شورای سردبیری
کشور در حال رسیدن به نقطه گسست همهجانبه است، اما حکومت علیرغم اینکه نشانههایی از فهم محتوای موقعیت بروز داده، توانایی ذهنی درک کامل آن را ندارد. معنی این حرف آن است که تدارک درستی هم برای جلوگیری از رسیدن به نقطه گسست انجام نمیشود. اشخاصی موثر به این موضوع باور ندارند و برای آنها باید موقعیت را تشریح کرد:
الف_ اقتصاد کشور از توان مقابله با بحران و مقاومت در مقابل امواج تهی شده وبه نقطه گسست نزدیک است. پارامترهای مهم نشانگر موقعیت ، نرخ پایین تشکیل سرمایه، جریان خروجی سرمایه، نرخ رشد متلاطم اقتصادی، و عواقب آنها (کاهش توان ایجاد شغل، ورشکستگی و تعطیل فعالیتهای اقتصادی، کاهش سطح دسترسی به رفاه) هستند. تجدید روند تحریمهای خارجی اوضاع اقتصاد را بدتر خواهد کرد.
ب_ کاهش اعتبار سیاسی سیستم عارضه حاصل از چهل سال خطاهای متوالی در کشورداری است و هنوز هم جریان دارد. اعتبار اجتماعی، سرمایه حکومتها و بیمه تداوم عمر آنهاست ولی معمولا برای منفعترسانی به نزدیکان (مدیران دستگاه امنیتساز، دوستان، و نزدیکان موسوم به نورچشمی) به باد میرود. بعید است بین مقامات حکومت کسی پیدا شود که گروههای فراوان مالباختگان، کارگران اعتصابی، اعضای اتاقهای بازرگانی، روزنامهنگاران، وکلا، رانندگان تاکسی، و حتی پیرزنان خانهدار به حرف او اعتماد نشان دهند و به کاراییاش باور داشته باشند. تجربه میگوید حتی حقوق بگیران مدافع حکومت در مقاطع بحرانی نیز در اعماق ذهن خود به این سیستم بیباورند. حساب سرمایه اجتماعی حکومت خالی است.
ج _ تراز نیروهای خارجی وارد بر حکومت منفی است. علیرغم اصلاح شیوههای برخورد با عوامل موثر بینالمللی در سالهای اخیر، راهبرد و رفتار فرامرزی کشور در گذشته آنقدر مخرب بوده که برآیند نیروهای حاصل از ارتباطات خارجی منفی و در جهت افزایش شکنندگی است. حجم تخاصم با خارج، در مقابل حجم تفاهم موجود یا بالقوه با آن بسیار بالا بوده و حالا هرچه عقب میرویم تعادل برقرار نمیشود. اخیرا حسین موسویان ناظر مطلع سیاست خارجی ایران به نقل از یک منبع آگاه گفته است ۸۳ میلیارد دلار (باید میلیون دلار صحیح باشد) بودجه سالانه طرحی است که مربع واشتگتن، تل آویو، ریاض، ابوظبی برای فلج کردن اقتصاد ایران، ایجاد تشنج و بی ثباتی در ایران در نظر گرفتهاند. جالب است که این مبلغ تقریبا معادل هزینه سالانه حزب الله برای ایران است. درواقع، ایران از یکسو هزینه حزب الله را میدهد، و از سوی دیگر مخالفانش هزینه میکنند تا بار اضافه تری از هزینه حزبالله را هم بر دوش اقتصاد ایران بگذارند. به همین سان، تراز سیاسی خارجی کشور در موارد دیگر نیز منفی از کار در میآید و کمر کشور را در آستانه شکستن قرار میدهد.
به این ترتیب کشور در موقعیتی قرار گرفته که بستر ناآرامی و بیثباتی در آن فراهم است، دشمنان آن هدف تبدیل نارسایی و نارضایی را به شورش و گسست امنیتی دنبال میکنند، و حکومت هنوز سیاست بنیادین و اندیشیدهای برای رویارویی با وضع بحرانی ندارد. اقدامها و شعارهای اخیر برای استفاده از محصول داخلی یا کاهش واردات ناچیز و ناکارا و حتی انحراف از اصول اقتصاد است. اصلاح مسیر تنشزدایانه در سیاست خارجی نیز با وجود آغاز شدن، ناکافی است و با رذالت دارودسته ترامپ و حماقت رویارویی طلبان داخلی روبروست. اما مشکل مهمتر از این هردو، همان خالی بودن حساب اعتباری حکومت نزد مردم است. نارضایتی از رفتار پرتبعیض، سختگیرانه، غیر عادلانه و نامتناسب با زمانه. اگر قرار باشد جلوی بروز ناآرامی و بیثباتی، شورش و براندازی و تضعیف بیشتر کشور را بگیریم نباید به توسعه نیروی ضد شورش، خرید تجهیزات سرکوب و گسترش زندانها فکر کنیم، باید خواستهای جامعه را که بسیار کمتر از تقاضاهای پمپئو و ترامپ است برآورده کنیم: حفظ شان انسانی مردم، احترام به آزادی فردی و اجتماعی آنها، برابری فرصتها، رعایت انصاف در امور قضایی،...
برآورده ساختن این مطالبات وظیفه حکومت است که صاحب قدرت است و مسئول و هزینه ای هم ندارد، اما بیاعتنایی به انها حکومت را یک روز به زیر میکشد قطعا!