منبع: کانال «مجمع دیوانگان»
از خیزش موج «پشیمانم» در فضای مجازی چندان دور نشدهایم. موج نارضایتیهای عمومی، حتی اگر به پشیمانی از آرای اصلاحطلبانه هم ختم نشود، دستکم توقع تحرک بیشتری از جانب آنان دارد. با این حال، حتی گسترش امواج انتقادی هم نتوانست تحرک خاصی در اردوگاه اصلاحطلبان ایجاد کند. حالا خیلیها هستند که از خود میپرسند: بالاخره حضرات اصلاحطلب مشغول چه کاری هستند؟
یک استخوان در گلو
وقتی در نمازجمعه معروف ۲۹ خرداد ۸۸، رهبری سرنوشت خودش را به احمدینژاد گره زد، حسابش را نمیکرد که جناب نزدیکالنظر از این حاشیه امنیت چه استفادهای خواهد کرد و چطور به بلای جان خودش بدل میشود. آنچه احمدینژاد با رهبری کرد را همه میدانیم؛ اما آنچه را که احتمالا بسیاری نمیدانند، معامله مشابهی است که محمدرضا عارف با شخص سیدمحمد خاتمی کرد.
در جریان انتخابات ۹۲، عارف در برابر رای اکثریت اصلاحطلبان، مبنی بر کنارهگیری به سود روحانی بیشترین مقاومت را کرد. در نهایت هم بدون نام بردن از روحانی کنار کشید و منتاش را بر سر خاتمی گذاشت. با این حال تعارفات مرسوم دیپلماتیک باعث شد که از او با عنوان بیمسمای «مرد اخلاق» یاد شود. عنوانی که او بیشترین سوءاستفاده را از آن کرد و به استخوانی در گلوی اصلاحطلبان بدل شد. حتی سرلیستی فهرست امید هم به فروکش کردن شهوت عارف به قدرت نینجامید تا او همچنان به دنبال سهم بیشتر و البته سودای ریاستجمهوری ۱۴۰۰ باشد.
به موازات افزایش نارضایتی اجتماعی و انتقادات گسترده به عملکرد عارف، او مشغول تزریق نیروهای جدید به ترکیب شورای عالی است. نیروهایی بسیار جوان که بجز وابستگی به شخص خودش هیچ کارنامه سیاسی دیگری ندارند. در واقع، درست همان زمان که بخشهای به ظاهر رادیکالتر اصلاحطلبان مدعی ضرورت شفافسازی شورای عالی و «اصلاح اصلاحات» هستند، این شخص عارف است که عملا دارد وزنه خودش را تقویت میکند. حتی خبرهای پراکندهای به گوش میرسد که ایشان مستقیما خطاب به سیدمحمد خاتمی هم پرخاش کرده که اگر تغییرات باب میلاش نباشد، از شورا کناره میگیرد و با تشکیل یک حزب مستقل، «شورا را زیر ضرب امنیتی» میفرستد!
استیصال مکرر
تا اینجای کار شاید گمان رود که همه چیز در سودجویی و فرصتطلبی یک شخص خلاصه شده؛ اما این همه واقعیت نیست. مشکل اینجاست که رقبا و آلترناتیوهای عارف هم دستکمی از خود او ندارند. تقریبا تمامی احزاب رسمی اصلاحطلب و البته اعضای فعال در شورای عالی سیاستگذاری با استراتژی معروف «فشار از پایین، چانهزنی در بالا» مرزبندی شدید دارند. استراتژی این گروه ضرورت حفظ «آرامش در پایین» است.
بدین ترتیب، اکثر منتقدان عارف در درون شورا، در شیوه سیاستورزی هیچ تفاوت خاصی با او ندارند. آنها هم به اندازه عارف به مردم بیاعتماد و خواستار حفظ فاصله جریان اصلاحات با جنبشهای اجتماعی هستند. تنها شانسی که این گروه دارند این است که فعلا میتوانند همه گناهها را به گردن عارف بیندازند و شرایط را به گونهای جلوه دهند که اگر خودشان به جای عارف قرار بگیرند، وضعیت دگرگون خواهد شد.
البته گرایش سومی هم در میان اصلاحطلبان وجود دارد که به چهرههایی موجه اما مستقل و پراکنده متکی است. این گرایش که هیچ نفوذ قابل ذکری در شورای عالی اصلاحطلبان ندارد، همچنان معتقد به ضرورت پیوند میان «جنبش اجتماعی» و «سیاستورزی درون حکومت» است و به استراتژی معروف «فشار از پایین» اعتقاد دارد. طبیعتا این گروه نیز از عارف انتقاد میکند؛ با این حال، آلترناتیوهای عارف در درون شورا تلاش میکنند که این انتقاد را، به جای «انتقاد از استراتژی عارف» به سوی «انتقاد از شخص عارف» منحرف کنند تا از پشتوانه اجتماعی این جریان سوم به سود پیشبرد اهداف خود استفاده کنند. بدین ترتیب، بعید نیست که این گرایش سوم ناچار باشد برای جدا کردن حساب خودش از تمامی آنانکه حضور فعال بدنه اجتماعی را یک تهدید قلمداد میکنند، ای بسا از نام «اصلاحطلبی» نیز فاصله بگیرد. درست به مانند میرحسین موسوی که چنین کرد و حرکت جدیدی به نام جنبش سبز پدید آورد.
آشفتهبازار پیچیدهای که گوشهای از آن تصویر شد در شرایطی به وجود آمده که اوضاع کلی کشور با سرعتی خیره کننده رو به وخامت و حتی سقوط گذاشته است. در چنین شرایطی، جریاناتی که حتی از پس جدالهال داخلی خود نیز بر نمیآیند، بعید است که بتوانند مدعی اصلاح کل مملکت شوند. قول معروفی است که میگوید: «بزرگترین رهبر انقلاب ۵۷ خود شخص شاه بود». بعید نیست که آیندگان نیز، یکی از عامل فروپاشی نظام و ای بسا کل کشور را همین جریاناتی قلمداد کنند که با ناکاردانی، فرصتسوزی و حتی فساد خود، اکثر بدنه وفادار به اصلاحات را هم به ناامیدی کشاندند.