اصلاح طلبی در ایران بیست ساله است. انتظار می رفت رشید و سرزنده و شاد و پرانرژی باشد. اما این جوان چرا امروز اینهمه کم سر و صداست؟
اصلاح طلبی آن روزها بخشی از انرژی خود را وامدار نقدی بود که به بیست سال قبل از خود کرده بود. به آنچه در آستانه انقلاب روی داد. منش روشنفکرانی را مورد عتاب فرار داد که با مردم سخن می گفتند و در بسیج انقلابی نقش داشتند. حال بیست سال از عمر خود او گذشته و حال باید از حالش پرسید و دلیل کسالت و خمودی اش را اصلاح طلبان از همان روز نخست ناصحان حکومت بودند. گاه با زبان نرم و گاه با زبان تند، حاکمان را مشفقانه خطاب قرار می دادند و از آنها می خواستند که در روال کشور داری
خردمندتر باشند. مهربان بودند و مسالمت جو. بسیاری از سخنانشان هم درست بود، چنانکه بحران های امروز ما را پیش بینی هم کرده بودند. چه بسا امروز هم هنوز کلام آنان را باید نسخه رهایی از معضلات امروز یافت. اما گوشی شنوای نصایح آنان نبود.
آنها در بسیاری از موارد درست می گفتند اما در حیات سیاسی کافی نیست مدعاهای درست داشته باشی، لازم است در تحقق آن نیز موفقیت به دست آوری، حیات سیاسی بستر تحقق اراده نیک است نه طرح مدعيات نيك. تاریخ حیات ملتها را کسانی رقم زده اند که چیزی را تحقق بخشیده اند نه اینکه سخنی دقیق و راست گفته اند و منتظر مانده اند تا حاکمان به سخنان مشفقانه آنان عمل کنند.
امروز می توان از این جوان بیست ساله پرسید کجای راه را اشتباه رفتی که اینک این همه سر در گریبان گرفته اَي؟.
سید جمال الدين اسدآبادی، در پایان عمر با حسرت و افسوس گفت که عمری به نصيحت حاكمان تلف كرد. مردم بیدار، حاکمان را بیدار می کنند و هنگامی که مردم خوابند حاکمان دلیلی برای بیداری نمی یابند.
اصلاح طلبان زبان سخن گفتن با مردم نداشتند. هیچ گاه فکر نکردند مردم هم نیازمند اصلاح اند. طور حکومت حاکمان را گاه باید در طور زندگی مردم جستجو کرد. ائتلاف نانوشته ای میان مردم و حاکمان وجود دارد در تخریب محیط زیست، در فساد و تاراج منابع عمومی، در دین ورزي ریاکارانه، در دروغ، در خیانت، در حرص بی پایان، بی اعتنایی به محرومان، حاشیه نشینان و اقشار بی صدا.
هنگامی که یک الگوی آرمانی حیات سیاسی تحقق پیدا نمی کند، نظم سیاسی به طور پنهان حاصل وفاق شرارت آمیز میان مردم، و میان مردم و حاکمان است. آنگاه وقتی تنها خطاب به حاکمان سخن می گویی، به مردم کمک می کنی تا خود را بی گناه بیابند. خدمت به مردم می کنی تا با وجدانی آسوده تر زندگی کنند. البته از جانب همان مردم هم حاکمان مامورند تا گاهی به این سنخ روشنفکران لبخند بزنند و گاه تو دهنی
البته من از صنف صادق روشنفکران اصلاح طلب سخن گفتم. والا صنف ریاکاری هم در صحنه وجود دارد که می داند چه می کند، هم از توبره مشروعیت مردمی می خورد هم از أخور امتیازات حکومتی.
به روشنفکری چهل سال پیش دوباره باید نظر کرد. روشنفکری آن روزها بیشتر خطاب به مردم سخن می گفت، آنها را نقد می کرد. دغدغه هوشیار کردن مردم به وضعیت
خودشان را در سر می پرورانید. ائتلاف نانوشته و ناخوداگاه با حاکمان بر سر کنش های شریرانه را گسیخته می کرد، حمله به آنچه این پایین می گذشت، یا بالا دستی ها را بی پایگاه می کرد یا وادار به تجدید نظر در آنچه می کنند. ما به تدریج دچار بیماری بدیهی انگاری شر شده ایم. کسی که مردم را از خواب زندگی پر از شرارت و دروغ های کوچک اما مستمر برهاند، حاکمان را همزمان از خواب بیدار خواهد کرد.
بنابراین اگر هم اصلاح طلبان سخنان راست گفته باشند، چیزی از فاجعه نمی کاهد. سخنان درست و دقیق و عالمانه را باید در دانشگاه و مراکز علمی گفت و شنید. عرصه سیاست عرصه تحقق خير است از سنخ کنش اخلاقی است. ناشی از پروای حقیقت در عرصه عمومی است. پروای حقیقت همان پروای مقدسی که هم از بار شرارتها در عرصه عمومی می کاهد و هم روشنفکر را پاک می کند و حلقومش را رهایی بخش.