و عدالت خواهی، عملا سخنانی در تناقض با این منش بر زبان میآورد. موضوع مذاکره مستقیم رهبر کره شمالی و رییس جمهور آمریکا، هم مثل همه موضوعات مهم دیگر، زیر سایه مسائل داخلی کشورمان و مشمول هیجانهای موافق و مخالف، قرار گرفته است. گروهی با لحنی شیداگونه آن را برای به رخ طیفهای نزدیک به قدرت در ایران میکشند و گروه مقابل هم تلاش میکند برای پنهان کردن اشتباهات راهبردی خود، آن را فعلا با سکوت برگزار کند. این موضوع باعث شد تا در قالب پرسش و پاسخ به نوبه خود ابعاد این تحول جدید را در اینجا تشریح کنم:
آیا اتفاق جدیدی در تحولات شبه جزیره کره رخ داده است و این اولین بار است که کره شمالی نسبت به خلع سلاح اتمی متعهد میشود؟
خیر، در اکتبر ۱۹۹۴، توافق موسوم به «چارچوب توافق شده» میان دو کشور صورت گرفت که کره شمالی طی آن متعهد شد که زیر نظر آژانس بین المللی انرژی اتمی (IAEA) فعالیتهای هستهای خود را متوقف کند و در عوض خدمات فنیِ ساخت دو راکتور هستهای صلح آمیز و سوخت سنگین و کمک غذایی از آمریکا تحویل بگیرد. آمریکا و کره شمالی متقابلا به تعهدات خود عمل نکردند و توافق ملغی شد.
در ۲۹ فوریه ۲۰۱۲، هم دو کشور توافق موسوم به «توافق جهش» را امضاء کردند. کره شمالی متعهد شد غنیسازی و آزمایش موشکی خود را تعلیق کند و آمریکا وعده کمک غذایی داد. ارسال ماهواره کره شمالی نوعی انجام آزمایش موشکی تلقی شد و آمریکا کمک غذایی را متوقف کرد در نتیجه توافق ملغی شد. بنابراین از این منظر امر جدیدی اتفاق نیفتاده است اما از منظر سطح دیدار اتفاق تازهای افتاده است.
آیا «اون» ناگهان، متحول شده است و در پی سیاست درهای باز یا صلح و گشایش به سبک رهبران چین است؟
اینکه تصور کنیم سخنان اون درمورد صلح و گشایش با همسایه جنوبی خود خاستگاهی میهن پرستانه و انسانی داشته و نه تحریک آمریکا برای ورود مستقیم به مناقشهای شبه جزیره کره، اشتباه است همچنانکه جنس تقاضای مذاکره او شباهتی با جنس تن دادنِ دنگ شیائوپینگ(چین)به مذاکره با آمریکا ندارد زیرا شیائوپینگ فردی توسعهگرا بود که در نهایت منافع کشورش را بر ایدئولوژی ترجیح و در این راه هزینههای سنگینی هم میداد(حبس طولانی خود و فلج شدن فرزندش بخاطر پرتاب کردن از ارتفاع در گیرودار بحران انقلاب فرهنگی و…) حال آنکه هیچ نشانی از تمایل «اون» به چنین رویکردی دیده نشده است. از این منظر «اون» حتا به گورباچف که پیشینه برنامههای اصلاحی «گلاسنوست و پروسترویکا» را داشت هم، شباهتی ندارد.
چرا کره شمالی ناگهان تصمیم به مذاکره با آمریکا و عقب نشینی گرفته است؟
کره شمالی ناگهان تصمیم به مذاکره نگرفته است. نزدیک به دو دهه است که رهبران کره شمالی خواستار مذاکره در سطح رهبران دو کشور هستند اما روسای جمهور آمریکا هیچگاه تن به این مذاکرات ندادهاند. بیل کلینتون پس از درخواست مکرر کره شمالی، مادلین آلبرایت را به کره فرستاد. جرج بوش قاطعانه این درخواست را رد کرد و و اوباما هم هیلاری کلینتون را (آن هم برای آزادی دو آمریکایی نه صحبت بر سر آنچه رهبر کره شمالی میخواست) عبارتی که اوباما در آن زمان بکار برد عبارتی قابل تامل بود: «این همان الگوی رفتاری است که آمریکا از پدر و پدربزرگ رهبر فعلی کره هم دیده است». معنی این سخن آن بود که پیشینه این درخواست دیدار و مذاکره حتا به دههها قبل نیز میرسد. بنابراین مذاکره کنونی ترامپ ، سنت شکنی از سوی رهبران آمریکاست نه کره شمالی.
چرا آمریکا تا پیش از ترامپ حاضر به مذاکره نبود؟
تجربه ایالات متحده از رفتار کره شمالی نوعی تلاش برای کاستن از میزان خطر خارجی و ایجاد فرصت برای احیای دوباره اقتصادی و نظامی بوده است. اگر کتاب «آکواریومهای پیونگ یانگ» را خوانده باشید متوجه میشوید که بخش قابل توجهی از خانوادههای ذینفوذ در قدرت و حتا شهروندان کره شمالی، افراد متمولی بودند که در هیروشیما به تجارت مشغول بودند. این عده شاهدان عینی بمباران اتمی آمریکا و نقش تعیین کننده آن بودند و بعد از مهاجرت به وطن، سنگ بنای تفکر راهبردی و امنیتی همه رهبران کره شمالی (از زمان راه اندازی رآکتور تحقیقاتی هستهای دریونگ بیون ۱۹۶۵) را در مسیر تملک حداکثری تسلیحات اتمی بنا نهادند.
در جهان معنایی رهبران کره شمالی، سقوط سریع صدام بخاطر دستیابی به سلاحهای غیرمتعارف نبود بلکه در اختیار نداشتن آن بود، چنانکه در تقویم درگیری تند لفظی میان اون و ترامپ، مشخص است که اولین سخن نرم ترامپ دو هفته بعد از اعلام آزمایش بمب هیدروژنی منجر به وقوع زلزله خفیف در شبه جزیره کره و نیز آزمایش موفق موشک ۷۲ تنی «هواسانگ-۱۵» با برد ۴۵۰۰ بود.
با این حساب تصور دست کشیدن کره شمالی از توان هستهای در قبال تعهد ترامپی که هنوز چند هفته از نقض توافق برجام توسط او نگذشته است و کشور متبوعش دست کم دوبار توافق با کره شمالی را برهم زده، ساده اندیشانه است.
کره شمالی همواره به دنبال برگزاری دیدار مستقیم رهبرانش با روسای جمهور آمریکا بوده است. این دیدار بخصوص اگر با موضوع هستهای و پس از دستیابی کره به بمب اتم و هیدروژنی باشد، دیدار وسوسهکننده و جاهطلبانه است که در فقدان شوروی کمونیستی، یادآور پیمان سالت (برژنف — نیکسون) و باعث ارتقای پرستیژ کره شمالی است. این انگیزه از نگاه آمریکا دور نبوده است به همین دلیل در تمام ادوار بالاخص در زمان اوباما ، بررسی موضوع کره شمالی به تیم مشورتی عریض و طویلی محول میشد که تصمیم یا مشاوره آنان گاه تا ماهها به طول میانجامید. بگذریم از اینکه پیشنهادهای این شورای مشورتی به دستور اوباما برای رایزنی و همکاریی در چارچوب مذاکرات ششگانه و نه یکجانبه پیش میرفت و همیشه دست رد به سینه تقاضای دیدار مستقیم میزد.
در دولت ترامپ خبری از آن شورای مشورتی و مذاکرات شش جانبه نیست پس بیراه نیست که «سامانتا وینوگراد» عضو ارشد شورای امنیت ملی دولت اوباما در مصاحبه با سی ان ان به صراحت میگوید: «اگر اوباما بود، پیش از هر دیداری با یکی از سران کشورهای خارجی، چندین ماه زمان صرف میکرد تا یک تیم مشورتی تدارک ببیند… پذیرش چنین دیداری از سوی ترامپ که یک تازه وارد به عرصه سیاست است، از سر ناچاری است… کیم جونگ اون برای مذاکره اما کاملا آماده حاضر خواهد شد و گمان میکنم که او با تملقگویی و استفاده از ضعف خودپسندی ترامپ، او را به بازی گرفته است.
«استفان والت» نظریهپرداز و تحلیلگر برجسته روابط بینالملل هم در توییت خود به خوبی متوجه این نکته شده است و مینویسد: «کره شمالی فهمیده که کار در کاخ سفید، دست ناشیهاست و قصد بهره برداری دارد».
این مذاکرات چگونه به این مرحله رسید و چرا ترامپ سنت شکنی کرد؟
عامل اصلی رسیدن مذاکرات به این سطح البته بدون در نظر گرفتن چین ممکن نیست. چین از ابتدا مخالف اتمی شدن کره شمالی و انجام آزمایشهای ماجراجویانه بوده است. دلیل عمده این مخالفت آن است که از نظر چین اینگونه اقدامات کره شمالی بهانه لازم را در اختیار آمریکا قرار داده است تا به بهانه خطر هستهای کره شمالی، هم بمب افکنهای هستهای بی ۵۲ را دریای کره به پرواز درآورد و هم سامانه موشکی مدرن «تاد» با برد هزار کیلومتر را در کره جنوبی مستقر کند. در چنین وضعیتی چین در تیررس حملات آمریکاست و محمل لازم نیز فراهم شده است تا از زمان اوباما به این طرف، آسیای جنوب شرق در صدر اولویتهای راهبردی امریکا قرار بگیرد (خاورمیانه از این حیث تنزل یافته است).
دلیل همراهی پکن در تحریم کره شمالی را نیز باید در همین مساله جستجو کرد و به رغم اهمیت برنامههای موشکی کره شمالی، نمیتوان منکر شد که یکی از دلایل عدم استقبال رهبران پیشین آمریکا از مذاکره با رهبران کره شمالی، دشواری دل کندن از مزایای حضور راهبردی نظامی در شبه جزیره کره و رصد چین و حتا روسیه در این منطقه(دریای کره) است.
اکنون که ترامپ تن به مذاکره داده است به جز کره، چین و روسیه نیز شادمانند زیرا بی تردید (کاستن یا ) خاتمه دادن به حضور نظامی آمریکا همچون گذشته، جزو شروط پیونگ یانگ خواهد بود. اگر آمریکا از قبول این شروط امتناع کند، - با در نظر داشتن سرنوشت برجام - حیثیت بین المللی خود را دوباره به چالش انداخته است و اگر قبول کند به محدود شدن قدرت خود در منطقه راهبردی شرق آسیا (به نفع روسیه و چین که اولویتی مهم تر از کره شمالی هستند) تن داده است.
بنابراین ترامپ علیرغم اینکه بنا بر ویژگیهای شخصیتی خود، اکنون از نور فلاشها خرسند است و آن را به رخ - دولت پیشین آمریکا و منتقدانی که او را جنگ طلب میدانند- میکشد، در واقع گرفتار دامی شده است که رهبران پیشین آمریکا با زیرکی از آن احتراز میکردند. بر این اساس میتوان گفت که دونالد ترامپ و اون، برای التزام به شروط یکدیگر دشواریهای فراوانی پیش رو دارند که عمل به آن چندان تطابقی با اولویتهای راهبردی تعریف شده دو کشور ندارد.