چندی است برخی فعالین سیاسی اصلاح طلب به درستی به نقد اصلاحات امروزی پرداخته و در باب اصلاح اصلاحات یادداشت هایی منتشر کرده اند. من نیز در نوشته ام کوشیده ام در باب اصلاح اصلاحات نکاتی را مطرح کنم. امید که مفید باشد.
۱- نقد رهبری اصلاحات
همه ما اگاهیم که در سالهای اخیر محمد خاتمی تا چه حد تحت فشار و تهدید و تحدید قرار داشته است. اگر چه تاثیر خاتمی و تکرار هایش بر کسی پوشیده نیست اما به زعم نگارنده این روزها با توجه به شرایط کشور خصوصا بعد از اعتراضات دی ماه وی بعنوان رهبر اصلاحات آن چنان که باید فعال و نقش آفرین ظاهر نشده است. با توجه به اشتباهات دولت روحانی در مواردی چون عدم حضور زنان یا حضور قابل توجه جوانان در کابینه و انتخاب تیم اقتصادی نه چندان توانمند و ...، حجم متراکم مطالبات پاسخ داده نشده گروه های مختلف اجتماعی، بیکاری و کم آبی و اعتراضات اقشار و مثلث ترامپ و نتانیاهو و بن سلمان و اتحاد تندروهای داخلی با براندازان خارجی ... و فضای ملتهب و عصبی جامعه و اصرار حاکمیت بر سیاست های پیشین، اینکه خاتمی دامنه فعالیتش به دیدارهایی در یاسر و صحبتهای معمولا ماهیانه کلی در وصف اوضاع بد داخلی و کج رفتاری با مردم محدود شود چیزی جز کفران نعمت این سرمایه اجتماعی نیست. خاتمی اگر قبول دارد که رهبر فعلی جریان اصلاحات است باید فعالانه تر، صریحتر و جدی تر در صحنه حاضر شده و حرفهایش را بزند. مفید خواهد بود اگر خاتمی هر از چند گاهی نظراتش را در مورد مسایل روز اجتماعی و سیاسی و ... از طریق بیانیه برای عموم مردم بیان کند تا ارتباطش با جامعه برقرار مانده و حضورش در صحنه ملموس تر شود.
به نظر می رسد آنها که دیدار خاتمی می روند بیشتر مجذوب شخصیت و چهره دوست داشتنی اش میشوند و فراموش می کنند با شجاعت و شفافیت عملکرد وی و اصلاح طلبی جامانده از جامعه را به چالش بکشند. شاید هم اساسا پای منتقدان دلسوز اصلاحات به سربالایی یاسر باز نمیشود تا بگویند آنچه باید.
به نظر من بد نیست محمد خاتمی هم در فاعلیت سیاسی خود و هم در ساختار شورای مشاورانش تجدید نظری کند. یقینا سودمند خواهد بود حلقه بسته این چند ساله شکسته شده و نمایندگان متنوعی از جامعه مدنی چون فعالین محیط زیست و تشکل های کارگری و جامعه معلمان و ... نیز نظرات و نقدهایشان را به وی منتقل کنند.
۲- تغییر نگاه به فضای عمومی
یکی از موارد مورد مناقشه داخل جریان اصلاحات استفاده از فضاهای عمومی است. اصلاح طلبان خصوصا بیشتر چهره های نزدیک به خاتمی در فضاهایی که تسلط و تفوق ندارند منفعل ظاهر می شوند و فرصت پیام رسانی و فاعلیت را واگذار می کنند. مثلا درون جریان اصلاحات از طیف کاملا مخالف با ابزاری به نام « خیابان » تا طیف کاملا موافق وجود دارند. شخصا معتقدم غیر از طرح نادرست ایده « پیاده روی سه شنبه های اعتراض » که در جنبش سبز از آن استفاده شد، بسیاری از تجمعات هواداران جنبش سبز در آن دوره قانونی، صحیح، با دستاوردهای مقطعی و خصوصا تاریخی آشکار بوده است. البته می توان در باب برخی شعارها و برخی تحرکات آن تجمعات گفتگو کرد و جمع بندی های بهتری نمود. سخن اصلی اینکه اگرچه استفاده مکرر و بی برنامه از خیابان نادرست است اما حضور خیابانی در مواردی با اندیشیدن تمهیداتی میتواند منشا اثر و برکاتی باشد. دو نمونه ۲۵ خرداد ۸۸ و تشییع جنازه مرحوم هاشمی رفسنجانی از موارد موفق و مدبرانه حضور در خیابان است که می تواند الگویی باشد برای آینده. ترساندن مستمر مردم از خیابان همانقدر خطاست که تشویق بی موقع و بی هدف آنها به حضور در خیابان. آنچه مهم است اینکه قبل از حضور در خیابان مختصات این حضور از جمله مکان و شعارها باید مشخص شده باشد و صدالبته مواردی مانند خشونت پرهیزی و طرح شعارهای مضر و بی هدف خوب است از قبل گوشزد گردد.
مفیدتر است خاتمی و چهره های موثر نزدیک به وی از فضاهای عمومی نظیر شبکه های مجازی مانند توییتر بیشتر و موثرتر استفاده کنند و حتی باب گفتگو و نقد جدی تر را بگشایند. تاجزاده و رمضانزاده و گفت و شنودشان در شبکه توییتر میتواند نمونه خوبی از حضور و ارتباط با عده ای از مردم باشد.
۳- تقویت اصلاح طلبی مردم مدار
نقد دیگری که این روزها به برخی سران اصلاحات وارد است اینکه در یک شرایط نابرابر و غیرمنطقی توقع دارند حاکمیت با آنها وارد گفتگو شود. بد نیست این سخن ابوالفضل قدیانی را آویزه گوشمان کنیم که: « تنها در صورتی آنها گفتگو خواهند کرد که ما بتوانیم قامتمان را برافراشته کنیم. » هیچ نیروی توانمندی نیازی نمیبیند به جریان مقابلی که مدام از سر خفت و تضرع تمایل به گفتگو را مطرح میکند اعتنایی نماید.
اما قدکشیدن ما چطور ممکن است. در ساختار قدرت نامتوازن در ایران اصلاح طلبان تنها زمانی میتوانند عرض اندام کنند که به پشتوانه مردم و حضور فعالانه جامعه وارد گود شوند. نتیجه ساده اینکه بجای گوشه چشم داشتن به دست نوازش حاکمیت و دق الباب مکرر آن خانه بایست بر مردم تکیه نمود و از نیروی پرتوان آنها بهره مند شد. بد نیست همه فعالین سیاسی اصلاح طلب نامه معروف مرحوم ایت الله منتظری به سید محمد خاتمی و تذکر
ایشان در مورد لزوم باور قدرت و اهمیت و احترام مردم را چندباره بخوانند و به آن بیاندیشند.
اینکه چطور می توان در میدان ناهموار سیاست امروز از جامعه یاری جست خود بحث مفصلی است که به قسمتی از آن اشاره می نمایم.
آنچه من میفهمم این است که اصلاح طلبی مردم مدار که آن را اولین قدم تقویت بازوی اصلاح طلبان برمیشمرم یعنی رهبران، فعالین و احزاب سیاسی این جناح بتوانند مطالبات و خواستهای به حق گروه های مختلف اجتماعی را نمایندگی کنند. تنها در صورت تمایزیابی با گروهی و توافق با دیگری شما میتوانید امر سیاسی را آغاز کنید و به پیش ببرید. اگر اصلاح طلبان جسارت به خرج دهند و مطالبات جامعه معلمان، کارگران، کشاورزان، زنان، جوانان و ... را نمایندگی کنند می توانند روی حمایت آنها و توان و یاریشان حساب باز کنند.
اگر در دفاع از کارگرانی که چندماه حقوق نگرفتند، زنان و دخترانی که مایلند به ورزشگاه ها بروند، مردمانی که انتخاب آزادانه سبک زندگی را حق مسلم خویش می دانند لکنت زبان نداشتیم و فعال بودیم، آنگاه توقع حمایت و حضور ایشان در بزنگاه هایی چون انتخابات معقول و بجا خواهد بود.
۴- اصرار بر ارجحیت منافع ملی
من باور دارم همیشه منافع کشور و مردم ایران با منافع غیر از جمله منافع و اهداف ایدئولوژیک کاملا همپوشانی ندارد. هستند مواردی که منافع ایران و ایرانی منطبق و مترادف منافع حاکمان یا نظامیان است اما کم نیست مواردی که خارج از این همانی ها قرار میگیرد. تا کی برخی از اصلاح طلبان به بهانه حفظ نظام همنوا با اصولگرایان منافع مردم و حال و آینده کشور را قربانی میگیرند. از سر عافیت طلبی یا مصلحت طلبی یا هر دلیل و توجیه دیگر حق نداریم پا روی واقعیتها بگذاریم و منافع ملی را فدای منافع غیر نماییم. باید از شعار حفظ نظام اوجب واجبات است به شعار حفظ ایران اهم مهمات است حرکت کنیم. پوشیده نیست در یک ایران آزاد و آباد که متعلق به همه ایرانیان باشد و اولویت منافع عموم مردم باشد همه با سربلندی زندگی می کنند.
۵- مجاب کردن ژنرال ها بر فعالیت در چارچوب احزاب
نکته بعدی که از آفتهای جدی اصلاحات است حضور سیاستمدارانی است که خود را چنان بزرگ میبینند که برایشان فعالیت زیر چتر احزاب اصلاح طلب کسر شآن است و دشوار. یا مواردی از این ژنرال ها هستند که با انگیزه های ناثواب عضویت یکی از احزاب را می پذیرند اما همچنان نام خویش را برتر از آن حزب می شمارند. مثال های فراوانی وجود داشته اند که افرادی از لیست های اصلاح طلبان پس از رسیدن به منصب و موقعیتی بر خلاف مصالح و اصول اصلاحات عمل کرده اند. حال آنکه اگر عضو حزبی بودند آنها می بایست پاسخگوی حزبشان و حزبشان نیز پاسخگوی جبهه اصلاحات می بود. این خود محوری و خودبزرگ بینی برخی فعالین سیاسی بایست درمان شود. در مورد اینکه با چه مکانیزم ها یا تعریف نظام رتبه بندی یا ... می توان این ژنرال ها را مجاب کرد تا آنها اولا عضو احزاب شوند و ثانیا به قواعد کار تشکیلاتی و حزبی وفادار بمانند باید بیشتر فکر و گفتگو شود.
۶- ممانعت از شکل گیری بی رویه احزاب
اینروزها در جبهه اصلاحات با رشد قارچ گونه احزاب روبرو هستیم. برخی از احزاب که مشهور به احزاب چند نفره هستند مهمترین فلسفه تاسیس شان خواست های توجیه ناپذیر رهبران آن است. برخی از این رهبران چون در احزاب دیگر در مناسب مهم و کلیدی قرار نمی گرفته اند دنبال ساخت یک مجموعه سیاسی رفته اند تا بتوانند طعم دبیرکل یا عضو شورای مرکزی یا ... بودن را بچشند و محظوظ شوند. اساسا برخی از این احزاب چند نفره تشکیل شدند تا در شورای عالی اصلاح طلبان یک کرسی و حق رای نصیب عده ای شود تا بتوانند در بزنگاه هایی چون انتخابات خودی نشان دهند.
تفاوت شکل گیری یک حزب جدید در جوامع مدرن با کشور ما این است که مهمترین فلسفه پیدایش یک حزب جدید پر کردن یک شکاف اجتماعی سیاسی و نمایندگی قسمتی از مطالبات پاسخ داده نشده جامعه توسط آن حزب است. مثلا حزب تندرو « بدیل برای آلمان » که پیروزی هایی در انتخابات ۲۰۱۷ بدست آورد و پدیده انتخابات نام گرفت بیشتر فعالیت و گفتارش را روی مطالبه قسمتی از جامعه حول محور مهاجر ستیزی سوار کرده بود که شکاف جدی جدید کشور محسوب میشد.
سوال اینکه آیا این همه حزب اصلاح طلب در گفنار و شعارها و خط و خطوط سیاسی آیا تفاوت جدی با یکدیگر دارند؟ تاسف اور اینکه با این همه حجم مطالبات اجتماعی سیاسی پاسخ داده نشده علی رغم شکل گیری این تعداد حزب بسیاری از خواست ها و حقوق گروه های مختلف هنوز معطل مانده و وکالت سیاسی بسیاری از مردم را کسی بعهده نمیگیرد.
این تعدد احزاب عامل یک مشکل دیگر نیز میشود و آن اینکه در تصمیم گیری ها در شورای عالی یک حزب چند نفره همانقدر سهم و نقش دارد که احزاب توانمند تر و بزرگ تر با ساختار محکم و اعضا و هواداران بسیار بیشتر. این آفت برشمرده شده باید با نقد کارشناسان و رسانه ها و تدبیر و همت محمد خاتمی و بزرگان اصلاحات درمان شود که اگر نشود بی تردید بر دشواری های انسجام و نظم جبهه اصلاحات خواهد افزود.
۷_ لزوم جوانگرایی
یکی دیگر مشکلات جبهه اصلاحات اعتراض های جوانان به بزرگان خود بابت عدم اعتماد به آنها و ایجاد بستر نقش آفرینی موثرترشان در فضای سیاست امروز ایران است. جوانان معتقدند بزرگان اصلاح طلب در تصمیم گیری های مهم جوانان را چندان دخیل نمیکنند و در مسیر سیاسی آنها فرصت پیشرف و تاثیرگذاری را بدست نمی آورند.
وقتی مدیریت موسسه همشهری به مردی هفتاد ساله واگذار میشود، وقتی در شورای عالی سیاستگذاری از جوانان بصورت جدی استفاده نمیشود و ... همه دال بر این است که تصمیم گیرندگان آنچنان که باید از نیروی فکری و توانمندی ها و دانش جوانان بهره نمی برند.
برخی بزرگان پا به سن گذاشته و کم انگیزه جبهه اصلاحات بهتر است بتدریج وارد اتاق های فکر و مشورت شوند و اذن حضور جدی به جوانان دهند. آنها حتما به یاد دارند اوایل انقلاب یا در دفاع مقدس در سنین جوانی مسئولیتهای مهمی گرفتند و جامعه به آنها اعتماد لازم را داشت. خوب است آنها اکنون از حضور جوانان جسور و با انگیزه در مناصب مهم جبهه اصلاحات یا احزاب سیاسی یا حتی نهادهای دولتی و حمایت کنند. شکاف نسلی با عدم اعتماد به جوانها تعمیق خواهد شد و به مشکلات اصلاحات خواهد افزود.
در بیان نقد و نگرانی هایم به هفت بند فوق بسنده میکنم و امیدوارم دوستان دیگری نیز به این گفتگوها در باب اصلاح اصلاحات بپیوندند.