ساعت حوالی سه بامداد را نشان میداد که تلفن خانه سفیر به صدا درآمد، آن سوی خط استوارت جونز معاون تیلرسون با عصبانیت فریاد میزند «مگر دیوانه شدهاید، تصمیم احمقانه شما خلیج فارس را به آتش میکشد.» سفیر امارات در واشنگتن پاسخ میدهد: «ما در هماهنگی با کاخ سفید هستیم. اما آیا رئیس تو از تصمیم ترامپ خبر دارد؟»
یوسف العطبیه بعدها با نقل این مکالمه تلفنی میگوید: «ما و عربستان تصمیم گرفتیم قطریها را تحریم کنیم، ترامپ هم پشتیبان ما بود، اما دلیلی نداشت تیلرسون هم از ماجرا خبر داشته باشد».
البته واقعیت آن بود که وزارت خارجه آمریکا از مدتها قبل میدانست شاهزاده جوان سعودی و استاد اعظم او شیخ محمد بن زاید میخواهند تکلیفشان با دوحه را یکسره کرده و برادر کوچک را تنبیه کنند. تیلرسون همه تلاش خود را انجام داده بود تا این حادثه روی ندهد، اما جارد کوشنر و دیوید گرینبلات مدام در گوش ترامپ میخواندند که برای آنکه طرح صلح خاورمیانه شکل اجرایی بگیرد باید قطریها را کنترل کرد، زیرا قطر یک شبکه تلویزیونی تروریستی است که حتی میتواند از کره شمالی هم خطرناکتر باشد! برای همین باید آنها را آنقدر محدود کنیم تا از درون دچار فروپاشی شوند.
در اندک زمانی واقعه بزرگ در مجمع برادران «شورای همکاری خلیج فارس» روی داد و حتی ژنرال سیسی به بهانه حمایت دوحه از گروه تندرو اخوانالمسلمین از شمال خاورمیانه دست بیعتش را به سوی ریاض بلند میکند و دوحه در آستانه انزوا قرار میگیرد. اما تراژدی بزرگ طراحی شده برای دوحه به معنای پایان کار برای خاندان آل ثانی نبود.
در صبح آغاز تحریمها مقامات قطری ترجیح دادند به جای تهدید برجهای شیشهای منطقه، با هوشمندانهترین شکل ممکن میز دیپلماسی را آماده بازی کنند. آنها متحد سنتی خود (ترکیه)، همکار عجیب و سیاسی (ایران) و شریک قدیمی (روسیه) را وارد معادله پیچیده خلیج فارس کرده و از هر یک از کارتهای خود به تناسب اهمیت و تواناییاش استفاده کردند. حتی سفارت قطر در واشنگتن وارد مذاکره با شرکت لابیگر «بالارد پارتنرز» میشود تا لابیگران نزدیک به ترامپ را به سوی خود متمایل کند. این گونه است که با شروع تحریمها برخلاف پیشبینی ریاض در ۴۸ ساعت اول فروشگاهها خالی از مواد غذایی نمیشود و نه تنها قیام خیابانی و اعتراضی علیه دولت شکل نمیگیرد، بلکه خون ناسیونالیستی ساکنان دوحه به جوش آمده و پوسترهای رهبرشان را بر در و دیوار شهر آویزان میکنند.
قطر به خوبی روش بازی در روزهای بحرانی را میداند. آنها با وجود آنکه آغوش تهران را به سوی خود باز میبینند، اما تسلیم نمیشوند، از همین رو در سال ۲۰۱۵ ایرانیها را مجبور میکنند تا قراردادی را امضا کنند که آسمانشان تحت هر شرایطی به سوی هواپیماهای قطری باز باشد، جالب آنکه با وجود تعارفات تهران در عدم نیاز به وجود چنین قراردادی میان برادران متحد، قطر زیر بار تعارفات نرفته و همه چیز را به یک قرارداد محکم و قابل اطمینان میرساند.
اما اینکه سرنوشت قطر با همسایگانش به کجا خواهد کشید هنوز در ابهام است، برخی تحلیلگران منطقه اعتقاد دارند که پیروزی قطر در شکستن حصر حتی میتواند شورای همکاری های خلیج فارس را به سمت انحلال نیز بکشاند. حتی اگر این رویا رنگ واقعیت نگیرد با جرات میتوان گفت که یک سال پس از آغاز محاصره اگر قطریها برنده بازی نبودهاند، قطعا شکست نیز نخوردهاند.
این پیروزی برای همسایه شمالی و در حصر قطر درسهای بزرگی دارد. میتوان رفتار دوحه و تهران در برابر بحران را با یکدیگر مقایسه تطبیقی کرد. قطریها نشان دادهاند که دیپلماسی بازی برد و باخت نیست، هیچ متحدی جنبه ژئو استراتژیک ندارد و مقاومت بدون مذاکره تنها یک نمایش توخالی و کف روی آب است. اما در تهران وپس از خروج ترامپ از برجام همه چیز تنها جنبه احساسی و شعاری دارد. انتظارات غیر فنی در گشایشهای اروپایی و گذاشتن همه تخممرغها در سبد متحدان شرقی تنها هزینههای مذاکرات احتمالی در آینده با آمریکاییها را بالا برده است. جالب آنکه قطریها در روزهای حصر حتی توانستهاند از اردوگاه رقیب یارکشی کرده و سودان، مراکش و تونس را به سوی خود متمایل کنند. اما درخصوص ایران، حتی اسد هم از ایرانیها میخواهد نیروهای خود را از کشورش خارج کند!